قزوین از دیرباز خاستگاه دانشوران حوزههای مختلف علم و هنر به ویژه فلسفه و کلام، حدیث، تفسیر، فقه، شعر و ادب، تاریخ، جغرافیا، رجال و... بوده و آوازه فضل و شایستگی عالمان و دانشمندانش در سراسر ایران کهن پیچیده است.
اینک به مناسبت ماه مبارک رمضان نگاهی گذرا به کارنامه تنی چند از قرآنپژوهان قزوینی داریم و هر روز به معرفی مختصر دانشوران پیشین و معاصر که در قلمرو ترجمه، تفسیر یا تتبّع در مفردات و واژهشناسی، اعلام، کتابت، قرائت، بلاغت و سایر علوم و هنرهای قرآنی قلم زده و اثری آفریدهاند، خواهیم پرداخت.
بیشتر بخوانید:
«ابوعبدالله محمدبن عمربن حسینبن حسن قزوینی» یکی از مفسران، فقیهان و متکلمان برجسته و چیرهدست سده هفتم هجریست. پدر این مفسر و متکلم نامدار از سرزمین ری برخاسته در دوران جوانیاش به قزوین آمد و در این شهر سکونت کرد و فرزندش در همین شهر به دنیا آمد. پدر او هم خطیبی سخنور و خوشصحبت بود و رافعی گزارش میکند که من در دوران کودکی مجلس موعظه و سخنوری او را به یاد دارم و به خاطر میآورم که بسیار پرجوشوخروش و با حرارت سخن میگفت و در یک جا آرام نداشت. فرزند او محمد نیز دارای ویژگیهایی از این دست بوده است.
دامنه علومی که محمدبن عمر قزوینی بر آنها احاطه داشته به روایت صاحب التدوین شامل علم اصول، کلام، فقه و بهویژه تفسیر بوده است. این فقیه و مفسر برجسته که دوران تحصیلش را در قزوین گذرانده و معارف اسلامی را از بزرگان و مشایخ این شهر از جمله محمد بن عبدالکریم رافعی اول آموخته، پس از کسب شهرت به خراسان دعوت شده و در شهرهای خراسان بزرگ و خوارزم و ماوراءالنهر از او استقبال میکنند، شکوه و جلالی نزد بزرگان و حاکمان آنجا مییابد تا در دوران کهنسالی به ری بازمیگردد و یک بار دیگر به خراسان برمیگردد و در این شهرها دائماً به برگزاری جلسات تفسیری، فقه، حدیث و کلام مشغول بوده است.
وی در علم کلام و نقد و رد متکلمان و حکیمان عصرش دست توانایی داشته و به نظر میرسد که با اهل فلسفه هم مخالفت میورزیده است. رافعی گزارش میکند که وی صاحب تفسیری بسیار مفصل به نام «تفسیر کبیر» بر قرآن کریم بوده، به طوری که تنها برای یک آیه سوره مبارکه نساء «وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها» یک جلد کتاب نوشته و این، احاطه او را به علوم قرآنی آشکار میکند.
البته کتابها و تصانیف دیگری هم در حوزه فقه و اصول داشته که به اندازه تفسیرش اهمیت ندارد و رافعی تأکید میکند تفسیرش بسیار پرحجم بود و از هر فنی از علوم بهویژه علوم قرآنی در تفسیرش به چشم میخورد.
در سال ۶۰۱ فرزند او در جوانی از دنیا میرود و محمدبن عمر قزوینی که دارای طبع شعری هم بوده قطعه مرثیه بسیار جانگدازی برای او سروده و این قطعه را در پایان تفسیر سوره یوسف که بخشی از تفسیر کبیر اوست در شعبان ۶۰۱ ثبت کرده؛ نشان میدهد که تا سالهای پایانی عمرش مشغول به کتابت تفسیر پرحجمش بوده است؛ به گزارش رافعی وفات او را باید در عید فطر سال ۶۰۶ قمری در هرات بدانیم.
