به گزارش ایکنا، جلسه ششم از سلسله جلسات تدبر در سوره مبارکه «نحل» که از سوی مدرسه دعا و فقه حکومتی وابسته به مجمع مدارس دانشجویی قرآن و عترت(ع) دانشگاه تهران برگزار میشود، شب گذشته یکشنبه 14 آبان با سخنرانی هانی چیتچیان؛ کارشناس دینی و قرآنی در مسجد کوی دانشگاه تهران برگزار شد.
چیتچیان که در 5 جلسه قبلی پیرامون بخش مکی این سوره مبارکه نکاتی را بیان کرده بود؛ شب گذشته در مورد آیه 41 به بعد این سوره که بخش مدنی آن است و در ابتدا به مسئله هجرت پیامبر و اصحابش از مکه به مدینه اشاره دارد و مصادیقی را بیان میکند، پرداخت که این نکات ذکر شده را در ادامه میخوانید:
مطلع بخش مدنی سوره مبارکه نحل در مورد کسانی است که هجرت میکنند و اشاره به این نکته دارد که هجرت آنها برای خداست؛ آنها نه به دنبال مطامع شخصی هستند و نه برای رسیدن به شرایط بهتر در زندگی؛ بلکه آنچنان مستغرق در خدا و دستورات نبی مکرم اسلام هستند که خانه و کاشانه خود را رها کرده و به شهر و دیار غربت هجرت میکنند.
خداوند در آیه 41 این سوره فرمودند: «وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً ۖ وَلَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ ۚ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ»؛ نکته قالب توجه در این آیه اشاره به این نکته است که این افراد که دست به هجرت میزنند مورد ظلم نیز واقع شدهاند و البته همین اندازه که اقدام به هجرت میکنند، خداوند در همین دنیا نیز برای آنها حسنه منظور میکند اما باید به این نکته توجه داشت که اساساً موضوع هجرت امر مهمی است و در مورد آن باید تأمل و اندیشه بیشتری داشت.
هجرت کار سختی است از آن جهت که فرد هجرتکننده باید از دیار و سامانی که به آن انس دارد جدا شده و به جایی نقل مکان کند و یا در شرایط جدیدی قرار گیرد که شاید چندان با آن قرابت و انسی نداشته باشد؛ شاید این شائبه پیش آید که مثلاً برخی از دانشجویان و یا افرادی که به سبب کسب دانش و یا کار اجتماعی مجبور به مهاجرت به نقطه دیگری هستند مصداق هجرتی باشد که قرآن به آن اشاره میکند، در حالی که این طور نیست بلکه هجرت آن هم «فی الله» یعنی برای رضای خدا زمانی از نظر قرآن مورد تأکید است که فرد هاجر علاوه بر آن که مورد ظلم واقع شود، هر آن چیزی را که در موطن خود داشته رها کند بدون آنکه از سرنوشت آنها اطلاعی داشته باشد و بداند که قرار است برای آنها چه اتفاقی بیفتد در حالیکه مثلاً دانشجویان و یا کارمندانی که از جایی به جای دیگر مهاجرت می کنند در موطن خود صاحب زندگی، خانه و کاشانه هستند.
در واقع باید در راه خدا از هر آن چیزی که تعلق خاطر به آن داریم دل کَنده و بدون در نظر گرفتن این نکته که امنیت و سلامتی ما ممکن است دچار مخاطره شود به این واسطه که دستور خدا و پیامبر است دست به هجرت زد؛ باز هم تأکید بر این نکته باید داشت که قصد و هدف از هجرت باید تنها خدا باشد و ما اساساً هجرتی غیرخدایی نداریم و این جدایی و جلای وطن البته زمانی است که ظلم وارد شده و دیگر تاب و توان برای تحمل آن را نداریم.
در این آیه وقتی صحبت از حسنه در دنیا میشود نمونه بارز آن را نیز میتوان در مهاجرت اصحاب و یاران پیامبر از مکه به مدینه دید؛ زمانی که آنها با آیندهای مجهول روبرو بودند، تمام آنچه را که در پی زحمت، رنج و مرارت در زندگی طی سالیان به دست آورده بودند و در واقع ثروت و مایملک آنها بود را به امان خدا رها کردند و حال نمیدانند که با چه سرنوشتی روبرو خواهند بود؛ درست در چنین اوضاع و احوالی است که انصار یعنی ساکنان مدینه به گرمی پذیرای آنها شده و حتی محیط زندگی خود، مال و ثروت و دارایی خود را به مهاجرین که به امر خدا از هستی خود گذشته بودند، قسمت میکنند.
آیه 42 سوره مبارکه «نحل» از این قرار است: «الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»؛ بیان ویژگی کسانی است که به فرمان خدا هجرت کردهاند، یعنی صبر پیشه کرده و به خداوند توکل می کنند اما شاید پرسشی مطرح شود در این مورد که چرا برای صبرپیشگی این افراد از صیغه ماضی استفاده شده است اما برای توکل کردن آنها به خدا از صیغه مضارع؟ که باید در جواب گفت که صیغه ماضی مفید بر تثبیت امری است؛ اینگونه نبوده که ایشان در زمان هجرت به صبرپیشگی شهره شده باشند بلکه ایشان از خیلی وقت پیش در امر خدا مصایب زیادی را به جان خریده و صبر پیشه کرده بودند اما اعتماد و توکلشان مداومت داشته و اتفاقاً از این مقطع به بعد است که باید اعتماد و توکل آنها به خداوند و وعده الهی هر آن پررنگ و پررنگتر شود.
