تهمت‌هایی که عرب جاهلی درباره قرآن به پیامبر می‌زد
کد خبر: 3577218
تاریخ انتشار : ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۳:۲۲

تهمت‌هایی که عرب جاهلی درباره قرآن به پیامبر می‌زد

حضرت آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی به پرسشی درباره فلسفه امّى بودن پیامبر اکرم وتهمت هایی که به ایشان زده اند پاسخ گفته است.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، شفقنا نوشت: متن پرسش مطرح شده وپاسخ این مرجع تقلید شیعیان بدین شرح است:
فلسفه امّى بودن پیامبر اکرم(صلى اللهعلیه وآله) چیست؟
پاسخ اجمالی: عرب جاهلى، در برابر معجزه ى بزرگ پیامبر(ص) گیج و مبهوت گشته بود و تلاششان این بود که آن را به گونه اى توجیه کنند که ارتباطى به جهان غیب و آموزش الهى نداشته باشد؛ برخی آن را دروغ و برخی بر اساس کتب پیشینیان و برخی تراوشات فکری او می دانستند. اما قرآن به ردّ این اندیشه پرداخته و به امی بودن پیامبر(ص) اشاره می کند که پیامبری که درس نخوانده و قبل از بعثت قدرت بیان چنین مطالبی نداشته ممکن نیست قرآن تراوش فکری او یا برگرفته از کتب پیشینیان باشد.
پاسخ تفصیلی: جامعه ى «اُمّى» و درس نخوانده ى عرب جاهلى، در برابر معجزهى بزرگ پیامبر(صلى اللهعلیه وآله) (قرآن) شگفت زده شده و گیج و مبهوت گشته بود، و هرگز باور نمى کرد که به فردى از آنان از جانب خدا، کتاب با عظمتى وحى گردد که به مردم بیم و نوید دهد، چنان که قرآناز آنان نقل مى کند.
«اَکانَ لِلنّاسِ عَجَباً اَنْ اَوْحَیْنا اِلى رَجُل مِنْهُمْ اَنْ اَنْذِرِ النّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا اَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْق عِنْدَ رَبِّهِمْ…».(۱)
(آیا براى مردم مایه ى شگفتى است که به یکى از آنها وحى فرستادیم که مردم را بیم، و افراد با ایمانرا بشارت دهد که براى آنها نزد پروردگارشان سابقه نیکو ویا منزلت نیک است).
تلاش عرب جاهلى این بود که معجزهى قرون و اعصار (قرآن) را به گونه اى توجیه کنند که ارتباطى به جهان غیب و آموزش الهى نداشته باشد و در این مورد به تفسیرهایى پرداخته اند که در محل خود خواهد آمد.
یکى از پندارهاى خام آنان در باره قرآناین بود که آیات، ذیل آن را بیان مى کند:
«وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا اِنْ هذا اِلاّ اِفْکٌ افْتَریهُ وَ اَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاوُوا ظُلْماً وَ زُوراً».(۲)
(گروه کافر گفتند که این قرآندروغى بیش نیست که به دروغآن را به خدابسته است و گروهى او را در این کار یارى کرده اند حقّاً که سخن بى اساس و ناروایى گفته اند).
«وَ قالُوا اَساطِیرُ الاَوَّلینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلى عَلَیْهِ بُکْرَهً وَ اَصِیلاً».(۳)
(گفتند: قرآنافسانه هاى پیشینیان است که آنها را نوشته (و یا براى او نوشته اند) و این داستانها صبح و شام بر او القا مى گردد).
در این آیات دو نوع تهمت به پیامبر زده شده است:
۱ـ این کتاب از آن خدانبوده، و افترایى است که به او بسته شده، و او در تنظیم آن در برخى قسمتها از دیگران کمک گرفته است «اِنْ هذا اِلاّ اِفْکٌ افْتَریهُ وَ اَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ».
۲ـ این کتاب را از روى کتاب هاى پیشینیان نوشته است و مطالب آن صبح و شام بر او القا مى گردد.
این آیات و همچنین آیات مشابه، حاکى است که برخى از مشرکان مکّه تلاش مى نمودند که قرآن را تراوش فکر پیامبر(صلى اللهعلیه وآله) قلمداد کنند و به دیگران القا کنند که او به کمک گروهى (لابد پری ها و کاهنان) دست به تالیف آن زده است و یا آن را مجموعه اى بدانند که از روى عهدین و غیره تنظیم شده است.
در چنین شرایطى قرآنبه تکذیب این نسبت پرداخته و به طور اجمال مى فرماید:
«قُلْ اَنْزَلَهُ الَّذی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّمواتِ وَ الاَرْضِ اِنَّهُ کانَ غَفُوراً رَحیماً» .(۴)
(بگو قرآنرا آن کسى فرو فرستاده که از نهان آسمانها و زمین آگاه است. او آمرزنده و مهربان مى باشد).
