از دیار پدر تا آستان پسر/ دلم بی‌تاب زیارت است
کد خبر: 3848860
تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱۳۹۸ - ۰۹:۱۱
سفرنامه دل/ ۵

از دیار پدر تا آستان پسر/ دلم بی‌تاب زیارت است

گروه معارف ــ یک روز مهمان کوی پدر می‌شویم و با دلی آکنده از حسرت‌ بار سفر را مجدد می‌بندیم، این بار پای پیاده از نجف تا کربلا؛ بسم‌الله می‌گوییم و از دیار پدر عازم دیار پسر می‌شویم با نوای: قدم قدم با یه عَلَم، ان‌شاء الله اربعین میام سمت حَرَم...

از دیار پدر تا آستان پسر/ نوای یا علی(ع) را به نوای یا حسین (ع) گره زدیممسیر سامرا به نجف طولانی است، مشغول صحبت با خواهرم هستم و علی نیز با خنده‌هایش دلم را می‌برد، خانمی که کنارمان نشسته از خواهرم می‌پرسد سخت نیست با بچه؟! جواب می‌شنود: سخت بودنش که سخت است، مگر می‌شود با یک کودک قدم در راهی چنین بگذاری و سختی نکشی اما تمامی سختی‌اش را به جان خریده‌ایم، وقتی امام حسین با زن و فرزند و حتی کودک شش‌ماهه‌اش پا در این راه گذاشت دیگر حجت برای من مادر تمام است، علی کوچک من فدایی علی‌اصغر حسین است.

حرف‌های ردوبدل شده بین خواهرم و آن خانم زائر در کنار دیدن کسانی که خانوادگی به این بزم شیرین آمده‌اند برایم بس دل‌چسب است، سختی‌های حضور یک بانو و یا یک کودک و یا حتی یک فرد مسن در پیاده‌روی اربعین قابل‌انکار نیست اما انگار همه آمده‌اند تا قطره‌ای از این اقیانوس باشند و جریانی بسازند برای آمادگی بشریت در راستای ظهور منجی عالم.

به یاد صحبت‌های آقای پناهیان می‌افتم که این سفر را یک وظیفه می‌داند و تأکید می‌کند «ما باید به‌عنوان «وظیفه» با این سفر برخورد کنیم. نباید این‌طور القا شود که «ما صرفاً برای یک حال خوش معنوی آمده‌ایم تا لذتی ببریم و برویم!» در حالی که این وظیفۀ ما بوده که بیاییم. برای همین اولین مفهومی که - در ارتباط با زیارت اباعبدالله الحسین(ع) - باید در ذهن و دل ما جا بگیرد این است که «این وظیفۀ ماست» همان‌طور که یک مؤمن در روز عاشورا احساس وظیفه می‌کند که برای امام حسین(ع) عزاداری کند، بدون اینکه در رساله‌ها به طرز خاصی بر او واجب کرده باشند».

گذر از جاده‌هایی مزین به موکب‌هایی پر از عشق و ارادت به ثارالله آن‌قدر دل‌نشین است که نمی‌خواهی حتی به‌اندازه یک‌چشم به هم زدن از آن بگذری، به ناگاه متوجه پیرمردی می‌شوم که با تعدادی کودک جلوی ماشین را می‌گیرد و با اصرار و خواهش از راننده و مسافران تقاضا می‌کند تا در موکبش مهمان شویم، تقاضایی که در نهایت پذیرفته می‌شود و مسافران یک‌به‌یک راهی موکب کنار جاده این پیرمرد دل‌سوخته می‌شوند، موکب در یک چادر برپاست و دورتادور آن مخده‌هایی برای استراحت گذاشته شده است، صدای محزون مداح از حسین می‌خواند و عده‌ای از بانوان در چادری به‌رسم محلی در حال عزاداری هستند.

کمی آن‌طرف‌تر طبق‌های خرما، چای پررنگ عراقی و سبزی تازه محلی در کنار بوی نان تازه هر مسافری را وسوسه می‌کند. چند خرما برمی‌دارم و با خواهرم گوشه‌ای می‌نشینم تا نظاره‌گر اوج عشق و دلدادگی این عشیره باشم، دختران و پسران همه سیاه‌پوش در حال فعالیت هستند، علی در کالسکه است؛ چند دختربچه کنارم می‌آیند در حالی که تمام حواسشان به حرکات دل‌نشین علی است با زبان خود می‌خواهند بیشتر مهمانشان باشیم، تشکر دست‌وپا شکسته‌ای از آن‌ها می‌کنم. کمی با علی بازی می‌کنند، یکی از همسفران به‌رسم یادگاری به هرکدام سربندی با نشان «علی ابن موسی‌الرضا» هدیه می‌دهد، با خوشحالی آن را بر سر می‌بندند و دوستان دیگرشان را صدا می‌کنند تا آن‌ها هم از این هدایای نذر فرهنگی دریافت کنند.

