به گزارش ایکنا، جلسه هفدهم از سلسله جلسات تدبر در سوره «نحل» که به همت مدرسه دعا و نظام سازی وابسته به مجمع مدارس دانشجویی قرآن و عترت دانشگاه تهران برگزار میشود، 15 بهمن در مسجد کوی دانشگاه تهران و با سخنرانی هانی چیتچیان؛ کارشناس و مدرس قرآنی برگزار شد.
چیتچیان با تبریک فرا رسیدن عید بزرگ مبعث گفت: این روز اعمال خاصی دارد که علاقهمندان میتوانند با مراجعه به کتاب شریف مفاتیحالجنان در جریان آن قرار گرفته و درصدد انجام آن برآیند. نکته جالب توجه اینکه اغلب اعمال سفارششده ویژه این روز بیشتر در مورد امیرالمؤمنین(ع) است و سفارش شده که در این روز زیارت حضرت علی(ع) خوانده شود.
وی ادامه داد: شاید دلیل اصلی این امر آن باشد که به من و شما متذکر شود، نتیجه چنین بعثتی تربیت انسان کاملی همچون حضرت علی(ع) است و با توجه به اهمیتی که این روز دارد و ما اغلب از ویژگی و مناقب آن غافل هستیم، لذا توصیه میشود تا امسال در این زمینه غور و توجه ویژهای صورت گیرد که در این مورد و دریافت اطلاعات بیشتر درباره ویژگیهای این روز میتوان به کتاب «المراقبات» آیتالله میرزاجوادآقا تبریزی نیز مراجعه کرد.
چیتچیان واقعه مبعث را منت خدا به انسان برشمرد و گفت: در درک و فهم دقیق منقبت این روز بزرگ همین بس که یکی از علما وقتی برای انجام فرایض این ماه قصد نجف میکند و بنا به دلایلی به موقع نمیرسد، مدت یک سال در همان شهر اقامت میکند تا این روز را در جوار مرقد مطهر امیرالمؤمنین(ع) درک کند و بتواند اعمال خاصه این روز بزرگ را به انجام برساند.
در ادامه مجموع مطالب عنوان شده در این جلسه که پیرامون آیات پایانی این سوره و از آیه 125 به بعد آن، از سوی هانی چیتچیان؛ مورد بررسی قرار گرفت ازنظر میگذرد.
جلسه پانزدهم
در این جلسه که اول بهمن ماه در مسجد کوی دانشگاه برگزار شد، هانی چیتچیان با اشاره به آیات 106 به بعد این سوره به موضع کسانی که بعد از ایمان به خدا کفر میورزند، اشاره کرد و آنها مورد غضب الهی قرار گرفته و هدایتی برای آنها صورت نمیگیرد.
در آیه 106 سوره «نحل» خدا میفرماید: «مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَٰكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ» هرکس پس از ایمان آوردنش به خدا کافر شود به عذاب خدا گرفتار آید؛ مگر کسی که به کفر مجبور شده اما دلش مطمئن به ایمان است، ولی آنان که سینه برای پذیرفتن کفر گشادهاند، خشمی سخت از سوی خدا بر آنان است و آنان را عذابی بزرگ خواهد بود.
خلاصه آنچه که در این جلسه مطرح شد به قرار زیر است:
گزاره اصلی این آیه اشاره به افرادی دارد که کفر میورزند و با وجود همه مواهب و نشانههای رحمت الهی به واسطه اصرار و مداومت در کفر، شرح صدری پیدا میکنند که موجب غفلت آنها میشود که این مفهوم با نادانی تفاوت دارد و البته این آیه گروه و دستهای از این افراد را از آنها که واقعاً کفر میورزند با به کار بردن واژه «الا» متمایز میسازد.