قرآن در سورهعنکبوت به طور تفصیل به ردّ این اندیشه پرداخته و با لحن قاطع مى گوید: «تو اى پیامبر تا نزول وحى هرگز نه کتابى مى خواندى و نه خطّى مى نوشتى در این صورت چگونه مى توان گفت که این کتاب تراوش فکر تو است، یا آن را از کتاب هاى پیشینیان نوشته اى»، چنانکه مى فرماید:
«وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتاب وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ اِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ».(۵)
(تو هرگز [از دوران کودکى تا لحظه نزول وحى] نه کتابى را مى خواندى و نه با دست چیزى را مى نوشتى، [زیرا اهل خواندن و نوشتن نبودى] در این صورت باطل گرایان در کتاب تو به شک مى افتادند ( و آن را محصول تراوش فکر تو و یا نگارش از کتاب هاى پیشینیان مى انگاشتند).
اگر پیامبر اکرم(صلى اللهعلیه وآله وسلم) مدّتى در دوران کودکى گرد کتاب مى گشت و همچون کودکان نوآموز و دانش آموز، مشق مى کرد، آیا مى توانست پس از نزول قرآنچنین ندایى را در مکه در میان گروهى که از تمام خصوصیات زندگى وى آگاهى داشتند، سردهد؟ و با نداى رسا بگوید: مردم همه شما مى دانید که من پیش از بعثت اصلاً کتابى نخوانده ام و خطّى ننوشته ام، چگونه مى گویید من مضامین آیات قرآنرا از کتابهاى دیگران گرفته ام؟ در زبان عربى اگر کسى بگوید: «ما جایَنی مِنْ اَحَد» و لفظ «مِنْ» را که زاید است بکار ببرد منظور تاکید شمول نفى است، یعنى هیچ کس نیامد و فرق میان جمله مزبور و جمله «ما جایَنی اَحَدٌ» این است که در دوّمى مى توان احتمال داد که یکى دو نفر آمده، ولى متکلّم روى مسامحه آمدن آنها را به حساب نیـاورده است. عرب براى نفى این احتمال سر لفظ «احد» لفظ «مِنْ» مى آورد تا نفى، واقعى وحقیقى باشد.
اتّفاقاً آیهیاد شده از این قبیل است، براى رفع هرنوع احتمال لفظ «مِنْ» آورده شده تا نفى به صورت استغراق واقعى باشد، یعنى: «هیچ نوع کتابى را نمى خواندى و نمى نوشتى».
خلاصه یکى از قواعد زبان عربى این است که نکره در قلمرو نفى، موجب عموم وگستردگى است، مانند «ما جاینى احد» و «ماکنت تتلوا من کتاب» خصوصاً اگر، با «مِنْ» همراه باشد.
قرآن نه تنها در این مورد به ردّ این اندیشه پرداخته، بلکه در آیهدیگر به پیامبر دستور مى دهد که زندگى خود را به رخ مردم بکشد و بگوید: «مردم! من عمرى در میان شما بوده ام و کیفیت زندگى من براى شما روشن است، چگونه به من مى گویید این قرآنرا عوض کنم!» چنانکه مى فرماید: «قُلْ لَوْ شاءَ اللّهُ ما تَلَوتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لا اَدْریکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ اَفَلا تَعْقِلُونَ».(۶)
(بگو: اگر خدامى خواست من آیات را بر شما نمى خواندم و شما را از آن آگاه نمى کردم، من مدّت ها پیش از این در میان شما زندگى کرده ام، آیا نمى اندیشید).
یعنى: اگر فکر مى کنید قرآناز تراوش هاى فکر من است و در سایه آشنایى با خواندن و نوشتن و ارتباط با علما و دانشمندان دست به تالیف چنین کتابى زده ام، هم اکنون به درخواست شما باید آن را تبدیل کنم، چه بهتر به زندگى پیشین من بنگرید اگر من داراى چنین قدرتى بودم، باید بسیارى از مطالب این کتاب را در دوران قبل از بعثت، گفته باشم و در محافل و مجالس نمونه هایى از آن تراوش کرده باشد،. در حالى که چهلسال در میان شما زندگى کرده ام و از من چیزى در این رابطه مشاهده نکرده اید؛ چرا درست نمى اندیشید!؟
در این جا به روشنى ثابت گردید که پیامبر(صلى اللهعلیه وآله وسلم) روى یک رشته مصالح اجتماعى قبل از بعثت با مساله خواندن ونوشتن آشنایى نداشت و او یک فرد امّى بود، و هرگز نه نزد کسى براى آموزش زانو نزده بود، و نه از طریق غیب نیز، با خواندن و نوشتن آشنا گشته بود. زیرا اگر از ناحیه غیب هم با آن دو آشنا بود، هرگز قرآناو را به لفظ «اُمّى» توصیف نمى کرد، زیرا در این صورت (هرچند از ناحیه غیب) در پیامبر تحوّل رخ داده و از کیفیت روز نخست، به کیفیت دیگر متحول شده است. در حالى که قرآن مى گوید: «او «امّى» است، و به همان حالت نخست باقى است».(۷)
پی نوشت:
(۱). سوره یونس، آیه ۲.
(۲). سوره فرقان، آیه ۴.
(۳). سوره فرقان، آیه ۵.
(۴). سوره فرقان، آیه ۶.
(۵). سوره عنکبوت، آیه ۴۸.
(۶). سوره یونس، آیه ۱۶.
(۷). گرد آوری از کتاب: منشور جاوید، شیخ جعفر سبحانی، انتشارات امام صادق(ع)، ج۷، ص ۲۴۸ ـ ۲۶۰.

captcha