به گزارش ایکنا از قزوین، ۲۸ ماه صفر سالروز شهادت امام حسن مجتبی(ع) است، در همین راستا به مصاحبه با علی بابائی، استادیار تاریخ اسلام دانشگاه بینالمللی امام خمینی(ره) پرداختیم.
ایکنا ـ شرایط فکری و سیاسی دوره امامت امام حسن(ع) چگونه بود؟
در این دوره، مهمترین مسئله برای عامه مسلمانان، تفکر دینی و مذهبیشان بود که به کنش سیاسی آنان شکل میداد، یعنی فرد مسلمان در این دوره بیشتر به دنبال آن بود که اطاعت از کدام امام و پیشوای سیاسی او را به سعادت اخروی و بهشت وعده داده شده در قرآن میرساند. اساساً دوگانگی و بلکه چندگانگی سیاسی که از زمان شورش علیه خلیفه سوم و قتل وی در جامعه اسلامی بهوجود آمد و در دوران امام علی(ع) و امام حسن(ع) ادامه پیدا کرد ناشی از همین طرز تلقی بود. لذا در دوران امام حسن(ع) ما با چند نظام فکری و سیاسی در جهان اسلام مواجه هستیم.
نخستین مورد تفکر عثمانی در شام بود که معاویه بهعنوان خویشاوند خلیفه مقتول یعنی عثمان در رأس آن قرار داشت. در واقع ما در این دوره چیزی بهعنوان اهل سنت در مقابل شیعه نداریم بلکه بیشتر شاهد نزاع میان دو گروه عثمانی و علوی بودیم. اگر به منابع دسته اول این دوره مانند كتاب وقعه الصفين نوشته «نصربنمزاحم منقری» مراجعه کنیم كه قديمیترين كتاب راجع به حوادث جنگ صفين است افراد سپاه کوفه و شام در هنگام بيان گرايش سياسی خود، از تعابيری مثل «انا علی دين علی» و «انا علی دين عثمان» استفاده میكنند، كه اين مسأله حاكی از آميختگی لاينفک تفكر دينی با تفکر سياسی است. لذا معاويه كه به خودی خود سابقهای در اسلام نداشت، با تمسک به امتياز خويشاوندی عثمان و خونخواه او بودن، توانست يک جناح سياسی قدرتمند را در برابر امام علی(ع) و سپس فرزند ايشان امام حسن(ع) ايجاد كند و بهواسطه اجير كردن علما در دربار خود و جعل احاديث، تبليغات گستردهای در مشروعيت بخشی به حكومت خود و مشروعيتزدايی از حكومت امام علی(ع) انجام داد، عمق و تأثير اين تبليغات تنها پس از سقوط دولت اموی بر ما روشن میشود، يعنی زمانی كه گروهی از مردم شام نزد خليفه اول عباسی آمده و قسم میخورند كه ما جز بنیاميه خويشاوندانی برای پيامبر نمیشناختيم و همانطور كه میدانیم خلفای عباسی با شعار اهل بيت و خويشاوند بودن با پيامبر(ص) روی كار آمدند.
