به گزارش ایکنا، متن سخنان حجتالاسلام و المسلمین کاظم قاضیزاده، رئیس مؤسسه
فهیم و استاد درس خارج حوزه علمیه شامگاه 17 فروردین ماه در نشست علمی «حقوق انسان در قرآن» که از سوی این مؤسسه برگزار شد به شرح زیر است:
اعلامیه حقوق بشر و منشورهای مرتبط با آن در ایران و کشورهای دیگر نشانه آن است که انسان بما هو انسان حقوقی دارد که باید مورد توجه قرار بگیرد؛ در دنیای جدید آن چیزی که با عنوان اعلامیه حقوق بشر یا منشورهای حقوق بشر تدوین شده است نتیجه رنجها و نزاعهای بشر در قرون وسطی و تلاشهایی است که انسان سعی کرده است براساس تجارب خود این حقوق را طراحی کند. البته برخی از این موارد منطبق بر اسلام است و برخی هم زاویه دارد و یا کامل نیست و گاهی هم به صورت دوگانه از سوی قدرتها مورد سوءاستفاده قرار میگیرد.
ما هم با اینکه مایههای اصلی این مباحث را در متون دینی داریم دو مشکل پیش رو داریم؛ اول اینکه کمتر استخراج کردهایم و دیگر اینکه آن را مورد عمل قرار ندادهایم در دعای افتتاح میخوانیم: خداوندا جایی که تو حق را به ما شناساندی توفیق بده به آن عمل کنیم و اگر در جایی کوتاهی کردیم و حق را نشناختیم آن را به ما برسان.
واژه حق بیش از 287 بار در قرآن به کار رفته است که معانی مختلفی دارد. خداوند خودش حق است: ذلک بان الله هو الحق» یعنی سرچمشه حق از خداوند است. حق یعنی امر ثابت و مطابق با واقع و باطل یعنی چیزی که واقعیت ندارد. در مورد پیامبر هم فرموده است که ارسال رسل بر حق صورت گرفته است: انا ارسلناک بالحق بشیرا و نذیرا. یا فرموده است: الحق من ربک ...؛ در مورد قرآن هم فرمود: ذلک بان الله نزل الکتاب بالحق. در آیات دیگری هم فرموده است که خداوند حکم به حق میکند و در روز قیامت هم وزن و سنجش اعمال بر اساس حق برپا خواهد شد و کسی که موازین او سنگین باشد راضی خواهد بود و کسانی که ترازوی اعمالشان سنگین نیست در جهنم قرار خواهند داشت.
این حقبودن در گفتمان دین اسلام، امری طرفینی است یعنی اگر پیامبران حق هستند و مطالبی را برای مردم بیان میکنند حقانیتی برای مخاطبان آنان که مردم هستند هم وجود دارد بنابراین حق متقابل مطرح است؛ امام علی(ع) در مورد حق فرمودند: فالحق اوسع الاشیاء ...؛ یعنی وصف حق در سخنرانی خیلی توسعه دارد ولی وقتی بخواهیم آن را پیاده کنیم خیلی در تنگنا هستیم؛ به تعبیر دیگر حرفزدن در مورد حق آسان است ولی رعایت کردن آن دشوار.
الان همه دم از حقوق و رعایت آن میزنند ولی در عمل تبعیض زیادی میبینیم و حتی برخی اوقات تبعیضات آشکار قانونی ایجاد میشود. در لسان دین هیچ کسی نیست که حقی بر گردن او باشد و او حقی نداشته باشد؛ مثلا حاکم و رعیت، شهروند و دولت، همسایه بر همسایه و والدین بر فرزندان و برعکس بر هم حق دارند؛ امام علی(ع) فرمودند: اگر قرار است کسی حق داشته باشد و کسی حقی بر او نداشته باشد آن خداوند متعال است زیرا خدا از روی فیض خود حقوقی به بندگانش داده است و قادر و عادل و حکیم و علیم و... است. نزد خداوند طوری نیست که کسی کار بدی بکند بهتش برود و برعکس کار خوبی بکند و به جهنم برود بلکه خدا ثواب نیکی را چند برابر میدهد.
در جامعه انسانی ما نمیتوانیم حقوق یکطرفه قرار دهیم و بگوییم حاکم حقوقی دارد و مردم هیچ حقی ندارند؛ حق یکطرفه مطرح نیست و اگر اطاعتی وجود دارد حقوق مردم هم باید رعایت شود یا در حقوق همسایه هم این مسئله وجود دارد.
