به گزارش ایکنا از اصفهان، نهمین نشست از سلسله نشستهای «پانزده مقاله قرآنی» با موضوع مقاله «حق تفسیر قرآن» نوشته مئیر م. بر اشر، استاد مطالعات اسلامی در دانشگاه عبری اورشلیم، با حضور یاسر میردامادی، پژوهشگر دین در فضای مجازی برگزار شد.
میردامادی در این نشست، به ترجمه عنوان مقاله اشاره و اظهار کرد: نمیخواهم بگویم این ترجمه غلط است، بلکه معتقدم به اندازه کافی دقیق نیست. عنوان دقیقتر میتواند «مرجع ذیصلاح در تفسیر قرآن» یا «مرجعیت تفسیر قرآن» باشد و اگر اصرار بر آوردن واژه حق در ترجمه عنوان مقاله وجود دارد، باید واژه انحصار نیز آن را همراهی کند و به «حق انحصاری تفسیر قرآن» تبدیل شود، یعنی اختیارات فردی که دارای مرجعیت ذیصلاح است. البته با قدری احتیاط میتوان این پرسش را مطرح کرد که «در کارزار تفسیر قرآن، کت تن کیست؟». به هر حال، واژه حق به تنهایی منظور را نمیرساند، بلکه منظور این است که در کارزار تفسیر قرآن، ولایت یا مرجعیت ذیصلاح یا حق انحصاری از آن کیست؟
وی افزود: بَر اَشِر توضیح میدهد که دو رویکرد کلی در این خصوص وجود دارد؛ رویکرد اولیه میگوید متن قرآن خودبسنده است و نیاز به تفسیر ندارد. رویکرد دیگر، تفسیرگراست و به دو دسته تقسیم میشود؛ نسخه سنی که میگوید تفسیر از آن صحابه است و سپس به علمای اسلام منتقل میشود و رویکرد شیعی که حق انحصاری تفسیر یا ولایت تفسیری را از آن ائمه شیعه میداند. بعد از برآمدن آل بویه، کمکم با این وضعیت مواجه میشویم که به تعبیری، دست هرمنوتیکی زیاد میشود. یعنی عالمان شیعه مثل شیخ طوسی و طبرسی دیگر فقط ناقل حدیث در تفسیر قرآن نیستند، بلکه نکات خودشان را نیز بیان میکنند و این نکات را با احادیث سازگار میدانند.
این پژوهشگر دین تصریح کرد: آنچه در این مقاله غایب به نظر میرسد، این است که به دوران معاصر در تشیع امامی بهطور خاص پرداخته نشده و دلیل آن نیز مشخص نیست، کمااینکه مقاله هشت سال پیش نوشته شده و میتوانسته به این موضوع بپردازد؛ مثلاً رویکرد جریان موسوم به قرآنیون شیعه در تقسیمبندی بر اشر نمیگنجد. این جریان از یک طرف، شیعه است و از طرف دیگر، اصلاً به احادیث اعتنا نمیکند. بنابراین، نویسنده باید شاخه جدیدی برای تشیع قائل شود. متأسفانه درباره این جریان کمتر مطالعه شده است و حتی درباره قرآنیون سنی. به هر حال، افرادی نظیر شریعت سنگلجی، مرحوم آیتالله صادقی تهرانی و سیدکمال حیدری را میتوان در زمره قرآنیون شیعه قرار داد و در خصوص حق تفسیر و رویکرد شیعی در این باب، باید جایی برای قرآنیون شیعه نیز در نظر گرفت.
