ستوانیکم ابوالفضل باقری نوری، یکی از جانبازان ناجا در گفتوگو با ایکنا از قزوین، اظهار کرد: متولد اول مرداد ۶۶ هستم و از سال ۸۷ وارد ناجا شدم؛ بعد از گذراندن دوره در شهر مشهد، در یگانهای ویژه تهران مشغول خدمت شدم.
وی ادامه داد: سال ۸۹ برای ایجاد امنیت در زاهدان مأمور به حضور در این شهر شدم؛ به خاطر بمبگذاریهایی که ریگی انجام میداد زاهدان ناامن شده بود که برای ایجاد امنیت در منطقه مأمور شدیم و پس از یک هفته حضور، از بمبگذاری در یکی از مساجد جلوگیری کردیم.
این جانباز یادآور شد: پس از آن خبر رسید در مسجدی دیگر بمبگذاری انجام خواهد شد؛ من در اولین خودروی تأمین و پشت خودروی دو کابین بودم و ۳۰ متر مانده بود تا برسیم که بمبگذاری انجام شد؛ بمب را به یک کودک دو ساله بسته بودند و به محض ورود کودک به مسجد بمب را منفجر کردند.
وی بیان کرد: موج انفجار مرا گرفت و با جدول برخورد کردم و ۸۰ درصد جمجمهام شکست؛ ۲۱ ساعت زیر تیغ جراحان بودم و بعدها با مطالعه پرونده دیدم که ۱۸ واحد خون به من تزریق کردهاند.
باقری اظهار کرد: بین شش ماه تا یک سال حافظه کوتاهمدتم دچار اختلال شده بود. پس از آن چندین مرحله جراحی انجام دادم و اکنون در شیراز تحت نظر یکی از پزشکان هستم و با تجویز داروها روند درمان بهخوبی طی شده است. تا یک سال روی تخت بودم و از گردن به پایین فلج شده و حافظه کوتاهمدت خود را نیز از دست داده بودم.
وی با بیان اینکه بر اساس نظر ناجا جانباز ۷۹ درصد است، افزود: جانبازی از ناحیه دستوپا دارم و رگهای اصلی بدنم پاره شده بود؛ خدا را شاکرم پس از درمان میتوانم راه بروم ولی اگر مغزم در لحظه فرمان ندهد مانند آن است که کسی من را بلند میکند و بر زمین میکوبد.
این جانباز مطرح کرد: آن روزی که لباس سبز پلیس را بر تن کردم برای هر اتفاقی آماده بودم و هستم؛ بهدلیل علاقه به مقام معظم رهبری حاضرم جانم را فدایشان کنم، الآن هم هر فرمانی بیاید آن را اجرا خواهم کرد.
وی در خصوص نحوه برخورده خانواده، اظهار کرد: خانوادهام همیشه همراهم بودند چون با علاقه وارد ناجا شدم؛ پس از جانبازی ازدواج کردم البته در همان ابتدا موضوع جانبازی را با همسرم مطرح کردم و وی مشکلی با جانبازی من نداشت.
باقری در پایان گفت: مدیون والدینم هستم چون طی یک سال پس از مجروحیت زحمات زیادی برای من کشیدند و زبانم برای تشکر از آنها قاصر است. در حال حاضر دو دختر هشت ساله دارم که دوقلو هستند و اگر فرزندانم هم بخواهند پلیس شوند مشتاقانه تشویقشان میکنم. پلیس بودن برای فرزندان من ارزش ویژهای دارد و دخترانم در مدرسه باافتخار میگویند که پدرشان پلیس است.
انتهای پیام