به گزارش ايكنا از قزوین، منابع تاریخی پیشین درباره انبیای آرمیده در خاک قزوین سکوت کردهاند. همانگونه که این خاموشی برای سایر پیامبرانی که در سرزمین ایران به خاک سپرده شدهاند به چشم میخورد. بهجز حضرت دانیال نبی (زنده در حدود 605 تا 537 قبل از میلاد) مدفون در شوش که هم روزگار کوروش بزرگ و داریوش اول هخامنشی بوده و پس از آزادی از اسارت نبو کدنصّر به مقام مشاورت داریوش رسیده؛ حضرت حیقوق پیامبر مدفون در تویسرکان و حضرت حکّی مدفون در همدان که آیات و مکتوباتی به آنان منسوب است؛ درباره پیامبرانی همچون: مُردخای (درهمدان) یوشع و شعیای نبی (در اصفهان)، قیدار (در خدابنده)، ارمیا (ر خرمشهر)، اشموئیل (در ساوه) و سلام، سهولی، سلوم و القیا (در قزوین) اطلاعات صریح و دقیقی در متون دینی و تاریخی پیشین وجود ندارد.
باآنکه مشابهتهای اسمی این پیامبران با انبیای صاحبنام الهی فراوان است وعدهای را درباره هویت آنان بهاشتباه افکنده؛ نمیتوان با قطع و یقین به اینهمانی پرداخت و باید تا به نتیجه رسیدن پژوهشهای دقیق و ارائهٔ اسناد معتبر، جانب احتیاط را از دست نداد و از اظهارنظرهای شتابزده که از شائبههای وابستگی به مناطق و شهرها خالی نیست پرهیز کرد. بهعنوانمثال نمیتوان این نکته را ندیده گرفت که در منابع یهودی، محل مرگ و خاکجای دانیال پیامبر سرزمین فلسطین ذکر شده و آرامگاههای متعددی در عراق و فلسطین هم به او منسوب است حتی بر فراز کوه 2050 متری پیامبر در شمال آبیک و جنوب روستای زیاران بقعهای منسوب به دانیال پیامبر وجود داشته که به دست شوم جویندگان گنج و غارتگران تاریخ ایران، ویران شده است.
بدیهی است هنگامیکه درباره معروفترین و شناختهشدهترین مقبره انبیا در ایران، تردید تا این اندازه بزرگ است؛ نباید انتظار داشته باشیم برای پیامبرانی که از شهرتی برخوردار نیستند اشارات صریح و روشنی در منابع معتبر وجود داشته باشد. ازاینرو دست یافتن به شواهد کهن، گامی بلند در راستای زدودن غبار ابهام از چهره پیامبران الهی و روشن شدن زوایای ناشناختهای از تاریخ و فرهنگ ایران به شمار میآید و خویشتنداری از نظرهای قطعی و حتمی، شرط نخستین قدم نهادن در این راه است.
آستانه پیغمبریه و دادههای تاریخی
تا چندی پیش گمان میرفت کهنترین اشاره در اسناد و متون تاریخی به پیغمبریه قزوین را باید در آثار دوره قاجار جست. محقق کتاب مینودر پس از جستوجو در منابع تاریخی مشهور تاریخ قزوین مینویسد: «عجب این است که امام رافعی در کتاب تدوین باآنکه گورستانهای قزوین و بقاع و مزار بزرگان و علما و شیوخ و پیروان اهل طریقت و عرفان را یاد کرده است، اسمی از پیغمبریه یا جایی که بتوان به آن مانند کرد نبرده است. همچنین حمدالله مستوفی نه در تاریخ گزیده و نه در نزههالقلوب از این بقعه نامی نبرده است. در تواریخ و تذکرههای تازی و فارسی تا دوره قاجاریه هم اسمی از این مکان برده نشده. کتیبهای که بالای در مدرسه متصل به بقعه موجود است نشان میدهد که وزیر اعظم شاهعباس ثانی به سال 1054 بنای آنجا را به نام شریف یادکرده است.»(گلریز 1337 ص 672)
وی تصریح میکند: «یگانه نوشتهای که درباره این بقعه به دست آمده تذکرهای است که یکی از دانشمندان بنام قزوین، بهشت آرامگاه مرحوم حاج سیدتقی اعلیالله مقامه راجع به پیغمبریه نگاشته است.»
