جوانی، دوره‎ای که آدمی به ملکوت نزدیک‌تر و فرصت سازندگی‌اش بیشتر است
کد خبر: 3421552
تاریخ انتشار : ۰۹ آبان ۱۳۹۴ - ۰۹:۰۳
یادداشت وارده/

جوانی، دوره‎ای که آدمی به ملکوت نزدیک‌تر و فرصت سازندگی‌اش بیشتر است

گروه اندیشه: جوانی دوره‌ای است که آدمی هرچه به دست آورده در آن دوران بوده و هرکس هر چه از دست داده در آن اوان از دست داده است. جوانی دوره‌ای است که جان و تن از قوت و قدرت بیشتری برخوردار و آدمی از نظر معنوی به ملکوت نزدیک‌تر، بار گناهش کم‌تر و فرصت سازندگی‌اش بیشتر است.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از آذربایجان شرقی، مشهور است که می‌گویند دوران جوانی، دوران طلایی عمر آدمی است؛ اما حقیقت این است که دوران جوانی کجا و طلا کجا؟ طلا خرید و فروش می‌شود، از دست می‌رود و دوباره به دست می‌آید؛ اما فرصت جوانی را نمی‌توان دوباره به دست آورد. جوانی دوره‌ای است که آدمی هر چه به دست آورده در آن دوران بوده و هرکس هر چه از دست داده در آن اوان از دست داده است. جوانی دوره‌ای است که جان و تن از قوت و قدرت بیشتری برخوردار و آدمی از نظر معنوی به ملکوت نزدیک‌تر، بار گناهش کم‌تر و فرصت سازندگی‌اش بیشتر است. برخلاف زمان کهنسالی که قوای جسمانی، عقلانی و روحی انسان ضعیف می‌شود و فرصت سازندگی از کف می‌رود، چنان که از توبه پاک‌کننده فاصله می‌گیرد و به سوی حسرت سوزنده گام می‌زند.

جوان باید بداند معنی حیات و زندگی در موجود زنده و حتی خود خداوند به معنای «درک» و «فعل» است. یاد گرفتن و به کاربستن. به طوریکه هر چه بامِ علم بلندتر و دایره‌ عمل وسیع‎تر می‌شود، جان آدمی پویا‎تر است. اما چه آموختن و چگونه عمل کردن مطلبی دیگر است.

در دیدگاه اسلامی علوم همگی آموختنی‌اند؛ چراکه همه علوم، اسلامی است. زیرا هر رشته‌ای از معارف بشری یا الهی را که در نظر بگیریم یا آگاهی با فعل پروردگار است و یا آشنایی با خود خداوند.

ما به آموختن و به کاربستن علوم در زندگی دنیوی و اخروی به شدت نیازمندیم با این تفاوت که علوم مربوط به دنیا، مقدمه کمال است و علوم مربوط به آخرت، عین کمال.

درحدیثی از امام صادق(ع) نقل است که فرمودند: «لست احبّ ان اری الشّابّ منکم الا غادیاً فی حالین: اما عالما او متّعلماً فان لم یفعل فرّط فان فرّط ضیع فان ضیّع أثم و ان اثم سکن النّار و الذی بعث محمدا بالحق؛ دوست نمی‌دارم که جوانی از شما را ببینم مگر در یکی از دو حال: عالم یا در حال تعلیم. پس اگر چنین نکند، تفریط کرده و اگر تفریط کند، استعدادهای وجودش را ضایع ساخته و در آن صورت گناه کرده و اگر گناه کرده باشد سوگند به خدایی که محمد(ص) را به نبوت مبعوث کرد، در آتش سکونت خواهد داشت.» (بحار، ج1 ص 170)

در حدیث دیگری پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: «فضل الشّابّ العابد الذی تعبّد فی صباه علی الشیخ تعبّد بعد ما کَبُرت سنّه کفضل المرسلین علی سائر الناس؛ برتری جوانی که در سن جوانی به عبادت خدا پرداخته بر پیرمرد عابدی که در بزرگسالی به عبادت خدا مشغول است مثل برتری پیامبران نسبت به سایر مردم است.» (کنزالعمال، ح 43059)