«ضیاءبن سعداللهبن محمد قزوینی» یکی از قاضیان، مفسران، خطیبان و فقیهان برجسته سده هشتم هجری است. پدر او نام عبیدالله را در هنگام تولد برایش انتخاب میکند ولی هنگامیکه به دوران نوجوانی و جوانی میرسد و در انواع علوم تتبع میکند به روایت «ابنحجر» به خاطر اینکه کراهت داشته نام او همنام عبیداللهبن زیاد که جزو قاتلان سیدالشهداء محسوب میشود باشد، نامش را به «عبدالله» تغییر میدهد که نشاندهنده محبت عمیق و وثیق او نسبت به اهل بیت (ع) است.
این فقیه و قاضی و خطیب و مفسر توانمند در خانوادهای به دنیا میآید که پدرش قاضی است و شهرت به «قاضی غرمی» داشته و در کتابهای متعدد رجالی مربوط به مفسران، قاریان و حافظان قرآن و فقها لقب پدر را به او نیز دادهاند. علاوه بر تحصیل در نزد پدر از مشایخ دیگر هم بهرهمند میشود. «بدر تستری»،«خلخالی»، «عزالدین جماعه» و «شیخ ولیالدین عراقی» از جمله استادان و مشایخ قاضی ضیاء قزوینی به شمار میآیند. این قاضی و مفسر هنگامی که به حج مشرف میشود در مدینه هم به خدمت «عفیف مطری» میرسد و از او هم استماع حدیث میکند.
برخی از شاگردان این خطیب، ادیب، مفسر و فقیه نامدار کسانی همچون «برهان حلبی» و دانشمند مشهور «سعدالدین تفتازانی» هستند که از محضر او بهرهمند شدهاند. قاضی ضیاء قزوینی به مصر سفر میکند و در قاهره از او استقبال وسیعی به عمل میآید و «اشرف شعبان» که از علمای برجسته قاهره بوده او را به تدریس در مدرسه خودش منصوب میکند و به او لقب «شیخالشیوخ» میدهد.
سالهای حضور و تدریس قاضی ضیاء قزوینی در قاهره باید قاعدتاً در حدود سالهای ۷۶۵ به بعد باشد و مولف «طبقاتالمفسرین» میگوید که قاضی قزوینی به فقه تطبیقی تسلط داشت و بر مذهب شافعی و مذهب حنفی فتوا میداد و در علوم گوناگونی مثل تفسیر و حدیث و ادب و فقه و اصول تبحر کافی داشت. بیشتر مورخان از قدرت بینظیر حافظه او و توان فوقالعاده علمی قاضی ضیاء قزوینی گزارش کردهاند به گونهای که ابن حجر تأکید میکند که آنقدر بر فنون بلاغت و تفسیر مسلط بود که مشکلات «کشاف زمخشری» را مثل آب خوردن حل میکرد و بر زبان جاری میساخت؛ به گونهای که هیچ مطالعهای نمیکرد و گویی که همه این کتابها را در حافظه داشت و زمانی که تدریس میکرد همچون دریایی خروشان به ارائه مرواریدها و گوهرهای نفیس علمی میپرداخت.
گفتهاند که در قاهره در مدرسه «شیخونیه» و مدرسه «بیبرسیه» تدریس داشت و هیچگاه از تدریس خسته نمیشد، نسبت به طلاب و دانشجویان علوم قرآنی کثیرالاحسان بود، صاحب جوانمردی و انصاف و مروت و انسانی پاکسرشت و سلیمالنفس به شمار میرفت. از حشمت و جاه و جلال او هم گزارشهای متعددی در دست است و ویژگی دیگر او این بود که در مقابل حاکمان و قدرتمندان نوعی سرکشی و ایستادگی داشت و به هیچ وجه تن به ظلم نمیداد.
گزارشی را صاحب «لدرر الکامنه» نقل میکند که چگونه با حاکم قاهره از در مبارزه در میآید و پاسخ درشتیهای او را از جنس خودش میدهد ولی در مقابل مردم بسیار متواضع و فروتن بوده بهخصوص در برابر طالبان علم و دوستداران فرهنگ خاکساری بسیار داشته است. وفات این دانشمند نیکسرشت سیزدهم ذیحجه سال ۷۰۸ هجریست که در قاهره از دنیا رفته و در همان شهر هم به خاک سپرده شده است.
يادداشت شفاهی از محمدعلی حضرتی
انتهای پیام