آن دسته و گروه تظاهر به کفر میکنند و باور آنها عمیق و قلبی نیست که در شأن نزول این آیه ماجرای عمار یاسر مطرح میشود که خود او، پدر و مادرش مورد شدیدترین شکنجهها از سوی ابوجهل قرار گرفتند و وقتی سمیه و یاسر حاضر به برائتجویی از دین نشدند و به شهادت رسیدند، عمار برای نجات جان، ظاهراً اقرار به این امر کرد و از دین محمدی تبری جست، اما بعد از اینکه نجات پیدا کرد و به محضر رسول خدا(ص) رسید، وقتی آن حضرت از او پرسید که آیا آنچه که مطرح کرده است از سر ایمان قلبی است و او آن را نفی کرد، پیامبر(ص) گفت که اتفاقاً چنین آیهای در وصف حال امثال توست که نازل شده است.
در حقیقت این افراد قلباً از کفر ورزیدن متنفرند اما بنا به مصالح و اقتضائاتی مجبور به این کار میشوند که البته شکل تخفیف یافته آن که موجب میشود فرد در شرایطی موقعیتی خطرناک پیدا کند و به زحمت و عسر و حرج بیفتد، تقیه است که البته در زمانی که بیم جان میرود باز از جانب پیامبر(ص) این مجوز صادر میشود که حتی اگر به دفعات در چنین وضعیتی قرار گرفتید که جان شما به خطر افتاد میتوان مکرر منکر دین و پیامبر هم شد.
این امر تنها با جواز معصوم و اولیای خداست که مجاز شمرده میشود و موجه است و نباید این شائبه پیش بیاید که هر زمان فرد احساس کوچکترین خطری کرد بنا به علم و تشخیص خود میتواند برائت بجوید. این موضوع را میتوان با رجوع به آیات پیش از این بخش از سوره نحل نیز مورد بررسی قرار داد؛ آنجا که اشاره میشود چون بیم از جان داشتی حتی میتوانید، گوشت مُردار بخورید که تنها برای نجات شما از مرگ و به واسطه بیم از هلاک است که این امر میتواند اتفاق بیفتد.
آنچه که بر هر فرد مؤمنی فرض است آن که قرار گرفتن در چنین شرایطی آن هم با جواز معصوم و اولیای الهی تنها به شکل موقت میتواند اتفاق بیفتد و اینگونه نیست که فرد اختیار آن را داشته باشد که تا هر زمانی که خواست اوست در آن وضعیت قرار گیرد بلکه باید به فکر تغییر موقعیت و شرایط خود باشد همچنانکه عمار و سایر صحابی پیامبر وقتی زور و فشار مشرکان را دیدند تا زمانی که در مکه بودند، ظاهراً و نه قلباً دم از نافرمانی خدا و پیامبر(ص) زدند، اما با خروج از این شرایط موقتی و هجرت از مکه به مدینه همه چیز به حالت سابق خود بازگشت و باز هم باید به این نکته تأکید شود که جواز این امر را تنها شارع مقدس صادر میکند و فلسفه آن تنها و تنها حفظ نفس است.
جلسه شانزدهم
در این جلسه که 8 بهمن در مسجد کوی دانشگاه تهران برگزار شد، هانی چیتچیان با اشاره به آیه 118 سوره مبارکه نحل، مباحثی عکس آنچه که در جلسات پیشین ذکر شده بود را عنوان کرد. خداوند در این آیه میفرماید: «وَعَلَى الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا مَا قَصَصْنَا عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ ۖ وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَٰكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» و آنچه را پیش از این برای تو شرح دادیم، بر یهود حرام کردیم، ما به آنان ستم نورزیدیم، بلکه آنان خودشان به خود ستم میکردند.
خلاصه آنچه در این جلسه مطرح شد به قرار زیر است:
شارع مقدس اموری را که ذاتاً خبیث هستند، حرام کرده است و اجازه استفاده و مصرف طیبات را داده است، اموری که مباح هستند و هیچ مخاطرهای را متوجه انسان نمیکنند اما در آیاتی از این سوره مبارکه اشاره به این موضوع شده است که بنا به اقتضای زمان و از آنجا که دنیا امور متغیر دارد، لذا احکام دین نیز باید بنابر مقتضیات از خود انعطافی نشان دهد که مثل خوردن گوشت مُردار یکی از آن امور است که در حالت عادی فرد جایز به آن نیست اما در شرایط اضطرار و به ویژه مواقعی که بیم جان آن میرود، خداوند جواز استفاده از آن را صادر کرده است.