و در روایت دیگری است که: «ما من شابٍ یدع لله الدنیا و لهوها و اهرم شبابه فی طاعهَ الله الّا اعطاه الله اجر اثنین و سبعین صدیقا؛ هیچ جوانی نیست که به خاطر خدا، دنیا و مشغولیت‌های فریبنده آن را ترک کند و جوانی‌اش را در اطاعت خدا سپری کند مگر اینکه خداوند پاداش هفتاد و دو صدیق را به وی عطا کند.» (بحار ج 77، ص 84) و صدیق یکی از چهار دسته‌ای است که خدا آنها را به راه راست هدایت فرموده و بدان‌ها نعمت داده است که عبارتند از نبیّین، صدیقین، شهدا و صالحین که در هر انقلابی به ترتیب به عرصه وجود می‌آیند.

و آخر چه بگویم که پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «خدا در مورد جوان عبادت‌گر به فرشتگان مباهات می‌کند و می‌گوید: ان الله یباهی بالشّابّ العابد الملائکه یقول: انظروا الی عبدی ترک شهوته من اجلی؛ ای گروه ملائک! به عبد من بنگرید که به خاطر من از شهوتش چشم پوشید.» (کنز العمال، ح 43057)

اما پر واضح است که از نیروی جوانی نه تنها برای رشد علمی و اخلاقی و عبادت خود باید بهره جست بلکه برای ایجاد عدالت اجتماعی نیز کوشید. ایجاد عدالت اجتماعی یکی از اهداف مشترک انبیاء بوده است، اما پیامبر اکرم(ص) قبل از بعثت نیز دغدغه بسط عدالت داشت و ظلم ستیز و حق مدار بود.

از آن‌جایی که پیامبر اکرم (ص) طبق آیه شریفه «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنه» (احزاب، 21) برای ما مسلمانان الگوی تمام‌عیار انسانیت است و جوانی او برای نوجوانان نیز می‌تواند سرمشق خوبی باشد؛ باید دانست که محمدبن عبدالله در دوران جوانی در پیمانی افتخارآمیز شرکت جست که می‌تواند در زمینه برخورداری از روحیه ظلم‌ستیزی برای جوانان ما الگو باشد که بدان «حلف الفضول» یا «حلف المطیبین» گفته می‌شود.

حلف به معنای قرارداد و عهد بستن و اتفاق‌نامه بر کاری است. در میان عرب پیمان‌های متعددی بسته می‌شد. اعراب غالباً پیمان می‌بستند که از قبایل هم حمایت کنند و آن پیمان‌ها شامل افراد غریب و بی‌کس نمی‌شد. لذا این پیمان را «حلف الفضول» نامیدند؛ چراکه این پیمان غیر از آن پیمان‌هایی بود که میان اعراب بسته می‌شد و ناظر به حمایت از افراد بی‎پناه و بی‌کس می‌شد که وارد مکه شده و حقوقشان مورد تعدی قرار می‌گرفت.

البته علت دیگری برای این نامگذاری ذکر شده است و آن این که در گذشته‌ دور چند نفر از جرهمی‌ها که نام همگی آنها فضل بود یعنی فضل بن فضاله، فضل بن وداعه با هم به صورت دسته جمعی پیمانی بسته بودند که از حقوق مظلومین دفاع کنند و به پیمان «حلف الفضول» شهرت یافت، و از آن جا که این قرارداد که پیامبر در آن شرکت داشت به همان منظور منعقد شده بود، به پیمان «حلف الفضول» شهرت یافت.