حقوق چند نوع است؛ گاهی مانند حق فرزند و والدین، حق همسران بر یکدیگر و شرکا است که در حوزه حقوق خصوصی مطرح است و شاید بیشتر موارد حقوق مطرح شده در رساله امام سجاد(ع) در زمره این نوع حقوق است.
حقوق دیگر جایی است که طرفین آن جمعی است مانند حقوق یک حزب در یک جامعه یا حقوق اقلیت و اکثریت در مجلس، حق دولت نسبت به نهادهای مدنی و حق نهادهای مدنی نسبت به دولت که اینها در حوزه حقوق عمومی قرار دارند.
نوع دیگر هم مثلا حقوق متقابل دولت و مردم است؛ تکتک افراد جامعه ذیحق هستند و شاهدیم برخی جوانان میگویند من به عنوان یک شهروند چرا نباید کار و شغل و درآمد داشته باشم؟ گاهی اوقات هم دولت ذیحق است و مردم باید حقوق او را رعایت کنند.
نکته دیگر اینکه امروزه تفاوتی میان ادبیات حق در دنیای امروز و متون دینی داریم؛ یعنی وقتی خوب دقت کنیم خواهیم دید که نقطه عزیمت برخی از این چیزهایی که حق دانستیم در حقیقت تکلیف است مثلا حق والی بر رعیت یعنی تکالیفی که رعیت در برابر والی و حاکم دارند یا تکالیفی که والی در برابر رعیت دارد یا وقتی از حقوق فرزند و والدین سخن میگوییم یعنی تکلیف والدین در برابر فرزند و برعکس. مثلا گفته شده است که پدر باید نام خوب برای فرزند انتخاب کند یا فرزند باید از پدر اطاعت کند. این نوع حق در ادبیات دینی مقداری با ادبیات حق در دنیای امروز فرق دارد و این حق مخصوص خود شخص است.
در حوزه اندیشه دینی چند حق را میتوان مورد توجه قرار داد که مهمترین آن از منظر قرآن، حق حیات است یعنی کشتن انسانها به سادگی امکان ندارد. در سوره اسراء فرموده است: ولا تقتلوا النفس اللتی ...؛ نفسی که خداوند او را محترم شناخته است نباید کشته شود مگر از روی حق. یا گاهی اوقات فرزندان را به خاطر فقر میکشتند که قرآن کریم از این کار به شدت نهی فرموده است و برای فرزند موجود در رحم هم حق قائل شده و فرموده است: فرزندان خود را به خاطر ترس از فقر در آینده(خشیة املاق) نکشید زیرا خداوند روزی او و شما را میدهد.
یا فرموده است که فرزندانتان را از نداری و فقر بالفعل نکشید؛ در اینجا بحث ترس از فقر در آینده نیست بلکه به خاطر فقر بالفعل هم نکشید. در هر صورت خداوند چنین حقی برای جنین و فرزند قائل شده است.
مرحوم میرزا جواد تبریزی این بحث را مطرح میکردند که اگر حفظ جان فرزند و مادر در تعارض قرار بگیرد آیا پزشک میتواند مجوز دهد که کدام را به قتل برساند؟ و تاکید داشتند که پزشک حق چنین کاری را ندارد ولی مادر چنین حقی دارد زیرا حفظ جانش واجب است.
آیه شریفه دیگری در قرآن داریم که مرتبط با داستان هابیل و قابیل است. فرموده است: هر کسی یکنفر را از روی عمد و بی جهت بکشد گویا همه مردم را کشته است و کسی که نفسی را نجات دهد همه مردم را حیات بخشیده است؛ مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ.
براساس این آیه چقدر قتل نفس مهم است که قرآن قتل یکنفر را معادل قتل همه انسانها میداند. از منظر بحث ما این مقدار روشن است که حق حیات انسان اینقدر واجد اهمیت است ولی به عنوان تفسیری و فقهی جای بحث فراوانی دارد زیرا وقتی کسی یک نفر را کشت چرا معادل کشتن همه انسانها است. مرحوم طبرسی مثلا در ذیل این آیه 5 وجه ذکر کرده است و مفسران متاخر هم چند وجه به آن افزودهاند که در جلسه آینده توضیح خواهیم داد.
انتهای پیام