به گزارش ایکنا، مراسم اختتامیه هفته پژوهش و ششمین نمایشگاه دستاوردهای پژوهشی و فناوری دفتر تبلیغات اسلامی امروز، 29 آذرماه به صورت مجازی برگزار شد. در ادامه متن سخنان حسن ملکی، معاون وزیر و رئیس سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش را میخوانید که با موضوع «مبانی دینی تحول در برنامه درسی» ایراد شده است؛
علت اینکه این موضوع را برگزیدهام، علائق مطالعاتی دیرینهای است که در این زمینه دارم و خواهم داشت. در ابتدا باید بگویم چه به عنوان یک فرد یا به عنوان مسئول سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش، اعتقاد دارم اگر بخواهیم تحولات تعلیم و تربیتی و برنامههای درسی را در مدار تحولات بنیادین و مرتبط با مبانی دینی خود پیش ببریم، باید به مراکز اعتقادی و علمی حوزه علمیه دفتر تبلیغات اسلامی و مراکز مشابه دیگری که در زمینه دین و مباحث دینی تحقیقات انجام میدهند، متصل باشیم و بهرهمندی لازم را از اساتید و تحقیقات آنها به طرق مختلف به عمل آوریم و امیدوارم در این مسیر موفق باشیم.
اما در زمینه مبانی دینی برنامهریزی درسی، لازم است دو مفهوم دین و برنامه درسی را مشخص کنیم، چون باید معلوم باشد که وقتی از مبانی دینی سخن میگوییم و از برنامه درسی حرف میزنیم، مراد ما چیست. دین مجموعهای از گزارههای توصیفی و تجویزی است. این گزارهها ناظر بر توصیف واقعیتهای هستیشناسی، انسانشناسی، معرفتشناسی، ارزششناسی و در رأس آنها خداشناسی است؛ گزارههایی نظیر خدا وجود دارد، خدای متعال خالق هستی است، انسان کرامت ذاتی دارد و گزارههایی از این قبیل که برخی از واقعیتها را توصیف میکند.
گزارههای تجویزی نیز مجموعهای از بایدها و نبایدهای اخلاقی و احکام دینی است که از این گزارههای توصیفی منبعث میشوند و نشئت میگیرند که ریشه اصلی آنها آموزههای وحیانی و نقل و عقل است. وقتی از دین سخن میگوییم، از نقل و عقل سخن میگوییم، لذا آنچه را که عقل سلیم تأیید کند، در قلمرو باورهای دینی و اعتقادات دینی ما استقرار پیدا میکند، بنابراین مراد من از مبانی دینی برنامهریزی درسی در دین، مجموعه توصیههای توصیفی و تجویزی است.
اما یکی از ابعاد این توصیفها مربوط به مبانی انسانشناسی میشود و بر محوریت فطرت الهی انسان، بحثی را انتخاب کردهام تا نسبتی بین فطرت الهی انسان از یک طرف و برنامه درسی و برنامهریزی درسی از طرف دیگر تبیین کنم. از برنامه درسی که حرف میزنم، مرادم طرح و نقشه تربیت همهجانبه متربی است. در ادبیات برنامه درسی از قول برخی از صاحبنظران این رشته مشاهده و دریافت میکنیم که برنامه درسی، طرح یادگیری است. اعتقاد دارم وقتی با نگاه دینی و براساس فلسفه تربیتی اسلام به موضوع و برنامه درسی نگاه میکنیم، احساس میکنیم که این تعریف یعنی برنامه درسی را طرحی برای یادگیری در نظر گرفتن، کفایت نمیکند و بیان کافی نیست و به مقوله تربیت که یک توسع معنایی دارد و وسیعتر از مقوله یادگیری است، باور داریم.
تربیت لزوماً مساوی یادگیری نیست. البته در تربیت، یادگیری هم هست، اما یادگیری وسیعتر و عمیقتر است و در نگاه تربیتی و دینی ما، مسئله تربیت جایگاه خاصی دارد. به همین دلیل، باور دارم برنامه درسی، طرح و نقشه تربیت همهجانبه متربی است. وقتی از برنامه درسی سخن میگوییم، از طرح و نقشه سخن میگوییم. همانطور که هر طرحی درون خود دارای اجزا و عناصری است، درون این طرح به نام طرح تربیت همهجانبه نیز عناصری وجود دارد و عنصر هدفها، محتوا، روشها، نظام ارزشیابی در تربیت، نقش معلم در تربیت، نقش متربی در تربیت، فضا و زمان برای تربیت و ... در این طرح معنا پیدا میکند.
اگر بگوییم برنامه درسی، طرح یادگیری است، خود را محدود به محدودهای تنگ کردهایم که در آن محدوده، ابعاد اساسی رشد انسان که در فطرت الهی تعریف میشود، جایی قابل اطمینان نخواهد داشت. بنابراین مراد از مفهوم برنامه درسی در این بحث، طرح و نقشه تربیت همهجانبه است. در کتب تألیفی خود، سعی کردهام برنامه درسی را محدود و محصور در مقوله یادگیری نکنم، بلکه مسئله تربیت را رکن اصلی برنامه درسی قرار بدهم.
با این دو مفهوم در ادبیات برنامه درسی، رویکردهای مختلفی مطرح است. برخی از رویکردها وجود دارد که دانشآموز محور هستند. یعنی در کانون توجه خود، دانشآموز را قرار دادهاند یا نهایتاً به تعبیر ما متربی را میتوان قرار داد که یک رویکرد است و این رویکرد در ادبیات برنامه درسی از فلسفه تربیت پراگماتیسم ریشه میگیرد و یک نگاه لیبرال به درس است. در اینکه متربی محوریت دارد، تردیدی نیست، اما اینگونه نیست که در کانون توجه طرح و نقشه تربیت، نیازها و علائق یادگیرنده را محور قرار دهیم یا به صورت افراطی به آن نگاه کنیم.