از دیار پدر تا آستان پسر/ نوای یا علی(ع) را به نوای یا حسین (ع) گره زدیم

خوشحالم از بودن در کنار این عزاداران کوچک اما بزرگ‌منش، با دعای خیر اهالی موکب کاروان کوچک ما به همراه دیگر مسافران سوار ماشین شده و بار دیگر سفر شروع می‌شود.

بعد از ساعاتی بالاخره چشم ما به تابلوی ورودی شهر نجف مزین می‌شود، دلم بی‌تاب زیارت است، در ابتدای شهر از ماشین پیاده شده و برای ادامه مسیر این بار موتور سه‌چرخه‌ای کرایه می‌شود، برای اولین بار است که سوار چنین مرکبی می‌شوم، حس و حال جالبی دارد، راننده برای اینکه سریع‌تر ما را به نزدیکی حرم مطهر امام علی(ع) برساند از وادی‌السلام عبور می‌کند، قبرستانی پررمزوراز که در قسمت شمالی حرم علی بن ابی‌طالب(ع) در شهر نجف واقع شده و می‌توان آن را یکی از بزرگ‌ترین و شگفت‌انگیزترین قبرستان‌های جهان دانست چراکه براساس آخرین داده‌های آماری کشور عراق، جمعیت قبرستان وادی‌السلام از مرز ۷ میلیون انسان گذشته است.

شهرت قبرستان وادی‌السلام به علت روایاتی است که آن را محل رجعت تعدادی از پیامبران و امامان و مؤمنین قلمداد کرده‌اند، نگاهم از قبرهای با شکل و شمایل مختلف در حال گذر است، پدرم هنگام ورود می‌گوید «سَلَامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ»، ما نیز تکرار می‌کنیم، راننده می‌گوید قبر حضرت هود(ع) و حضرت صالح(ع) از پیامبران گران‌قدر نیز در این مکان قرار دارد.

بالاخره از وادی‌السلام نیز عبور می‌کنیم و با ایستادن راننده متوجه می‌شویم به مقصد رسیده‌ایم، از دور گنبد حرم پیداست، خستگی در مقابل عظمت حرم مولی‌المتقین سر تعظیم فرود می‌آورد و انرژی مضاعف به پاهای خسته کاروان می‌دهد، یکی از همراهان شعر حماسی می‌خواند:

گفتم كه علی، گفت بگو سِرُّ الله گفتم كه علی، گفت بگو عين الله
گفتم كه به وصفش چه بگويم گفتا لا حول و لا قوه إلّا بالله

پدرم زمزمه صلوات و ذکر یا علی بر لب دارد، خواهرم اشک‌هایش روان است، هر کسی به شیوه‌ای خود را وصل مولا می‌کند و من مبهوت این عظمت هستم، نمی‌دانم چه کنم اما می‌دانم اینجا قبله‌گاه عشق و دلدادگی است. اشک‌هایم را پاک می‌کنم و زیر لب خطاب به مولای غریبم می‌گویم:

بر مخزن غيب، باب مفتوح، عليست؛ گيتي همه كِشتي و در او نوح، عليست
آن روح كه مبدأ حيات همه است؛ در قالب آفرينش، آن روح، عليست

جمعیت همچون پروانه دورتادور حرم را فراگرفته اند، از راه دور زیارت‌نامه می‌خوانم و یاد می‌کنم تمام کسانی که دلشان را به هنگام رفتن به امانت به نزد من سپرده بودند تا شاید نایب‌الزیاره آن‌ها باشم در لحظه‌لحظه این سفر پر برکت؛ ساعاتی بعد در صحن و سرای حضرت فاطمه زهرا(س) اسکان می‌یابیم، پروژه‌ ۲۲۰هزار مترمربعی صحن یکی از بزرگ‌ترین پروژه‌های عمرانی در تاریخ عتبات عالیات در جوار حرم علوی است که نشانی از ارادت ایرانیان به اعتاب مقدسه دارد و توانسته بخشی از معماری اسلامی ایرانی را احیا کند.

موکب‌های ایرانی از جای‌جای کشورمان در گوشه‌کنار این صحن در حال خدمت‌رسانی هستند، هر کسی به‌رسم و توانی، عده‌ای پذیرایی می‌کنند و عده‌ای در حال ارائه خدمات پزشکی، هنری از کفاشی تا خیاطی را راه انداخته‌اند؛ آری نجف هم بوی کربلا می‌دهد با دسته‌های سینه‌زنی، مداحی و شعر اینجا همه دل به لحظه‌لحظه قیام حسینی بسته‌اند.

یک روز مهمان کوی پدر می‌شویم و با دلی آکنده از حسرت‌ بار سفر را مجدد می‌بندیم، این بار پای پیاده از نجف تا کربلا؛ بسم‌الله می‌گوییم و از دیار پدر عازم دیار پسر می‌شویم با نوای قدم قدم با یه عَلَم، ان شاء الله اربعین میام سمت حَرَم...

رقیه ملاحسنی؛ خبرنگار ایکنا قزوین

انتهای پیام
captcha