قزوین از دیرباز خاستگاه دانشوران حوزههای مختلف علم و هنر به ویژه فلسفه و کلام، حدیث، تفسیر، فقه، شعر و ادب، تاریخ، جغرافیا، رجال و... بوده و آوازه فضل و شایستگی عالمان و دانشمندانش در سراسر ایران کهن پیچیده است.
اینک به مناسبت ماه مبارک رمضان نگاهی گذرا به کارنامه تنی چند از قرآنپژوهان قزوینی داریم و هر روز به معرفی مختصر دانشوران پیشین و معاصر که در قلمرو ترجمه، تفسیر یا تتبّع در مفردات و واژهشناسی، اعلام، کتابت، قرائت، بلاغت و سایر علوم و هنرهای قرآنی قلم زده و اثری آفریدهاند، خواهیم پرداخت.
بيشتر بخوانيد:
«محمدبن عبدالرحمانبن عمر قزوینی» از زبانشناسان، خطیبان، فقیهان، قضات و قرآنپژوهان بسیار مهم سده هشتم هجری است. همانطور که در مروری بر زندگی برادر ارشد او «عمربن عبدالرحمان» و مولف کتاب قرآنپژوهانه «الکشف عن مشکلاتالکشاف» اشاره کردیم خاندان خطیب، پدر در پدر از عالمان دینی بودند و نسب آنها به «ابو دلف عجلی» میرسد که خاندان «بنی عجل» از خانوادههایی بودند که تقریباً قریب ۳۰۰ سال در شهرهای جبال حکومت میکردند و گرایشهای شیعی هم داشتند برخی از آنها و تعدادی از افراد این خاندان هم در درگیریهای اسماعیلیان با مردم قزوین به شهادت رسیدند که سه تن از آنها را علامه امینی رضوانالله تعالی علیه در کتاب «شهداءالفضیله» معرفی کردهاند.
«خطیب قزوینی» متولد ۶۶۶ قمری در موصل است. گفتیم که پدر او هنگامی که حمله مغول به قزوین صورت گرفت و این شهر با مقاومتی که در برابر هجوم مغولان کرد پس از تسلط مغول آسیب شدیدی دید. جمع بسیار زیادی از مردمان شهر کشته شدند، دخترها برای اینکه به دست مغول نیفتند خودشان را در داخل چاههای عمیق که در قزوین به چاه «چلذرعی» معروف است میافکندند و پس از گذشتن مغولان از قزوین با بلوای اسماعیلیان روبهرو شدند که شهر غرق در ناآرامی و بیرسمی و ناامنی شد و کسانی که توان مالی داشتند و امکان مهاجرت به سرزمینهای دیگر، که امنیت بیشتری را داشتند، میرفتند و یکی از این خانوادههایی که از قزوین ابتدا به آذربایجان و بعد روم و بعد دمشق هجرت کردند، خاندان خطیب قزوینی بودند.
تقریباً همه معاصران خطیب قزوینی به این نکته اشاره کردهاند که در اثر ناامنی که در سرزمین آبا و اجدادیشان بود ناگزیر از مهاجرت شدند، از جمله «ابوالفدا» اشاره میکند که خطیب قزوینی و برادرش در روزگار حمله تاتار از سرزمین خود متواری شدند و به دمشق رسیدند.
تحصیلات خطیب قزوینی نخست نزد پدرش «قاضی سعدالدین» صورت میگیرد و در عین حال از «اربلی»، «ابوالعباس فاروبی» و «ایکی»، اصول، کلام و فقه را میآموزد به گونهای که بر این علوم مسلط میشود و به مقام افتا میرسد، وی تدریس میکرده و بر طلاب و دانشجویان ناظر بوده و همه او را به تیزهوشی و قدرت فهم علوم ستودهاند.
«سبکی» هم مثل مولف «البدایه والنهایه» میگوید که خطیب قزوینی از دیار خود حرکت کرد، همراه با برادرش «امامالدین» به دمشق رسید، به مدرسه «بادرانیه» راه یافت و به نیابت از برادرش در دمشق به قضاوت پرداخت. خطیب قزوینی نه تنها در فقه و حدیث شخصیتی برجسته به شمار میآمد، که در حوزه زبانشناسی و ادب عرب هم دستی توانمند داشت و «ابن حجر» او را دانشمندی تیزهوش، فهیم و خوشبیان توصیف کرده که در گفتار و مناظرات بسیار منصفانه برخورد میکرد و از حسن خط و ذوق شاعرانه هم بهره داشت.
