ما چه بخواهیم و چه نخواهیم کودک ما همانی میشود که ما هستیم نه آنکه ما دوست داریم بشود. هر چه قدر متدینتر و خوش خلقتر باشیم کودک در آیینه وجود ما خوبیها را برداشت میکند.
پس بهتر است قبل از تربیت کودکان به تربیت دینی و رفتاری خود بپردازیم چراکه اگر خود را درست تربیت کنیم به طریق اولی کودک ما نیز درست تربیت خواهد شد، زیرا کودکان تا ۹۰ درصد آن چه را که میبینند میآموزند و تنها ۱۰ درصد رفتارشان را از طریق شنوایی و صحبت کردن فرامیگیرند؛ به همین دلیل است وقتی مادری فریاد میزند هر چقدر به کودک خود بگوید داد نزن و آرام سخن بگو بیتأثیر است چون کودک آنچه را که میبیند باور میکند.
کودکان در سنین زیر ۷ سال هر آنچه پدران و بالأخص مادران انجام میدهند را درست میپندارند بنابراین اگر فکری و یا رفتاری به غلط در ذهن کودکمان از رفتارها شکل بگیرد اصلاحش در دوران بعدی کار بسیار سخت، طاقتفرسا و در بعضی مواقع چه بسا انجام نشدنی است.
نه تنها ما الگوی رفتارهای اجتماعی فرزندانمان هستیم بلکه الگوی دینی آنها نیز به شمار میآییم درواقع نوع رفتار ما کودکانمان را علاقهمند و یا دلزده از دین خواهد کرد چراکه او دین را مؤمن بودن در وجود ما میبیند و احساس میکند که مسلمانی آن رفتاری است که ما انجام میدهیم. پس وقتی پای دین به میان میآید باید بسیار مراقب رفتارهای خود در برابر گیرندههای قلبی ذهنی و عاطفی کودکانمان باشیم.
بیایید با خودمان صادقانه سخن بگوییم؛ آیا ما بهقدر کافی از دینداری خود لذت میبریم تا آن را از کودک خود نیز بخواهیم؟ آیا وقتی صدای اذان را میشنویم با شور و اشتیاق به سمت راز و نیاز با معبود خویش میرویم یا اینکه بارها شده با خمودگی و بیرمقی نمازی را از سر تکلیف و یا شاید هم عادت بخوانیم بیتوجه به اینکه کودک نظارهگر رابطه ما با خداست.
آیا شده قرآن را با اشتیاق بخوانیم و با فرزندمان در رابطه با این کتاب آسمانی سخن بگوییم و آن را دوستی خوب و راهنما برای کل زندگی به او معرفی کنیم و یا اینکه قرآن کریم تنها زینتبخش سفره هفت سین، عقد و یا مراسم عزا بوده است؟ بیاییم صادق باشیم قرآن به معنای خواندن است آیا آن را میخوانیم و با اینکه در منازل به یک دکور تبدیل شده است؟
آیا شده در طول روز حتی چند دقیقه با امام زمانمان حق بزنیم و کودکمان شاهد باشد؟ آیا شده بگوییم امام زمان زنده است و همینجا کنار من و توست با او حرف بزن؟ آیا در حد یک سلام کردن روزانه علاقه خود را به امامان در برابر کودکانمان ابراز کردهایم؟
آیا حقیقتاً خدا را باور داریم؟ اینکه تدبیر کل امور به دست اوست را با جانمان پذیرفتهایم؟ آیا امام زمان خود را ناظر و حاضر بر اعمال خود میبینیم؟ اگر اینگونه است چرا بارها شده در جمع فامیل دوستان دروغ گفتهایم و وقتی با سؤال کودکمان مواجه میشویم که مامان چرا دروغ گفتی؟ میگوییم دروغ مصلحتی است.
چرا پشت سر دیگران غیبت میکنیم و در جواب کودکمان میگوییم حقیقت دارد راستش را میگویم. چرا وقتی پای مدیر و رئیس محل کارمان که به میان میآید رفتارمان با آن کارگر ساده فرق میکند. چرا وقتی به محلی که موسیقی و غیره است وارد میشویم به فرزندمان میگوییم یک شب هزار شب نمیشود. آیا حقیقتاً ما اسلام واقعی را اجرا میکنیم یا از عبادات ما تنها ظاهر و پوستینی باقیمانده و عمق آن را رها کردهایم.
بیاییم برای خدا هم شده آبروی دین را با توجیههای خود نبریم و به اصطلاح دل خود را با این کلاه شرعیها خوش نکنیم و بدانیم که کودکانی زیرک با بهره هوشی بالا رفتارهای ما را زیر ذرهبین خود گرفتهاند و از دین آن چیزی را میآموزند که ما به آنها نمایش میدهیم پس تنها حرف من در این یادداشت این است که پدران و مادران دلسوز روز و دغدغهمند ایران اگر دلتان برای اسلام میتپد و میخواهید فرزندانی نیکو تربیت کنید ابتدا به تربیت دینی خود بپردازید چراکه میوهای که سالها بعد از درخت دینی کودکان خواهید چید نتیجه آبیاری رفتار کنونی شماست.
یادداشت از معصومه انصاری، کارشناس مهدویت
انتهای پیام