دومين گروه سياسی فعال در اين دوره، خود شيعيان بودند كه پراکندگی آنها بيشتر محدود به منطقه عراق و شهر كوفه بود. در واقع در ماههای پايانی خلافت امام علی(ع)، بهواسطه حملات ايذايی دستههای نظامی معاويه بهويژه در منطقه عراق، قلمرو حكومت امام بيشتر محدود به شهر كوفه شده بود. بنا به تصريح منابع؛ امام علی(ع) در زمان شهادت حدود ۴۰ هزار نظامی در اختيار داشت كه البته وجه اصلی تفاوت آنها با سپاهيان شام، در پراكندگی و عدم يكرنگی آنها در دفاع از جبهه حق بود. اين ویژگی کوفیان بارها در كلام امام علی(ع) مورد تأكيد قرار گرفته است، چنانكه در بخشی از خطبه ۲۷ نهج البلاغه میفرماید: «فَیَا عَجَباً عَجَباً وَ اللَّهِ یُمِیتُ الْقَلْبَ وَ یَجْلِبُ الْهَمَّ مِنَ اجْتِمَاعِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ فَقُبْحاً لَکُمْ وَ تَرَحاً» یعنی «شگفتا، شگفتا! به خدا سوگند قلب را مىمیراند و غم و اندوه را به روح انسان سرازیر مىکند که آنها در مسیر باطل خود، چنین متّحدند و شما، در طریق حقّتان، اینگونه پراکنده و متفرّق! روى شما زشت باد! و همواره غم و اندوه قرینتان باشد!». یا اینکه در خطبه ۳۴ در ترس کوفیان از مرگ در میدان جنگ میفرماید: «إِذَا دَعَوْتُكُمْ إِلَى جِهَادِ عَدُوِّكُمْ دَارَتْ أَعْيُنُكُمْ» یعنی «هر گاه شما را به جهاد با دشمنتان دعوت مىكنم، چشمانتان از ترس در كاسه مىگردد». در واقع امام حسن(ع) وارث چنين سپاهیان و تفكر آشفتهای بود كه قطعاً در مقابل سپاه شام كاری از پيش نمیبرد.
اما سومين گروه سياسی فعال در جهان اسلام در زمان امام حسن(ع) خوارج بودند كه اينها هم زمانی در سپاه امام علی(ع) بودند، اكثر افراد اين گروه قاريان قرآنی بودند كه برداشت و تفسيری سطحی از آیات قرآن داشتند و بر اساس همين تفسير، هم علی(ع) و هم عثمان را كافر میدانستند. آنها معتقد بودند كه عثمان و علی(ع) هر دو مرتكب گناه كبيره شده و كافر هستند، در حقيقت آنها آغازگر جريانهای تكفيری در جهان اسلام بودند اين در حالی بود كه در منطقه شام به دليل شناخت سطحی كه مردم از اسلام داشتند و مهمتر از آن تبليغات گسترده امويان، چنين تشتت آرايی در مسائل دينی و فقهی وجود نداشت. امويان برای مقابله با اين جريان تكفيری از فرقههايی مثل «مرجئه» حمايت میكردند كه تفكری مخالف با آنان داشتند. مرجئه برخلاف خوارج معتقد بودند كه مرتكبان گناه كبيره كافر نيستند بلكه قضاوت در مورد آنان را بايد به پيشگاه الهی و روز داوری موكول كرد. آنان برای اين ادعای خود نيز به آيه ۱۰۶ سوره توبه استناد میكردند که میفرماید: «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» یعنی «و برخی دیگر (از گناهکاران) آنهایی هستند که کارشان بر مشیّت خدا موقوف است یا آنان را عذاب کند و یا از گناهشان درگذرد و خدا دانا و حکیم است».
گروه چهارمی هم در اين دوره وجود داشت كه از آنها با عنوان قاعدين يعنی نشستگان ياد میشود، يعنی كسانی كه در زمان فتنه موضع بیطرفی و سكوت را در پيش گرفته بودند مثل عبدالله بن عمر.
اين مواردی كه ذكر شد كلياتی از اوضاع سياسی داخلی در جهان اسلام در زمان امام حسن(ع) بود. در مورد اوضاع خارجی نيز خطراتی بهويژه از ناحيه غرب جهان اسلام و از جانب امپراطوری روم شرقی متوجه جهان اسلام بود كه جای طرح آن در اين مبحث نيست.
