به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از اصفهان، در حکمت 22 نهجالبلاغه آمده است: «لَنَا حَقٌّ فَإِنْ أُعْطِينَاهُ وَ إِلَّا رَكِبْنَا أَعْجَازَ الْإِبِلِ وَ إِنْ طَالَ السُّرَی: ما را حقى است اگر دادند-بستانيم- و گرنه ترك شتران سوار شويم و برانيم هر چند شبروى به درازا كشد».
لنا حق؛ این «ما» چه کسانیاند؟ چرا خود را به تنهایی نگفته است(لی حق)؟ این حق چیست؟ چرا سخن از دادن و اعطای حق گفته شده و نه گرفتن آن؛ آنچنان که مشهور میباشد که حق گرفتنی است و نه دادنی؟ تعبیر کنایی نشستن بر پشت شترها و حرکت در شب و شبروی هرچند طولانی، چه باری دارد و خبر از چه مفهومی میدهد و ارتباطش با آن حق و جملات قبل در چیست؟
کلمه لنا (برای ما –مال ما) اشاره به یک جمع دارد؛ امام(ع) خود و همراهانش را مراد کرده است و یا با این کلمه اشاره به خود و امامان معصوم پس ازخود و همراهان و جریان همراه و متصل به ایشان دارد؛ به هر حال این واژه این احتمالات را برمیتابد.
آنچه در خصوص این حق میتوان گفت، قطعا مقام معنوی امام نمیتواند باشد، چه آنکه این حق توسط مردم قابل اعطاء شدن نیست؛ این مقام با کسب ظرفیت وجودی از سوی امام(ع) و از جانب خداوند داده شده است و امامان معصوم(ع) واجد آن هستند و سخن از اعطای آن از سوی مردم بیمورد است؛ آنچه میماند، حقی است که مبتنی بر این مقام و قدر و اندازه امام است و آن حق زعامت اجتماعی و حکومت برای ایشان است. آن مقام معنوی و اندازه وجودی بزرگ نیازمند بسط و گسترش در جامعه است؛ زیباییِ کمال و علم و ... را نمیتوان در جایی حبس کرد! حق آنان از سویی از زیبایی روح و بزرگی وجودشان منشأ میگیرد که نمیباید محبوس شود و حق کمال و زیبایی، جلوهگریست و تجلی و بسط و گستردگی در محیط و اجتماع و در بین انسانها؛ مانند حق تابش برای خورشید و از سوی دیگر این حق در زمینِ وظیفه و تکلیف، ریشه دارد. عجیب است همیشه تکلیف را ناشی از حق میدانستیم(در مقابل صاحبان حق مکلف بودیم)، اما این بار با حقی مواجهیم که از وظیفه و تکلیف ناشی میشود(تکلیفی که بر عهده عالمان است که بر گرسنگی و فقر و خسارتهای وجودی مردمان صبر نکنند) و چون آنها بر دریای آگاهی شناورند، حق خود را همین رهانیدن ما دانستهاند و چقدر نکته زیباییست و خبر از چه عمق و شفقت و مهربانی و لطافتی میدهد!
آری خودِ این بزرگی و زیبایی و کمال و علم و.... سرمنشأ حق آنان است و وظیفهای را بر دوششان میگذارد که آن هم حق دیگری را به وجود میآورد؛ زیرا که بیشتر میفهمند و عمیقتر درک میکنند و بنابراین خسارت انسانها را عیانتر میبینند و از آن رنج عمیقتر و بزرگتری میبرند و حق دارند(که نیاز دارند) از این رنج بکاهند! حقی مبتنی بر سه ریشه حبسناپذیری زیبایی، پیمان خدا و رنجِ آگاهی!! حقی که با آنهاست و در دل آنهاست و از سوی آنها و به سوی همانهاست و آنهایند که اهلیتش را دارند و مخزن و معدنش به شمار میآیند(والحق معکم و فیکم و منکم و الیکم و انتم اهله و معدنه—زیارت جامعه کبیره)
توجه به کلمه اعطاء نیز بسیار جالب توجه است؛ اعطاء کردن با به زور گرفتن از دیگران تفاوت میکند و در دل خود واجد مفهوم اختیار و رضایت و آگاهیست. در اینجا امام از این لفظ استفاده کرده است تا نشان دهد حکومتش با سایرین فرق میکند، چون آن حق را نمیتوان جز از این راه به دست آورد. آیا میشود اجازه نداد تا چشمهای مردم باز شوند و به زور خواست تا از زیبایی لذت برند!! این حق را مردم باید خود به اختیار و انتخاب خود به امام بدهند، باید به این مقام اعطاء برسند؛ این حق اعطاء شدنی است و نه به زور ستاندنی! هیچکس به زور و جبر و تهدید اعطاء نمیکند، در غیر این صورت باید گفته میشد اگر بتوانیم حقمان را میگیریم و الا .... که آشکارا چنین نگفته است. از سوی دیگر امام در راه رسیدن به این حق خود نمیخواهد حق مردم را در رسیدن به آگاهی و اختیار و انتخاب آزاد آنان سلب کند. هدف او از این حق رشد انسانهاست و نمیتواند از راهی برود که با آن مغایرت داشته باشد.
اما این همه ماجرا نیست؛ اگر مردم به این حد از شعور و درک و ظرفیت نرسیده بودند، تکلیف امام چیست؟ او خود جواب میدهد، بر پشت شترها مینشینیم و راه را در شب میپیماییم، حتی اگر شبروی طولانی شود. شتر نماد صبر و مداومت در راههای سخت و طولانی است. با شتر به جنگ نمیروند، برای آن بر پشت اسبهای تیزرویی مینشینند که از سم آنها آتش میجهد و دشمنان را صبحگاهان به محاصره میگیرند و...، اینجا حرف دیگریست، چون موضوع دیگر است، این صبر و شبروی و شترها، قبل از رسیدن مردم به ظرفیت پذیرش امام و حکومت او و تشکیل جمعیت مؤمن و همراه است و آن جنگها و اسبها، پس از شکلگیری جمع مؤمن پذیرنده حق؛ این یک خطابش مردمند و در وقت یارگیری و تشکیل جمع است و آن یک در مقابل دشمنان و سنگهای راه و پس از ایجاد جمعیت مؤمن و همراه.
ضمنا در این راه دعوت و تشکیل امت و رشد همرهان، اگر مردم به آن حد از ظرفیت پذیرش حق نرسیده بودند که پیشواییِ معصوم(واجد صفات آگاهی و آزادی) را بپذیرند، باز دست از تلاش نمیکشند و راه را در شب(نشانه حکومت غیر حق) میپیمایند و با صبر و حوصله به سازندگی و تربیت و آگاهیبخشی همت میگمارند؛ مگر انتخاب همین راه در مقابل راههای چریکی و مسلحانه قبل از انقلاب موفقیتش را نشان نداده است؟ برای فهمش نیاز نیست خیلی دور برویم!
یادداشت از داریوش اسماعیلی، معاون فرهنگی جهاد دانشگاهی واحد اصفهان