خطیب قزوینی خیلی زود به مقام قضاوت رسید. گفتهاند که وقتی سنش به حدود ۲۰ سال رسید قضاوت دمشق را عهدهدار شد و بیان کردهاند که ابتدا این قضاوت را به نیابت از استادش قاضیالقضات «نجمالدینبن صصری» عهدهدار بود و هنگامی که میانه آنها به هم خورد زمان طولانی نکشید که به واسطه خوشنامی و دانش فراوانش از جانب سلطان وقت، «ملک ناصرالدین»، به مقام خطیبی دمشق منصوب شد و زمان زیادی نگذشته بود که به منصب قضاوت هم در دمشق دست پیدا کرد، «صفدی» تاریخ دعوت خطیب قزوینی را از سوی سلطان به قضاوت در دمشق حدود سال ۷۲۴ قمری ضبط کرده است.
قاضی جلالالدین از سوی ملک ناصر به اعتبار و درجهای میرسد که میگویند هیچ یک از اقران و امثال او نتوانستند به این جایگاه دست پیدا کنند چون هم در قضا مشهور بود و هم در خطبه دست توانایی داشت.
جهانگرد مشهور «ابن بطوطه» که در سفرش به دمشق رسیده به این نکته اشاره کرده و میگوید که سیزده پیشنماز در شبستانهای مختلف جامع دمشق به اقامه جماعت میپردازند و اقدم و اشرف آنها قاضیالقضات جلالالدین محمدبن عبدالرحمان قزوینی است که در دارالخطابه منزل داشت و زمانی که نماز او به پایان میرسید سایر ائمه جماعات به اقامه نماز میپرداختند.
خطیب قزوینی به گزارش ابن بطوطه در مدرسه کلاسه هم تدریس داشته و میدانیم که مدرسه کلاسه همان جایی ست که سعدی هم در باب دوم گلستانش حکایتی را نقل میکند که به همین مدرسه مربوط است. زمانی که خطیب قزوینی به وسیله ملک ناصرالدین به مقام خطیبی دمشق و قضاوت این شهر دست پیدا کرد لقب قاضیالقضات را هم دریافت نمود و از سوی سلطان به مصر دعوت شد.
وی در سال ۷۲۷ قمری همراه با سلطان به سفر حج میرود و در این سفر سلطان به مراتب تقوای خطیب قزوینی هم پی میبرد و میفهمد که این قاضی علیرغم این مقام و جایگاه به واسطه تقوا و خویشتنداری فراوانی که دارد دست تصرف به اموال عموم آلوده نکرده و بلکه بدهیهای بسیار دارد و همه بدهیهای او را ملک ناصرالدین میپردازد و در دارالعدل قاهره به مقام قاضیالقضاتی میرسد و بر حشمت و مکنت و جایگاهش افزوده میشود.
همه معاصران خطیب قزوینی به طلاقت زبان، بلاغت بیان و حسن صورت و سیرت خطیب قزوینی و برادرش امامالدین تصریح داشتهاند و هوش بالا و قدرت نقد و فهم علوم و مفاهیم را در این دو برادر ستوده اند.
در حوزه قرآنپژوهی هم خطیب قزوینی کتابی دارد که بارها به چاپ رسیده، شروح متعدد بر آن نوشتند، این کتاب «الایضاح فی علومالبلاغه» نام دارد. این کتاب به واسطه اینکه محور شواهدش آیات کلامالله مجید است جزء کتابهای بسیار معتبر در بلاغت قرآن هم به شمار میآید و شرحهای متعددی بر آن نگاشتهاند از جمله شرحی که «سعدالدین تفتازانی» بر این کتاب نوشته و اسمش را مطول گذاشته، شرح «جمالالدین محمد آقسرایی» هم بر این کتاب به نام «ایضاحالایضاح» شهرت دارد، «ابن جزری» هم بر این کتاب شرحی نوشته است.
نویسندگانی مثل «خیرالدین زرکلی» کتابهای دیگری را هم به قاضیالقضات جلالالدین محمود قزوینی نسبت دادهاند از جمله کتابی که در معانی و بیان نوشته شده به نام «تلخیصالمفتاح» که خلاصه مفتاحالعلوم «ابویعقوب سکاکی» است و کتاب دیگری هم هست که گزیدهای است از اشعار «ارّجانی» به نام «الصورالمرجانی من شعرالارجانی» خطیب قزوینی معتقد است وی از ادبای بسیار بزرگ بوده و شاعری مانند او که به زبان عربی شعر گفته باشد در میان شاعران عجم که نژاد عرب ندارند، نظیر ندارد.
سال درگذشت خطیب قزوینی را ۷۳۹ قمری ثبت کردهاند که در دمشق چشم از جهان فرو بسته است. شاعران فراوانی در سوگش مرثیهها گفته، شهر در آیین تشییع او تعطیل شده، مردم بسیار زیادی در مراسم خاکسپاری او شرکت کردهاند. وی در مقابر صوفیان دمشق به خاک سپرده شده است.
يادداشت شفاهی از محمدعلی حضرتی
انتهای پیام