ایکنا ـ شیوه مواجهه امام حسن با مردم و حاکمان در آن شرایط چگونه بود؟
تصميم امام در برابر دولت اموی در ابتدای امر، مقابله نظامی بود. لذا اولين كاری كه امام حسن(ع) همزمان با شروع دوره امامت خود انجام داد، سعی در تمام كردن كار ناتمام پدرش علی(ع) يعنی سركوب معاويه و برگرداندن يكپارچگی سياسی به خلافت اسلامی بود. اما به دليل شرايط نامساعد شيعيان در اين دوره و عدم همبستگی كوفيان در حمايت از آن حضرت و مهمتر از همه غيرقابل اعتماد بودن آنان، اين تصميم امام از همان بدو كار محكوم به شكست بود و امام به ناچار پيشنهاد معاويه برای صلح و واگذاری خلافت را با شرايطی كه از جانب امام تعيين شد، پذيرفت.
اين تصميم امام واكنشهای مختلفی را در پی داشت. يک گروه كه از ادامهدار شدن جنگ به تنگ آمده بودند، از اين تصميم استقبال كردند، گروهی كه حتی قبل از پذيرش صلح توسط امام(ع) به سپاه معاويه پيوسته بودند و يا در ازای دريافتی مبالغی كنار رفته بودند، گروهی ديگر نيز كه بيشتر از شيعيان خالص و نزديک به امام بودند، به پذیرش صلح از سوی امام معترض بودند. حتی در منابع ذكر شده است كسانی مثل «سليمان بن صرد خزائی» كه بعدها از رهبران شيعه در كوفه و سردسته دعوتكنندگان از امام حسين(ع) بود، آن حضرت را به دليل پذيرش صلح و واگذاری خلافت، مذل المؤمنين يعنی خواركننده مؤمنان خطاب كرد اما گذر زمان و رويداد عاشورا به همگان نشان داد که حسن(ع) تا چه اندازه شناخت درستی از اوضاع زمانه خود داشته است.
اما در مورد مواجهه امام حسن(ع) با خوارج پس از ماجرای صلح، سياست كلی امام حسن(ع) عدم اقدام عليه آنان بود؛ زيرا خوارج دشمن امويان نيز بودند و هر گونه اقدام امام در سركوب خوارج در حقيقت كمک به تثبيت حكومت اموی بود، چنانكه امام علی(ع) نيز در مورد آنان وصیت فرموده بود: «لَا تَقْتُلُوا الْخَوَارِجَ بَعْدِي فَلَيْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ كَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَكَهُ» یعنی «بعد از من خوارج را نكشيد، زيرا كسی كه مىخواسته حقّ را بهدست آورد و خطاء كرده (یعنی خوارج) مانند كسى نيست كه در راه باطل قدم نهاده و آن را در يافته است (یعنی معاویه)». بر همين اساس بود كه امام حسن(ع) پس از انعقاد صلح، پيشنهاد معاويه مبنی بر رهبری سپاهی برای مقابله با خوارج را نپذيرفت.
ایکنا ـ معاویه چگونه به سپاه امام حسن نفوذ کرد؟
در تاریخ یعقوبی، مقاتلالطالبیین ابوالفرج اصفهانی، الارشاد شیخ مفید تا حدودی به این موضوع اشاره شده است. بر اساس متن یکی از نامههای امام حسن(ع) به معاویه که سند آن در کتاب مقاتل الطالبیین باقی مانده است، پس از اینکه امام حسن(ع) از معاویه میخواهد که تسلیم شود و او چنین نمیکند، امام گزینه نظامی را به عنوان سیاست بعدی خود بر میگزیند. به دنبال این ماجرا، معاویه ابتدا جاسوسانی به کوفه میفرستد تا از اوضاع این شهر خبر بگیرد که همه آنها شناسایی شده و به قتل میرسند. لذا معاویه در قدم بعدی روش فریبکارانهای را در پیش میگیرد که عبارت است از شایعه پراکنی به منظور اتحاد جبهه خودی و به هم ریختن جبهه کوفه. از یک طرف او به نمایندگان خود مینویسد که اوضاع کوفه به هم ریخته و میان یاران امام اختلاف افتاده است و بسیاری از اشراف کوفه ضمن نامههایی، برای خود و خاندان خود از معاویه طلب امان کردهاند و از طرف دیگر بهوسیله افرادی مثل «مغیرهبن شعبه» که بهعنوان سفیر نزد امام رفته بود، شایعاتی در میان سپاه امام پراکنده میشود. درست در زمانی که بخشی از سپاه امام به فرماندهی شخص ایشان به منظور جمعآوری نیرو به مدائن رفته بود؛ در میان بخش دیگر سپاه که به فرماندهی «عبیداللهبن عباس» به پیشواز سپاه معاویه رفته بود، چنین شایعه کردند که امام صلح را پذیرفته است.
