طیب حاجرضایی، در سال ۱۲۸۰ در محله صابونپزخانه تهران متولد شد. پدرش حسینعلی از اهالی سگمسآباد از توابع قزوین بود. وی که روزگاری از بزنبهادرهای تهران بود، مردی قویهیکل، اهل زورخانه، غرفهدار میدان تره و بار تهران بود که در بین اهالی محل و شهر به لوتیگری، چاقوکشی و زورگیری شهرت داشت. طیب به دلیل عشق بسیارش به رضاشاه، عکسش را در بدنش خالکوبی میکند، اما بعدها متوجه اشتباه خود شده و از این راه برمیگردد، ازاینرو امام خمینی(ره) «طیب» را حر دیگری معرفی میکند.
به دنبال سخنان کوبنده امام راحل در خصوص فاجعه کاپیتولاسیون و دستگیری ایشان توسط عمال شاه، این خبر موجب موجی از واکنشهای مردمی در کشور شد، در تهران نیز راهپیماییها و تظاهرات مختلفی علیه شاه به راه افتاد.
بعد از ماجرای ۱۵ خرداد در تهران حکومتنظامی اعلام شد و مأموران طیب حاجرضایی، اسماعیل رضایی و حدود ۴۰۰ نفر دیگر را به جرم بر هم زدن نظم عمومی بازداشت کرد. برخی اسناد ساواک نشان میدهد که طیب خود شخصاً در تظاهرات ۱۵ خرداد شرکت نکرده بود، اما ساواک برای اینکه این اتهام که معترضان از خارجیها پول گرفتهاند را ثابت کند، اقدام به دستگیری طیب حاجرضایی و اسماعیل رضایی کرد. گفته میشود اکثر قریب بهاتفاق بازداشتشدگان طی اعترافاتی طیب را مسبب اصلی ماجرا اعلام کردند.
در روایتی از محاکمه طیب وجود آمده است وی در تمام طول ۵ ماه زندان خود تحتفشار و شکنجه بوده تا اعتراف کند از امام و عوامل خارجی پول دریافت کرده تا کشور را به آشوب بکشد. موضوعی که او زیر بارش نمیرود. راویان حتی به نقل از حاجرضایی آوردهاند که: «من در زندگی خلافهای زیادی کردهام ولی هرگز حاضر نیستم به خاطر چند صباحی بیشتر زیستن دامان مرجع تقلیدی را لکهدار سازم. من در ۲۸ مرداد پول گرفتم و کودتا راه انداختم، نه در ۱۵ خرداد».
سرانجام دادگاه ویژه شماره یک لشکر گارد به ریاست سرتیپ حسین زمانی و دادستانی سرهنگ ستاد احمد دولو قاجار و با وکالت تسخیری تیمسار شایانفر پس از ۱۳ جلسه محاکمه وی را به همراه اسماعیل رضایی به جرم فعالیت محرمانه و خیانتکارانه بهمنظور برهم زدن نظم و امنیت عمومی به اعدام محکوم کردند.
وی در لحظات آخر عمرش در جمعه شب 10 آبان 1342 و ساعتی قبل از اجرای جوخه اعدام و تیرباران به دست رژیم طاغوتی پهلوی در میدان تیر پادگان حشمتیه تهران به سرهنگ نصیری تأکید میکند «ما تو قانون مشتیگری، با بچههای حضرت زهرا در نمیافتیم. من این سید رو نمیشناسم اما با او در نمیافتم»؛ وی در ذیل ورقه حکم دادگاهشان نوشت: «اگر صدسال زندگی کنم، مرگ به این سعادتمندی نخواهم داشت. چرا تقاضای عفو کنم و از این سعادت درگذرم؟»
امیر حاج رضایی برادرزاده وی در خصوص نحوه اعدام طیب حاج رضایی میگوید: صحنه خیلی بدی بود. ما که در مراسم نبودیم اما آنها جسد را تحویل دادند. وقتی تحویل دادند و جسد را دیدم، چیزی حدود 17، 18 تا گلوله خورده بود، بدن تمامش شکافته شده بود و هنوز چشمهایش بسته بود. تیر خلاص را به شقیقهاش زده بودند... همه جای بدن سوراخسوراخ شده بود. یک شمایل شهید گونهای داشت... طبق وصیتش در شاه عبدالعظیم کنار مادرش، خاکش کردند.
طیب حاج رضایی که عشق اباعبدالله الحسین(ع) و اهل بیت را در سینه داشت در نهایت عاشق مرام و سیره فرزند زهرا حضرت امام خمینی (ره) میشود و در روایتی آمده است که وی قبل از شهادت گفته است: «اگر یک روز آقا روحالله را دیدی، سلام من را به او برسانید و بگویید خیلیها شما را دیدند و خریدند، اما ما ندیده شما را خریدیم».
رهبر معظم انقلاب در دیدار خانواده شهید اسماعیل رضایی در تاریخ 10 دیماه سال 75 درباره شهید طیب حاج رضایی فرمودند «یکی از بالاترین و با فضیلتترین شهادتها، شهادتی است که پدر شما و مرحوم طیب به آن شهید شدند... در دوران غربت، وحشت و اختناق؛ آنهم تنها. یکوقت انسان با هزار نفر به میدان جنگ میرود؛ یکوقت انسان، تنها در مقابل دشمن قرار میگیرد؛ این یکطور دیگر است... دورهٔ اختناق واقعاً خیلی سخت بود؛ بخصوص نسبت به اینها که وضع عجیبی داشتند. خداوند انشاءالله درجاتشان را عالی کند».
آری زمانی فقط نامش طیب بود اما لحظاتی قبل از مرگ، به خاطر ارادتش به مادر سادات حضرت زهرا(س) جسم و روحش نیز طیب شد و به فیض شهادت نائل آمد.
گردآورنده: رقیه ملاحسنی؛ خبرنگار ایکنا قزوین
انتهای پیام