ولی با پژوهش استاد دبیرسیاقی روشن شد که در دوره صفوی این بقعه زیارتگاه مشهوری بوده و چنانکه در وقف نامه باغهای سلیمان آباد (باغ نو) و صفی آباد توسط شاه سلطان حسین صفوی در رمضان المبارک 1131 هجری قمری آمده؛ «مزار کثیرالانوار معروف به پیغمبریه واقع در جنب دولتخانه مبارکه» یکی از مشاهد ثلاثه قزوین تلقی شده است. (دبیرسیاقی 1375 ص 67)
بااینهمه بسیاری از دانشمندان ادیان الهی در مورد چهار پیامبر بزرگوار خفته در خاک قزوین، اتفاقنظر دارند و آنان را از پیامبران بنیاسرائیل میشمارند؛ بنابر قولی سه یار همراه دانیال هم در مسجد انبیا در قزوین دفناند. (نترز- ورجاوند 1384 ص 30)
عدهای آنان را از جمله انبیای همروزگار با اصحاب کهف میدانند که به تدریج به قزوین آمده و پس از وفات در کنار یکدیگر به خاک سپرده شدهاند؛ گروهی هم برآنند که ممکن است اینان پیامبرانی باشند که مژده میلاد مسیح را برای مردم شرق آوردهاند.
برخی نیز بر مبنای سفرنامه مارکوپولو (جهانگرد ماجراجوی ونیزی که در سال 1270 میلادی برابر با 670 هجری قمری به قصد بازرگانی به آسیا آمده و از ایران عبور کرده) تصور میکنند سه تن از این پیامبران به زیارت مسیح در بیتاللحم رفتهاند. البته در خاطرات مارکوپولو، مقبره این پیامبران به شهر ساوه نسبت داده شده است، ولی استاد زنده یاد ذبیح بهروز فرزند خلدآشیان میرزا ابوالفضل ساوجی که خود اهل ساوه و به اوضاع آن شهر احاطه کامل دارد معتقد است: «در ساوه چنین مقبرهای وجود ندارد و این چیزی که مارکوپولو نوشته با پیغمبریه قزوین قابل تطبیق است. مارکوپولو اشتباه کرده، زیرا چنان که در شرح حال او میخوانید مرد بیسوادی بوده و از مسافرتهای خود یادداشتی نداشته و پس از چند سال در زندان، به استعانت از حافظه مشاهدات خود را تقریر کرده و دیگری نوشته است. از این رو جای تردید نیست که در این باره اشتباه نموده و قزوین را ساوه انگاشته است.»(گلریز 1337، ص 676)
بعضی از نویسندگان قصص انبیا نیز یکی از پیامبران را فرزند لقمان حکیم انگاشتهاند. همچنین جمعی با استناد به تفسیر روضالجِنان و رَوحالجَنان ابوالفتوح رازی مفسر نامدار شیعی در نیمه نخست سده ششم هجری در ذیل آیات 13 تا 32 سوره مبارکه یس به خاطر همنامی یا قریبالمخرج بودن اسامی پیامبران گمان بردهاند اینان همان پیامبرانی هستند که به سوی «قریه» فرستاده شدهاند.
شیخ ابوالفتوح در تفسیر: «اذ ارسلنا علیهم اثنین» نوشته است: «... و در نامشان اختلاف کردند؛ محمدبن اسحاق گفت: ناروص و ماروص. وهب گفت: یحی و یونس. مقاتل گفت: توصان و مالوص. فکذبوهما؛ دورغ داشتند ایشان هر دو را فعزّزنا بثالث؛ ما قوی بکردیم ایشان را به سهاُمِی ... و آن سهام شمعون صفا بود. مقاتل گفت: سمعان نام بود سهاُم را. کعب گفت: آن دو رسول، صادق و صدوق نام بودند و سهاُم شلوم؛ و اضافت ارسال با خداست برای آن که عیسی ایشان را به فرمان خدای فرستاد. و ممتنع نباشد که ایشان، خود پیغامبران باشند فرستاده از قِبَلِ خدای تعالی. فقالو انّا الیکم مرسلون، گفتند: ما را به شما فرستادهاند...» (ابوالفتوح: 1365، 16/143)
مرحوم گلریز نوشته است: چون نام شلوم عیناً همان سلوم است که شادروان حاجی سید تقی در تذکره خود آورده و اسامی دیگر هم با آن چه که در تفسیر مذکور است قریب المخرج میباشند و در وجهه شباهت و قرابت صوتی با یکدیگر دارندن بنابراین بیمناسبت نیست که گفته شود مدفونین در پیغمبریه شاید همین پیغمبرانی باشند که در تفسیر یادشدهاند. (گلریز: 1337، 677)
منبع: کتاب قزوین سرزمین پیامبران نوشته محمدعلی حضرتی
انتهای پيام