البته گاهی پیمان‌ها به این صورت بسته می‌شد که طشتی پر از ماده‌ای خوش‌بو می‌آوردند و هم پیمانان دست در آن فرو می‌بردند و بدین ترتیب سوگند می‌خوردند، گاهی از آن به حلف المطیّبین یاد می‌شود؛ هر چند برخی گفته‌اند حلف المطیبین پیمان دیگری بود و ربطی به پیمان دوران جوانی پیامبر ندارد. به هر صورت یکی از حوادث مهم دوران جوانی پیامبر شرکت در پیمان «جوان‌مردان» یا «حلف الفضول» یا «حلف المطببین» است.

در سال 20 عام الفیل یعنی 20 سال پیش از بعثت و در حالی که 20 سال از عمر مبارک پیامبر نمی‌گذشت در ماه ذی القعده که یکی از ماه‌های حرام است، مردی از زبید با مال التجاره مختصری وارد مکه شد. عاص بن وائل آن مال التجاره را خرید ولی از پرداخت بهای آن خودداری کرد. در شهر مکه نه دادگاهی وجود داشت نه دادرسی‌ای. قانون قدرت حاکم بود و حق و حقیقت بر مدار قدرت می‌چرخید که عاص داشت و زبیدی نداشت. مرد غریب هر چه از قبایل قریش برای گرفتن طلب خود کمک می‌طلبید کسی او را یاری نمی‌کرد و او ناچار شد به هنگام طلوع آفتاب در بالای کوه ابو قبیس و به نقلی در برابر کعبه بایستد و با خواندن اشعاری عواطف حاضران را به نفع خود تحریک کند.

مضمون اشعار او که در آن از فرزندان (فهر) که یکی از اجداد پیامبر است، استمداد جسته بود، در گروهی از جوانان موثر واقع شد. از جمله جوانان زبیربن عبدالمطلب، هاشم، زهره و تیم بن مره بودند. آنان در خانه شخصی به نام «عبدالله بن جدعان» گرد هم آمدند و تصمیم گرفتند متحد شده، با قدرت در کنار مظلومین قرار گرفته و نگذارند در سرزمین مکه حق مظلومی پایمال شود و لذا به خانه عاص بن وائل حرکت کردند و متاع زبیدی را از ایشان گرفته و تحویل دادند. رسول گرامی یکی از این افرادی بود که در این پیمان شرکت کرد و حتی سال‌ها بعد در دوران رسالت نیز به شرکت در این پیمان افتخار می‌کرد و می‌فرمود: من در خانه عبدالله بن جدعان در پیمانی شرکت کردم که الان هم به آن پایبند هستم و اگر به جای آن شتران سرخ موی به من می‌دادند چنان شاد نمی‌شدم و حاضر نبودم پیمانم را بشکنم و اگر کسی مرا به آن پیمان دعوت کند، بار دیگر پاسخ مثبت می‌دهم. (سیره حلبی، ج 1، ص 155)

این پیمان چنان محکم بود که سال‌ها پس از آن نیز در میان اعراب به مفاد آن عمل می‌شد؛ از جمله: در جریان اختلاف مالی که بین حاکم مدینه ولیدبن عتبه بن ابی‌سفیان برادر زاده معاویه و حضرت امام حسین(ع) رخ داد و ایشان می‌خواست با تکیه بر حکومت فاسد مرکزی حق آن حضرت را پایمال کند، امام حسین(ع) به وی فرمود: «به خدا سوگند هرگاه بر من احجاف کنی دست به قبضه شمشیر می‌برم و در مسجد رسول خدا(ص) می‌ایستم و مردم را به آن پیمانی که پدران و نیاکان آنان بنیان گذاشتند، دعوت می‎کنم» در این هنگام عبدالله بن زبیر برخاست و از امام پشتیبانی کرد و گفت: «همگی به پا می‌خیزیم و حق او را می‌گیریم و یا اینکه در این راه کشته می‌شویم.» زمانی این واقعه به گوش افرادی چون المسور بن محزمه و عبدالرحمن بن عثمان رسید، همین جمله را تکرار کردند و ولید از ترس جان خویش حق امام حسین(ع) را پرداخت. (البدایه والنهایه، ج 2، ص 698)

حجت‎الاسلام عباس عباس‌‎زاده

captcha