نکته جالب توجه اینجاست که پس از چند آیه و اغلب قبل از رسیدن به آیات پایانی این سوره، در آیات میانی سوره «نحل» با مجموعهای از گزارهها روبرو هستیم که اشاره به باورهایی دارد که هجرتساز است یعنی به واسطه برخورداری فرد از این خصوصیات است که روحیه هجرت در ایشان شکل میگیرد.
از جمله خصوصیاتی که روحیه هجرت را در فرد ایجاد و تقویت میکند؛ ایمان راسخ به رسالت پیامبر(ص) است، همچنانکه هم در آن زمان و حتی در زمان معاصر میتوان افرادی را سراغ گرفت که نسبت به رسالت پیامبر(ص) و اینکه واقعاً به ایشان وحی میشود شک و شبههای را وارد میکنند؛ تمکین از فرمان پیامبر(ص) که در راستای فرمان الهی است زمانی است که فرد ایمان و باور قلبی داشته باشد که به واقع پیامبر، فرستاده الهی است و آنچه که میگوید و جامعه را به آن امر میکند از جانب خود نیست بلکه فرمان الهی است.
ویژگی دوم فرد مهاجر، تقوای الهی و خداترسی است که البته این امر نیز مراتبی دارد و ممکن است فرد بنابر ظرفیتهای شخصی، باطنی و ذهنی فاقد چنین قابلیتی باشد که اینجا نیز تکلیف کاملاً مشخص است و او را امر می کنند که حتماً به فردی که صاحب این خصوصیات و اهل ذکر است و مشخصاً مجتهدان و فقیه زمان خود رجوع کرده و از او در این مورد، کسب تکلیف کند که البته متأسفانه در این عصر و روزگار، رجوع به چنین مراتب و جایگاهی که در نزد فقهای زمانه است، بسیار کمرنگ شده است.
در رجوع به آیات میانی این سوره، همانطور که اشاره شد به ویژگیها و باورهای روحیه هجرتساز میپردازند، نکته بارز دیگر اهل ذکر بودن خود فرد است؛ مراد از ذکر در اینجا قرآن است به این معنا که انس او با قرآن بیش از هر فرد و شرایط عادی باشد، آن زمان است که چنان جرئتی و اطمینان قلبی در نهاد و ضمیر او شکل میگیرد که بیتردید در برابر فرامین الهی هیچ مقاومتی نکرده و تابع بلامنازع دستورات الهی است.
نکته چهارمی که در بیان خصوصیات فرد مهاجر در قرآن ذکر شده است، حجتدار بودن اوست، اینکه هیچ کاری از او در دنیا ولو هجرت از ناحیه او بدون حجت و بیّنه سر نزند. فرد مهاجر باید هدف، نیت و آنچه را که میخواهد به واسطه آن جلای وطن کند و از همه دارایی، آرامش، زن و فرزند به خاطر آن بگذرد، مشخص و واضح داشته باشد که براین اساس با وجود آنکه گفته میشود در امر هجرت باید تابع دستور الهی و فرستاده او باشند اما تفکر و درنگ و بررسی همه جوانب از شروط صحت هجرت محسوب میشود البته نه به این معنا که این تفکر و درنگ آنچنان به درازا بیانجامد که تعللی به وجود آورد و اصطلاحاً فرد را با منطق دو دو تا چهار تا روبرو کند که چون حساب و کتاب دنیوی او با آنچه پیش روی اوست تناسبی ندارد لذا از هجرت سرباز زند.
ذکر یک نکته در این فرصت ضروری است؛ هجرت تنها مصداق فیزیکی و مکانی ندارد بلکه گاه این هجرت معنوی است، اینکه فرد از آنچه به آن تعلق خاطر داشته یا به آن عادت دارد اعم از خلق و خو، دلبستگی به مادیات و بسیاری چیزهای دیگر که مادی و دنیوی است هم هجرت محسوب میشود که از آن تعبیر به مهاجراً الی الله میشود یعنی قطع وابستگی و تعلقاتی به هر آن چیزی که ممکن است ما را از یاد خدا برحذر دارد.
پرسیده شده است که آیا مردم فلسطین و غزه در شرایطی که مورد ظلم و تهاجم وحشیانه اسرائیل قرار دارند؛ مستوجب هجرت هستند؟ که باید گفت جواز هجرت برای آنها صادر شده است اما گاه مراتبی وجود دارد و اولویتهایی مطرح است که عمل به آنها هجرت را از نظر مرتبه در مقام پایینتری قرار میدهد؛ اینکه مثلاً جهاد و مقابله با کفر توأم با نثار جان در راه خدا و تحقق آرمانهای اسلام، ممکن است در بقای دین تأثیر بیشتری داشته باشد.
سؤال دیگری که مطرح شده ناظر بر این نکته است که وقتی بحث تفکر و درنگ در قضیه هجرت مطرح است آیا امری مثل استخاره در این زمینه وارد است که باید گفت استخاره در مورد امری وارد است که افق و چشمانداز آن مشخص است و تنها تردید فرد در مورد راهی است که برای رسیدن به مقصد باید آن را بپیماید، در حالی که در امر هجرت، آن چیزی که مطرح است اینکه فرد بدون آگاهی از آیندهای که میخواهد برایش رقم بخورد، فقط برای رضای خدا از هستی و آرامش خود میگذرد.
انتهای پیام