غافلگیری بزرگ در خان اول
کد خبر: 3846514
تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱۳۹۸ - ۰۸:۱۸
سفرنامه دل/۳

غافلگیری بزرگ در خان اول

گروه معارف ــ میزبانان عراقی با مهربانی هر چه تمام به استقبال مهمانانی آمدند که شاید زبانشان یکی نبود؛ اما بی‌شک دل‌هایشان نزدیک نزدیک بود و این اولین غافلگیری بزرگ سفر اربعین حسینی بود که اطمینان دارم آخرینش نخواهد بود.

غافلگیری بزرگ در خان اول!

به گزارش ایکنا از قزوین، مهران در ایام نزدیک اربعین، شهر عجیبی می‌شود، شاید بتوان آن را مانند شهری دانست که تبدیل به یک پارکینگ بزرگ‌شده و هر کجای آن از خانه‌ها، خیابان‌ها، کوچه‌ها و معابر را که نگاه می‌کنی محلی برای پارک خودرو شده است.

دیدن این حجم از وسایل نقلیه پارک شده که هر کدام میزبان مسافران حریم دلدادگی بود، موجب حیرت و شگفتی‌مان شد، به‌راستی چه خبر است؟!

اگر از نرخ‌های متغیر هر کدام از پارکینگ‌ها بگذریم که جای تأمل دارد، میزبانی و صبوری مردم مهران که اطمینان می‌دادند «نگران نباشید، مراقب و امانت‌دار مرکب‌های زوار هستیم»، بسیار ستودنی بود.

به‌هرحال از مهران به سمت مرز به راه افتادیم، مرزی پر شده از حجم مسافران، همه‌چیز آرام و به روال پیش می‌رفت، همه مهربانانه یاری‌گر هم بودند، مأموران با حسرت و التماس دعاگویان، روادید را چک می‌کردند و من با خود می‌گویم چه می‌شد اگر همه ایام اربعین بود تا این همبستگی و محبت و اخلاص بین همه مردم ماندگار می‌شد؛ آری «حب الحسین یجمعنا»...

از مرز گذشتیم با فوجی از نگاه‌های ملتمسانه جاماندگان از زیارت اما قول دادیم نایب‌الزیاره آن‌ها باشیم؛ مأموران مرز عراق نیز با احترام تمام مراحل تأیید گذرنامه‌ها را انجام دادند و به زائران خوش‌آمد گفتند.

وارد خاک عراق که شدیم یکی از اعضای هلال‌احمر ایران حاضر در یکی از موکب‌های ایران در مرز عراق گفت: «اهالی بامعرفت شهر «بدره» زوار ایرانی را مهمان می‌کنند، شب است و تاریک؛ بهتر است امشب را در منزل یکی از آن‌ها گذرانده و فردا صبح عازم کاظمین شوید». توصیه‌ای که مقبول افتاد و ما را به بدره رساند، دیدن آن همه موکب و خادم‌الحسین‌(ع) که عاشقانه و مخلصانه برای پذیرایی از زوار از هم سبقت می‌گرفتند من را بار دیگر به این باور که در سرزمین عشق قدم گذاشته‌ام، راسخ‌تر کرد.

میزبانان عراقی با مهربانی هر چه تمام به استقبال مهمانانی آمدند که شاید زبانشان یکی نبود اما بی‌شک دل‌هایشان نزدیک نزدیک بود.

صاحب‌خانه تند به زبان عربی صحبت می‌کرد اما از جمع حاضر جز معدود کلمات دست‌وپاشکسته عربی شنیده نمی‌شد. حسرت می‌خوردم از این‌که ما سال‌ها در مدارس و دانشگاه زبان عربی و انگلیسی را می‌خوانیم اما دریغ از یک مکالمه ساده!

پدرم با یادآوری خاطرات اربعین سال قبلش تعریف کرد: یکی از همراهان ما از اصفهان که بسیار اهل مزاح بود از ما پرسید «ببخشید» به زبان عربی چه می‌شود؟ می‌خواهم بگویم «ببخشید که من دراز کشیده‌ام»، به او گفتیم می‌شود «العفو»، او هم به صاحب‌خانه گفت «به بزرگواری خودتون الهی العفو»...این حرف او موجب خنده جمع شد و یک خاطره شیرین از صحبت فصیح عربی! در ذهنمان به یادگار ماند.

بگذریم در عراق زبان اشاره و حرکت دست و صورت کارآمدتر از آن چیزی است که سال‌ها در مدارس به‌عنوان آموزش عربی خوانده بودیم!

دختر خانواده به زبان انگلیسی مسلط بود و این بار از این زاویه توانستیم کانالی برای ارتباط بیابیم. متوجه شدیم خانم صاحب‌خانه با نام «مدیحه» مادر ۵ دختر و ۴ پسر است و برای پذیرایی از زوار امام حسین‌(ع) سر از پا نمی‌شناسد. سفره شام گسترده شد، چای بعد از آن و بعد هم باز کردن رختخواب‌های تمیز برای میهمانان. ماشین لباسشویی آغاز به کار کرد و لباس‌هایی که صاحب‌خانه از زوار گرفته بود شسته شد. اتو برای لباس‌ها آورده شد، صبح هم مادر خانواده نان داغی که بعد از نماز پخته بود را به همراه وسایل صبحانه مهیا کرد. دیدن این‌همه مهربانی و صمیمیت شگفت‌زده‌مان کرده بود. به‌راستی چه سری است محبت آل الله است که فردی غریبه در آن سوی مرزها چنان پذیرایی می‌کند که گویی جزئی از خانواده‌اش هستیم.

غافلگیری بزرگ در خان اول!

همه‌چیز گویی از قبل برنامه‌ریزی و‌ مهیا شده بود و‌ کارها چنان به روال و راحت و سریع انجام می‌شد که هر دم بر تعجبم اضافه می‌شد، نمی‌دانم شاید سخن خواهرم درست بود «خدا به برکت حضور علی ۴ ماهه، این مسافر کوچک کربلا همه‌چیز را راحت و سریع می‌گذراند تا در این سفر اذیت نشویم».

بعد از صرف صبحانه و آماده شدن برای ادامه سفر، از میزبان مهربانمان خواستم عکسی به یادگار با هم داشته باشیم که مورد پذیرش قرار گرفت.

به‌ رسم یادگاری گیره روسری و دستبندهایی که قبلاً در ایران و با کمک دوستانم و به نیت نشان دادن ارادتمان نسبت به مردم عراق تهیه‌ کرده بودیم را به‌عنوان یک هدیه به دختران عراقی تقدیم کردم تا شاید به کمترین نحو ممکن بتوانم از میزبانیِ شایسته و پر از محبتشان تشکری داشته باشم؛ چرا که «مَن لَم یَشکُرِالمَخلوقَ، لَم یَشکُرِ الخالقَ».

ردوبدل کردن نشانی و شماره تلفن و قرائت دسته‌جمعی سوره قدر به نیت اموات صاحب‌خانه آخرین لحظه‌های حضور ما در «بدره» بود و این اولین غافلگیری بزرگ سفر اربعین حسینی بود که اطمینان دارم آخرینش نخواهد بود.

رقیه ملاحسنی، خبرنگار ایکنا قزوین

انتهای پیام
captcha