اما ناظر بر این آیه از سوره «نحل» شاهد اتفاقی درست برعکس آنچه در آیات دیگر به آن پرداخته شده بود، هستیم و مشخصاً قومی از اقوام یهود را به واسطه ارتکاب به عمل خلافی که صورت گرفته است، حتی از مصرف و استفاده از طیبات هم منع میکند و صراحتاً هم بیان میکند که قرار نیست ظلمی بر آنها واقع شود، بلکه آنها به واسطه کاری که مجاز به انجام آن نبودند، خودشان بودند که در حق نفس خویش ظلم کردند.
منظور از این آیه و اشارات آیات بعدی این سوره آن است که گاه به واسطه ارتکاب به امری خلاف دستور الهی، خداوند به جهت متنبه شدن امت، قوم یا فرد، آنها را حتی از آن چیزی که مباح هست و خبیث نیست نیز نفی میکند، درست مانند نظام تربیتی که والدین در برابر خبط و خطایی که فرزندشان آن را انجام داده است، برای مدتی یا برههای از زمان آنها را از استفاده و بهره بردن از آن منع میکنند حال آن که در حالت عادی، استفاده از آن مواهب مجاز بود و هیچ خطری برای آنها نداشت.
این کار یعنی حکم الهی در منع استفاده از آن چیزی که پیشتر مجاز به استفاده و مصرف آن بودند در راستای ارشاد، اصلاح و به کمال رسیدن آنهاست، درست مانند کسی که مریض است و ابتلا به یک بیماری دارد و پزشک برای او تجویز میکند که تا بهبودی کامل مجاز به مصرف و استفاده از مواد خوراکی مباح که انسان سالم از آن برای سلامت روح و جسم خود بهره میبرد. ندارد.
خداوند در آیات پایانی سوره مبارکه «نحل» موضوع جدیدی را مطرح میکند که مضمون این آیات تعیین تکلیف پیامبر(ص) مبنی بر این نکته است که باید با استفاده از چه ابزاری، برای گرایش مردم به سبیل و طریق الهی دست به کار شود.
آیه 125 سوره نحل اشاره به این نکته دارد و میفرماید: «ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ۖ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ ۖ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ» مردم را با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به نیکوترین شیوه به بحث و مجادله بپرداز، یقیناً پروردگارت به کسانی که از راه او گمراه شدهاند و نیز به راهیافتگان داناتر است.
نکتهای که در این آیه مورد توجه است اینکه دعوت پیامبر(ص) به سبیل خداوند است و صحبت از واژه دیگری به نام صراط مطرح نیست، چرا که صراط، راهی جهتدار و با سمت و سوی مشخص است، اما سبیل راهی است که رسیدن به آن از جهات و سمت و سوهای گوناگون مقدور است، چرا که هر یک از انسانها از راه مخصوص به خود نیل به سوی خداوند دارد، اما اگر سبیل را در راستای صراط الهی انتخاب نشود آن زمان است که به بیراهه و گمراهی منجر میشود، همچنانکه برخی از سُبُل قاصد است و برخی دیگر از آنها نیز جائر هستند.
در اصل سبیل امری است که یک سمت آن مقصد است و سمت دیگرش سالک و سمت و سوی آن یکی است، اما نحوه رسیدن به آن متفاوت است و وقتی پیامبر(ص) مأمور میشود که مردم را دعوت به سبیل کند، این راه در اصل واسطی است که انسان را به سمت عبودیت خدا هدایت کرده و زمینه برای جاری شدن امر الهی را فراهم میآورد. به این موضوع البته در آیه 9 همین سوره نیز که در جلسات پیشین به آن پرداخته شد نیز اشاره شده است، آن هم زمانی که میفرماید: «وَعَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَمِنْهَا جَائِرٌ ۚ وَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ» و قرار دادن راه راست برای هدایت بندگان به سوی سعادت ابدی فقط به عهده خداست و برخی از این راهها کج و منحرف است که حرکت در آن شما را از سعادت ابدی محروم میکند و اگر خدا میخواست همه شما را به طور اجبار به راه راست هدایت میکرد.
