علما و بزرگان شیعه مانند علامه امینی در الغدیر کار زیادی در اثبات روایت غدیر هم از جهت سند و هم محتوا به خصوص با استناد به منابع اهل تسنن انجام دادند، به همین دلیل آنقدر جای پای محکمی دارد که قابل انکار و ردکردن نیست؛ فارغ از بعد سندی، ماجرای غدیر جنبه اجتماعی دارد و سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است؛ دقیقا ماجرای عاشورا هم همین وضع را دارد، بنابراین ممکن است کسانی بخواهند تحریف در آن ایجاد کنند ولی کسی نمیتواند منکر آن شود. مردم، غدیر را به متن زندگی اجتماعی خود آوردهاند و با آن زندگی میکنند و به خصوص این مسئله در دهههای اخیر پررنگتر هم شده است. رسانهها، فیلمسازان، نویسندگان و هنرمندان ما هم باید به امتداد اجتماعی غدیر بیش از گذشته بپردازند؛ هر کسی هر مقدار که میتواند باید درباره غدیر آنچنان که شایسته شان آن است اقدام کند تا به هیچ وجه امکان تحریف هم وجود نداشته باشد.
حدیث غدیر صرفا روایتی شیعی نیست و اهل تسنن بیشتر از ما ذکر کردهاند؛ علامه امینی این روایت را از طرق مختلف با اسناد آن ذکر کرده است و طبق نقلها بیش از 120 نفر آن را روایت کردهاند؛ البته در سالهای اخیر، شاید برخی تلاش کردند تا با دست بردن در کتب تاریخی ماجرای غدیر را وارونه کنند ولی اصل اسناد در کتابخانهها موجود است؛ این حدیث جزء روایات متواتر بین شیعه و سنی و غیرقابل خدشه است.
این مسئله نشان میدهد که از قبل برنامهریزی وجود داشت و دستهایی آماده بودند؛ افرادی با هم قرارهایی گذاشتند و حتی پیامبر(ص) و امام علی(ع) هم برخی از آنها را رسوا کردند؛ مردم آن زمان هم با اینکه مسلمان بودند ولی معرفت دینی عمیقی نداشتند و هنوز قبیلهگرایی بر فرهنگ آنها غالب بود و اگر رئیس قبیلهای به سمتی حرکت میکرد بقیه مردم تابع بودند. با یارگیری و زمینهسازی های قبلی سبب شدند تا بعد از رحلت پیامبر(ص)، نقشه عملی و مسیر خلافت به انحراف برود.
اهل تسنن در کتب معتبر خود حدیث لوح و قلم را آوردهاند؛ وقتی پیامبر(ص) در روزهای آخر عمر در بستر بودند فرمودند که دوات و ورقی بیاورید تا سفارشی به شما بکنم که آن جسارت در حق ایشان صورت گرفت و آن فرد گفت: ان الرجل لیهجر حسبنا کتاب الله. مشخص است که پیامبر(ص) در آخرین لحظات قصد ندارد درباره نماز و روزه و حج برای مردم چیزی بنویسد که قبلا همه آنها را گفته و عمل کرده است؛ پس چیزی میخواهد بنویسد که اساس دین است، به همین دلیل هم آن واکنش را شاهد بودیم. پیامبر(ص) هم برای اینکه حرمتشکنی نشود چیزی نفرمودند.
به یک معنا درست است که درک درست و عمیقی از مفهوم امامت در بین مردم وجود نداشت و عده زیادی هم تازه مسلمان بودند و قبیلهگرایی هم بسیار تاثیرگذار بود ولی این مسئله به پیامبر(ص) مربوط نمیشود زیرا هم خود ایشان مکررا از روز یوم الدار گرفته تا مقاطع دیگر بر امامت و وصایت علی(ع) تاکید کردند، هم آیات زیادی در وصف و شان امام علی(ع) مانند آیه مباهله نازل شد. زمخشری در کشاف در ذیل آیه مباهله میگوید فضیلتی که در این آیه برای آل عبا بیان شده است در هیچ آیه و روایتی دیگری نیست؛ این آیه بعد از پیامبر(ص) که نازل نشد و همه میدانستند وقتی سخن از انفسنا و جان پیامبر(ص) به میان آورده مراد و مقصود امام علی(ع) است.
در روز مباهله همه با چشم خود دیدند که پیامبر(ص) 5 تن را همراه خود برد و کسی منکر این ماجرا نیست؛ البته برخی مانند رشیدرضا با تعصبی که دارد خواسته این فضیلت را انکار کند و به صیغه جمع در آیه ایراد وارد میکند که آن هم بیسوادی او را نشان میدهد زیرا غالب مفسران و مورخان آن را در شان 5 تن بیان کردهاند. از وقتی امام علی(ع) نوجوان بود مورد توجه پیامبر(ص) قرار داشت؛ امام صادق(ع) فرمودند که پیامبر(ص) 120 بار به معراج رفتند (که یکی از آنها جسمانی و معنوی بود و در قرآن آمده است) و فرمودند که خداوند در این سفرها به هیچ موضوعی به اندازه امامت و ولایت علی(ع) سفارش نفرمودند.