در همین زمان، معاویه با پیشنهاد یک میلیون درهم، فرمانده سپاه امام یعنی «عبیداللهبن عباس» و به دنبال او، دوسوم سپاه عراق را به سمت خود میکشد و به این ترتیب اولین ضربه کاری را به نیروهای امام وارد میکند، در واقع اگر امام صلح را پذیرفته بود دیگر چه نیازی به پرداخت پول به فرمانده سپاه آن حضرت وجود داشت. به دنبال این ماجرا، بسیاری از اشراف عراق یکی پس از دیگری به همراه عشیره خود به معاویه پیوستند و در مدائن نیز از همین سیاست فریبکارانه بهره گرفته شد. یعنی علاوه بر پخش خبر تسلیم عبیداللهبن عباس، شایعه کردند که قیسبن سعد دیگر فرمانده امام نیز صلح را پذیرفته و تسلیم شده است. این شایعات به گونهای ماهرانه پخش میشد که بسیاری از مورخان بعدی مثل محمدبن سعد آن را به عنوان خبر واقعی در آثار خود نقل کردهاند.
ایکنا ـ ابزارهای معاویه برای تطمیع سپاه امام حسن(ع) چه بود و دلیل سست عنصری در افراد سپاه امام حسن چه بود؟
همانطور که گفتیم معاویه بیشتر از طریق پرداخت درهم سعی در وسوسه و فریب فرماندهان امام و قبایل حامی آن حضرت در عراق داشت که در کنار ابزار شایعه پراکنی تا حدود زیادی در این زمینه موفق بود، در مورد دلیل سست عنصری یاران امام نیز حب دنیا و ترس از کشته شدن با توجه به اوضاع آشفته سپاه عراق و سستی مردم در حمایت از امام حسن(ع) مهمترین عامل بود. ماجرایی که بعدها در کربلا نیز تکرار شد، یعنی همانهایی که خودشان امام را دعوت کردند، در ازای درهم و دینار و به دلیل ترس از کشته شدن، دست از حمایت ایشان برداشتند.
ایکنا ـ درباره صلحنامهای که امام حسن با معاویه امضا کرد بفرمایید. امام چه هدفی از امضای این صلحنامه داشت؟
در مورد علل پذیرش صلح از طرف امام حسن(ع) اگر بخواهیم نگاهی مستند و مبتنی بر گزارش منابع دست اول به این موضوع داشته باشیم، بایستی دو دسته از گزارشها را از هم تفکیک کرد: منابع شیعی و منابع غیرشیعی، بیشتر روایات مربوط به صلح امام حسن(ع) و اهداف آن حضرت از پذیرش صلح مربوط به دوره تسلط دولت اموی است، لذا بدیهی است که گزارش اکثر مورخان متقدم بیشتر برگرفته از روایتی تحریف شده از این ماجراست، از میان مهمترین منابع غیرشیعی که به این موضوع پرداختهاند میتوان از کتاب «انساب الاشراف» نوشته «احمدبن یحیی بلاذری»، «اخبار الطوال» نوشته «احمدبن داود دینوری»، «تاریخ الرسل و الملوک» یا همان «تاریخ طبری« نوشته «محمدبن جریر طبری» و کتاب «طبقات الکبری» نوشته «محمدبن سعد» نام برد. این منابعی که از آنها نام برده شد به طور کلی منابع معتبری هستند اما مانند هر منبع دیگری برخی روایات آنها نیازمند نقد و بررسی بیشتر است. در کنار این منابع غیرشیعی، برخی منابع معتبر دیگر نیز که نویسنده آنها دارای گرایش شیعی یا لااقل حُبّ اهلبیت پیامبر(ص) بودند، وجود دارد که روایات آنان نیز قابل مقایسه با روایات منابع فوق الذکر است. از جمله این منابع میتوان از کتاب «الفتوح» نوشته ابن اعثم کوفی و کتاب «مروجالذهب» نوشته «علیبنحسین مسعودی» نام برد که از منابع معتبر قرون سوم و چهارم هجری هستند.