وی ادامه داد: نکته دیگر در خصوص تحولات ۵۰ سال اخیر تشیع امامی که در مقاله به آن پرداخته نشده، این است که رویکرد نخست، نصگرایانه بوده و قرآن را خودبسنده میداند که نیاز به مفسر ندارد. رویکرد دوم برای قرآن در تفسیر اولویت قائل است، ولی به حدیث نیز توجه دارد و همچنین به استنباطهایی که مفسر ذیصلاح میتواند در شرایطی با رعایت همه قواعد هرمنوتیکی انجام دهد. بنابراین، رشته مشترکی میان رویکرد نصگرا و عقلگرا در حق تفسیر وجود دارد و آن اینکه قرآن خود نیز سخن میگوید. تفسیر قرآن به قرآن که علامه طباطبایی(ره) بر آن تأکید میکرد، اولاً نوعی رویکرد هرمنوتیکی بود مبنی بر اینکه اجازه دهیم خود قرآن خودش را تفسیر کند، نه اینکه مفسر هیچکاره است، ولی اگر اجازه دهد متن پارههای مختلف خودش را کنار هم بنشاند، آن وقت معنا آشکار میشود. این رویکرد، نصگرا نیست، به عقلگرایی و حدیث توجه دارد، ولی به هر حال برای نص نوعی محوریت قائل است.
میردامادی اضافه کرد: باید یادآور شد که در هرمنوتیک دینی سه چهار دهه اخیر، صرفنظر از قرآنیون، رویکرد سومی نیز به نام قبض و بسط وجود دارد که عبدالکریم سروش با کتاب قبض و بسط آن را پیش برد. در این رویکرد، متن یا همان قرآن حتی دیگر اولویت تفسیری نیز ندارد و در واقع، پیشفرضهای مفسر است که به خورد متن داده میشود. سروش به صراحت میگوید که متن صامت است و کسی که متن را به سخن درمیآورد، آگاهانه یا غیرآگاهانه تحت تأثیر پیشفرضهای زمانه خود قرار دارد. وی در تعبیری دیگر میگوید متن آبستن معنا نیست، گرسنه معناست، یعنی دهان باز میکند تا ما معنا درون دهانش بنهیم، نه اینکه آبستن معنا باشد و ما قابله خوبی باشیم تا طفل معنا از زهدان متن سالم بیرون بیاید.
وی تأکید کرد: این رویکرد نیز خروجی و پیامد مهمی در کارزار تفسیر دارد و آن اینکه، حق انحصاری تفسیر از آن عالمان شیعه هم نیست، چون عالمان شیعه حق تفسیر را در انحصار خودشان میدانستند. در واقع، کاری که قبض و بسط انجام میدهد، این است که در کارزار دعوا بر سر اینکه حق انحصاری تفسیر قرآن از آن کیست، این حق را سهامی عام و دموکراتیزه میکند و میگوید همه در تفسیر متن دست دارند، چون هر کس با پیشفرضهای خودش سراغ متن میآید و تفسیر متن به چیزی تبدیل میشود که همه متخصصان حتی در شاخههایی که هیچ ربطی به علوم رایج اسلامی ندارد، حق تفسیر دارند.
این پژوهشگر دین افزود: مباحث مذکور از مقاله بر اشر به کلی غایب است، در حالی که قبض و بسط چالشهای بسیاری ایجاد کرد و واکنشهای اولیه، آن را از هر کفری بالاتر میدانست و اگر از منظر تکفیری بخواهیم نگاه کنیم، درست است، اینکه هر کس بتواند متن را تفسیر کند و متن نیز گرسنه معانی باشد، نه آبستن آن، متن را به ماده خامی تبدیل میکند که هر طور بخواهیم، میتوانیم آن را شکل دهیم و در واقع، متن را از ولایت و مرجعیت خارج میکند. به نظر من، آنچه در نظریه قبض و بسط همچنان سؤالی گشوده است اینکه، دیالکتیک متن و مفسر در این رویکرد از میان رفته و همه مرجعیت به مفسر داده شده است. بنابراین، اینکه چگونه میتوان نوعی دیالکتیک، برهمکنش و رفت و برگشت میان متن و مفسر برقرار کرد، یکی از چالشهای هرمنوتیک دینی است که با بحث ما نیز ارتباط دارد. به تعبیر دیگر، اگر بخواهیم ببینیم در کارزار تفسیر، کت تن کیست، ابتدا باید خوانششناسی و نظریه تفسیریمان را مشخص کنیم. اگر متن ساکت است، کت تن متن نیست. اگر متن ساکت است و مفسر پیشفرضهای خود را میآورد، با توجه به اینکه پیشفرضها از علوم بسیاری گرفته شده، کت تن همه متخصصان است، حتی غیر علوم انسانی. بنابراین، کسی که مقاله را میخواند و با تحولات تشیع امامی در یک قرن اخیر آشنا نیست، تفسیری بسیار قدیمی از این هرمنوتیک به دست میآورد و جای آن کاملاً در مقاله خالی است.