پیامبر به امام علی(ع) لقب امیرالمؤمنین داد و سه روز مردم را در غدیرخم نگه داشت تا تمام مردم و حتی زنان با امام(ع) به عنوان امیر بیعت کنند؛ اینکه برخی بحث دوستی را مطرح میکنند مضحک است؛ پیامبر(ص) در گرمای شدید سه روز مردم را نگه داشت و حدود یک ساعت خطبه خواند و نه تنها نام امام علی(ع) بلکه جانشینان ایشان تا امام مهدی(عج) را ذکر کردند پس مسئله جانشینی است و حتی خلفای غاصب هم به امام تبریک گفتند.
البته همانطور که عرض کردم قبیلهگرایی و رسوخ فرهنگ جاهلی مانع از تحقق خلافت و امامت با هم شد؛ برخی عدالت را بهانه کردند که چرا باید در یک خاندان نبوت، امامت و خلافت با هم جمع شود؟ همچنین بهانه کردند که علی جوان و خشن است و البته به اینها کینههای بدر و خیبر و حنین را اضافه کنید، امام، شمشیر پیامبر(ص) بود و همه اینها سبب شد تا افسار شتر خلافت به سمت دیگری برود؛ متاسفانه کوتاهی صحابه و مؤمنین هم مزید علت بود؛ در روایت بیان شده که امام فرمودند اگر من 40 نفر مانند مقداد و سلمان و عمار داشتم نمیگذاشتم خلافت غصب شود.
این نکته بسیار مهم است؛ دین پیامبر(ص)، دین خاتم است و تا قیامت باید بماند؛ این دین اصول ثابتی دارد ولی متغیراتی هم متناسب با زمان و مکان دارد که خودش را انطباق میدهد و این طور نیست که مبادی آن در زمان دیگری قابل تحقق نباشد؛ همه مفاهیم معارفی باید این طور باشد و ما آن را از جسم خارج کرده و روح آن را بگیریم؛ جسم حادثه مانند عاشورا و غدیر در 1400 سال قبل رخ داده ولی امامت و ولایت که روح غدیر است هیچ وقت انقطاع ندارد؛ مسئله تولی و تبری و دوستی با امیرالمؤمنین و دوستان آن حضرت هم نباید صرفا به مراسم جشن و شیرینی تمام شود بلکه باید مصادیق اجتماعی و سیاسی آن منطبق بر هر زمانی تبیین شود و این وظیفه خواص است که امتداد اجتماعی و تاریخی آن را حفظ کنند. به تعبیر شهید مطهری اگر ما امثال معاویه و عمر سعد و ابن زیاد و ... را لعن میکنیم فقط منظور شمر و معاویه دوره صدر اسلام نیست بلکه باید شمر و معاویه و یزید دوره خودمان را هم بشناسیم.
باید بتوانیم اصول و محکمات دینی را ضمن سیالیت در هر عصری حفظ کنیم. البته این مسئله دقتهای لازم را میطلبد و ممکن است برای عوام، جداسازی روح و جسم یک واقعه دشوار باشد ولی بزرگان، خواص، خطبا ، شعرا، نویسندگان و هنرمندان باید این کار را انجام بدهند.
قرآن کریم در مورد اهل کتاب خطاب به پیامبر(ص) در آیه 64 آل عمران فرموده است؛ «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا» چنین دینی قطعا نسبت به مسلمانان بیشتر نگاه وحدتبخش دارد؛ ما اشتراکات زیادی با اهل تسنن داریم که وحدتبخش است. البته متاسفانه در بحث اطاعت از اولی الامر، برداشت نادرستی در میان برادران اهل سنت وجود دارد زیرا آن را بر هر کسی که بتواند حاکم شود ولو اینکه جائر باشد منطبق میکنند ولی اگر به حاق مطلب توجه شود و براینکه زمامدار امت اسلامی باید فردی عادل و آشنا به دین باشد اتفاق نظر کنیم، بهترین نقطه برای تقویت وحدت است. اهل تسنن امام علی(ع) را به عنوان خلیفه چهارم قبول دارند و خود این مسئله هم میتواند به نقطه اشتراک در مباحث تبدیل شود، زیرا زمامداری آن حضرت فارغ از اینکه خلیفه اول یا چهارم یا امام باشند، میتواند الگو قرار بگیرد، اینکه فردی دینشناس باید در راس حکومت اسلامی قرار بگیرد و عدالت، محور برنامههای او باشد. اهل تسنن هم نمونه بودن حکومت امام(ع) را قبول دارند.
کسانی حتی در شیعه هستند که میگویند تا دوره ظهور امام زمان(عج) هر حکومتی که روی کار بیاید باطل است ولی الگو قراردادن زمامداری امام علی(ع) میتواند بیانگر مشروعیت حکومت دینی باشد و به آن در برابر کسانی که از اساس حکومت دینی را زیر سؤال میبرند، استناد کنیم. اگر حکومت علی(ع) الگو قرار بگیرد به معنای آن است که ولایت اجتماعی باید با اهل دین باشد و مسلمین نباید اجازه دهند فاسق و فاجر بر آنها حکومت کند. ما نباید طوری فکر کنیم که حاکمیت غیردینی و حاکمی فاسق را بپذیریم ولی وقتی سخن از حکومت دینی و حاکم عادلی شود آن را متهم کنیم. امام علی(ع) حکومتی تقوامحور، دین و عدالتمحور ایجاد کردند و همین مسئله نقطه اشتراک بزرگی به شمار میآید.
انتهای پیام