اما براساس این آیه یعنی آیه 125 سوره «نحل» پیامبر باید با استفاده از ابزاری مردم را دعوت به سبیل کند که آنها را میتوان در سه واژه حکمت، موعظه و جدال خلاصه کرد. نکته جالب توجهی که در این آیه باید به آن توجه کرد این است که موعظه و جدال به استثنای حکمت به عنوان ابزاری در دست پیامبر(ص) برای دعوت مردم به سبیل الهی هر کدام با یک ویژگی در پسوند آنها به کار رفته است و موعظه با واژه حسنه به کار رفته و جدال با واژه احسن و البته این پرسش پیش میآید که چرا برای حکمت هیچ ویژگی ذکر نشده است، موعظه با صفت تفصیلی حسنه به کار رفته و جدال با صفت افضل احسن مورد تأکید قرار گرفته است؟
در این مورد خاص میتوان به تفسیر «المیزان» علامه طباطبایی مراجعه کرد؛ اما پیش از این و بدون آن که به این موضوع ورود کنیم که این سه ابزار چه اثری بر یکدیگر دارند، بهتر است هر یک را به شکل مستقل معنا کنیم. حکمت علمی را گویند که همراه با کاربست باشد به این معنا که به محض مطرح شدن شیوه پیادهسازی آن در زندگی نیز مطرح شود؛ یعنی علم در ساحت عمل و اینگونه نباشد که تنها مقولهای به شکل انتزاعی و مفهومی و نه کاربردی مورد توجه قرار گیرد و اما موعظه به معنای وعظ و نصیحت کردن باید همراه با تأثیر قلبی باشد و در مخاطب تنبه و توجهی را به وجود آورد همچون مسئلهای که مثلاً در یک مراسم مرثیه و عزا شاهد آن هستیم و قلوب مستمعین را متأثر میسازد و البته جدال یعنی اثبات غلط بودن یک مبانی غلط با استفاده از ماهیت همان مفهوم غلط که البته گاه برای اثبات غلط بودن آن باید از مبانی حق استفاده کرد، مثل کاری که حضرت ابراهیم (ع) اقدام به انجام آن کرد و با درهم شکستن بتها، بیخاصیت بودن آنها را به اثبات رساند و میتوان برهان خلف را یکی از وجوه جدال در نظر گرفت.
حال با این تعاریف به سراغ تحلیل علامه طباطبایی میرویم که چرا برای موعظه صفت حسنه و برای جدال صفت احسن را به کار برده است؛ موعظه از آنجا که تأثیر قلبی امری بر روی مخاطب را باید به دنبال داشته باشد، لذا فرد واعظ نیز باید خود نیز عامل به آن باشد و در مورد جدال وقتی از صفت احسن استفاده میشود به این معنی است که باید به سراغ بهترین راه با استفاده از ادلههای متقن و بیشائبه برای اغنای فرد متخاصم رفت که جای هیچگونه حرف و حدیث در میان نباشد. به عنوان نمونه باید به مناظره امام رضا(ع) با عمران صابی اشاره کرد که یک مصداق بارز از یک جدال استاندارد در هدایت فرد به سمت سبیل الهی است.
اما از جمله نمونههای بارز در زمینه حکمت به عنوان یکی از ابزار دعوت به سبیل الهی به شخصیت سلمان فارسی میتوان اشاره کرد یا نمونه بارز آن در سوره مبارکه لقمان است که او پسرش را با ادلههای حکمی مورد خطاب قرار میدهد.
انتهای پیام