وی بیان کرد: بر اشر توضیح میدهد که در قرون اولیه به نظر میرسید متن خودبسنده است و سپس بر سر یکسری اقتضائات، تفسیر به وجود آمد. مطمئن نیستم که تشیع در قرون اولیه این موضوع را قبول داشته، یا اینکه از همان ابتدا نیز اینگونه تلقی میشده که متن، پیچیده است و نیاز به مفسر دارد. به نظر میرسد در تشیع، از همان ابتدا این موضوع وجود داشته و در نهجالبلاغه نیز آمده که قرآن، حمال ذو وجوه است. بر این اساس، بهتر این بود که بر اشر این را نیز توضیح میداد که گرایشی حتی در تشیع اولیه وجود داشت که متن نمیتواند خودبسنده باشد و نیاز به تفسیر و تأویل دارد که آن نیز اشراقی است.
میردامادی اظهار کرد: نکته دیگری که بهتر بود در مقاله بر اشر به آن پرداخته میشد اینکه، با توجه به اشاره وی به اهلالرای و اهلالحدیث، باید گفت حداقل در فقه، اهلالرای بر اهلالحدیث مقدم هستند و یکی از دلایلی که محققان تاریخ فقه اسلامی میآورند، این است که آن اوایل حدیث چندانی وجود نداشته و بعداً حدیث گسترش پیدا کرد، از جمله با ورود کاغذ به جهان اسلام و بخشی از همان مطالبی که اهلالرای پرورانده بودند، در قالب احادیث تثبیت شد. بنابراین، این سؤال پیش میآید که آیا در دوره تفسیر نیز میتوان گفت که اهلالرای بر اهل حدیث مقدم هستند؟ این موضوع نیز نکتهای است که بر اشر باید ولو به صورت گذرا به آن میپرداخت، وقتی از اهلالرای و اهلالحدیث سخن میگوید.
وی تأکید کرد: در بخشی از مقاله، حدیث ثقلین آمده است، چون نویسنده میخواهد توضیح دهد که چرا در سنت شیعی، حق انحصاری تفسیر را به ائمه(ع) میدهند و یکی از دلایل را حدیث ثقلین ذکر میکند. وی نسخههای مختلف این حدیث را میآورد که در بعضی از نسخههای سنی آن، پیامبر(ص) دو میراث گرانقدر خود را کتاب خدا و سنت خودش ذکر میکند، ولی در بسیاری از نسخههای شیعی و حتی اهل سنت، کتاب خدا و اهل بیت(ع) ذکر شدهاند، ولی بر اشر اشاره میکند که بخش انتهایی حدیث ثقلین در همه نسخههای آن یکسان است و بر لزوم اطاعت از ثقلان تأکید میکند: «از آنان پیش نیفتید و تصور نکنید که شما از ایشان برتر یا داناترید». اگر انتهای این حدیث در همه منابع مشترک است و آن نیز به صورتی نقل شده که در بالا به آن اشاره شد، حدیث نمیتواند به این صورت باشد که پیامبر(ص)، کتاب خدا و سنت خودش را بهعنوان دو امر گرانسنگ باقی گذاشته باشد، سنت پیامبر(ص) که انسان نیست، چون حدیث میگوید از آنان پیش نیفتید و تصور نکنید که شما از ایشان برتر یا داناترید. اگر پایان حدیث در همه نسخهها مشترک است، ثقل دوم نمیتواند سنت باشد، بلکه باید گروهی از افراد باشند. بنابراین، این بخش مشترک شاید به ما کمک کند تا بتوانیم درباره میانه حدیث که در بعضی از نسخهها، عترت و اهل بیت(ع) ذکر نشده است، داوری کنیم که کدام یک دقیقتر است.
انتهای پیام