بهطور کلی اگر بخواهیم اهداف امام حسن(ع) از پذیرش صلح را بر اساس تلفیقی از روایات این دو سنخ از منابع بر شماریم، همه این منابع اعم از شیعی و غیرشیعی بر یک دلیل اساسی تأکید کردهاند و آن عبارت است از «مصلحت اسلام و مسلمانان». در حقیقت، امام حسن(ع) به منظور جلوگیری از پراکندگی و ریخته شدن خون مسلمانان و همینطور جلوگیری از تضعیف جبهه اسلام در مقابل جبهه کفر که در رأس آن امپراطوری روم شرقی قرار داشت، درست مانند پدرش امام علی(ع) که به همین دلیل ۲۵ سال سکوت کرد و خلافت را به خلفای سهگانه تسلیم نمود؛ ایشان نیز مصلحت اسلام و مسلمانان را بر جنگیدن بر سر قدرت و خلافت ترجیح داد. چرا که معاویه به دلیل سابقه بیستوچند سالهاش در حکومت شام، از رضایت مردمی برخوردار بود و مهمتر از همه به دلیل تبلیغات گستردهای که در تأیید مشروعیت قدرت خود به عنوان خال المومنین و خونخواه عثمان –خلیفه مقتول– انجام داده بود، در میان مسلمانان چهره پذیرفته شدهای بود و امام حسن(ع) در مقابل چنین شخصی، از حمایت یکدل و یکپارچه شیعیان برخوردار نبود. لذا وقوع جنگ سرنوشتی جز تسلیم یا شهادت، بدون هیچگونه نتیجه مشخصی برای آن حضرت به دنبال نداشت.
در کنار موضوع «مصلحت اسلام و مسلمانان»، منابع شیعی از موارد دیگری به عنوان دلایل امام در پذیرش صلح نام بردهاند، از جمله بیانگیزگی سپاهیان، رویگردانی و خسته شدن مردم از جنگ، حفظ جان شیعیان و همینطور نگرانی ایشان از اسارت که بسیار محتمل بود. منابع غیرشیعی نیز دلایل دیگری در مورد پذیرش صلح از طرف امام حسن(ع) ذکر کردهاند که از آن جمله میتوان به این موارد اشاره نمود: شخصیت صلحطلب امام حسن(ع) در مقابل پدر و برادرش حسین(ع)؛ جعل احادیثی از پیامبر(ص) که وقوع صلح را پیشبینی کرده بود و نیز احادیثی از آن حضرت که تبدیل خلافت به سلطنت را پیشبینی کرده بود؛ شایستگی معاویه برای خلافت از دید امام حسن(ع)؛ نگرانی امام حسن(ع) از خطر تسلط خوارج بر جهان اسلام و حتی دنیاگرایی امام، به این معنی که امام حسن(ع) در برابر دریافت موجودی بیتالمال کوفه و خراج دارابجرد به صلح رضایت داده است. روشن است که این نسبتهای ناروا به امام حسن(ع) متأثر از جریان تبلیغاتی قوی بود که حکومت اموی به منظور تخریب چهره آن حضرت به راه انداخته بود که متأسفانه به برخی منابع تاریخی نیز راه یافته که قابل نقد و محل مناقشه جدی است.
خبرنگار: مهسا گنجهفرد
انتهای پیام