اگر این کار را انجام دهیم، کما اینکه پیروان این رویکرد به آن مبتلا شدهاند، انسان وسیعالفکر و دارای ظرفیت بسیار زیاد را در علائق و نیازهای آنی یادگیرنده محدود کردهایم. از اینکه دانشآموز در برنامهریزی درسی اهمیت دارد، تردیدی نیست، اما اینکه آن را به صورت افراطی محور قرار دهیم، به نحوی که هدفهای تربیتی و سایر عناصر را صرفاً از نیازهای یادگیرنده بگیریم، این را مناسب نمیدانیم. در این رویکرد، کانون توجه، یادگیرنده است و نیازها و علائق او و اصالت دادن به یادگیرنده مطرح است.
رویکرد جامعهمحور و نقاط ضعف آن
رویکرد دیگر، جامعهمحور است و در این رویکرد، دانشآموز را برمیدارند و زندگی اجتماعی را قرار میدهند و خیلی تفاوتی در محدود کردن مسئله رشد همهجانبه ندارد و اعتقاد بر این است که باید با دلالتهای جامعه و دلالتهای زندگی اجتماعی و الهامی که از جامعه میگیریم، عناصر برنامه درسی را طراحی کنیم که در این رویکرد، نحلههای مختلفی داریم؛ برخی گرایشهای مارکسیستی به جامعه دارند و برخی نیز نگرشهای دیگری دارند، اما به جامعه و زندگی اجتماعی اصالت میدهند و آن را در کانون توجه خود قرار میدهند و از آنجا میخواهند هدفهای تربیت و روشها و ... را دریافت کنند.
در نقد این رویکرد نیز میگوییم که زندگی اجتماعی مهم است و در اندیشه دینی ما به این زندگی اهمیت داده شده است. اما اگر زندگی اجتماعی به صورت افراطی اصل تلقی شود و مورد توجه کانونی طراحان برنامه درسی قرار بگیرد، افرادی پرورش پیدا میکنند که این افراد با اصالت دادن به جامعه نوعی مطیع جامعه میشوند و سازگاری مطلق پیدا میکنند، در حالی که جامعه وقتی اهمیت دارد که فرد طوری پرورش یابد که در برابر امور منفی جامعه و در برابر امور نامطلوب جامعه موضعگیری فکری و عملی داشته باشد. براساس نگاه امر به معروف و نهی از منکری که در اندیشه دینی وجود دارد، انسان نباید در برابر جامعه، هضم شود. در اینکه باید برای ارزشهای جامعه احترام قائل شد، حرفی نیست، اما نباید در دل جامعه هضم شد و اراده منبعث از فطرت خود را نادیده گرفت، اما این رویکرد جامعهمحور را در ادبیات برنامه درسی نیز داریم.
رویکرد سومی که در برنامهریزی درسی میبینیم، موضوعمحور است. این رویکرد، دانشآموز و جامعه را برمیدارد و به جای آنها موضوعات علمی را قرار میدهد، یعنی معادلات که در دو رویکرد قبلی هست، با تغییر رویکردِ کانون توجه، تبدیل به موضوعات علمی به جای زندگی اجتماعی و علائق فرد میشود و در نهایت دچار همان افراطگرایی خواهد شد. افراط در هرجا باشد، مبارک نیست، چه در دانشآموزگرایی و چه در جامعهگرایی افراط کنیم، صحیح نیست و از مسیر درست تعلیم و تربیت و برنامهریزی درسی فاصله میگیرم.
اگر کانون توجه خود را از یکی از آموزههای دینی خود به نام انسانشناسی و فطرت الهی انسان بگیریم و این فطرت را در کانون توجه خود قرار دهیم، تغییرات اساسی رخ میدهد. در این رویکردها، یک مسئله روشن است و پژوهشگران میتوانند به منابع مربوط مراجعه کنند، چون علت تعدد و تنوع نظریههای برنامه درسی و علت تنوع رویکردهای برنامهریزی، تنوع در مبانی اعتقادی و تکثر در علم برنامه درسی را یک اتفاق و رویداد بدون مبنا نمیدانیم و هر نظریهای یک پدر و مادر فلسفی دارند و یکی از آنها یک ریشه و بنیان اعتقادی عمیق دارند و نظریه خود را بر آن پایه قرار دادهاند.
اگر فطرت الهی انسان را در کانون توجه قرار دادیم و فطرت الهی را به جای دانشآموز و موضوعات علمی قرار دادیم، تار و پود برنامه درسی تغییر میکند. مثلاً وقتی فطرت الهی را محور قرار دادیم، مطابق تئوری فطرت و تحلیلی که از فطرت به دست میآید، انسان بالفطره خداگرا و پرستشگر است و خداگرایی را یک امر عارضی برای انسان تلقی نمیکنیم. لذا باید هدف خود را عبودیت و قرب الهی قرار دهیم. ما در نظام تعلیم و تربیت خود باید غایت را اینچنین ترسیم کنیم.
برنامهریزی درسی باید زمینه کرامت اکتسابی را برای انسان فراهم کند، چون کرامت ذاتی انسان در وجودش خلق شده و بالقوه است و باید آن را فعلیت بخشد که برای این کار نیازمند برنامه درسی کرامتپرور و تعلیم و تربیت کریمانه است و معلمی که چنین روحیهای داشته باشد را میطلبد و اگر اینها وجود نداشته باشد و معلم کرامتپرور نداشته باشیم، چطور میتوان گفت نظام تربیتی ما نظام اسلامی است؟ باید کاری کنیم که برنامههای درسیمان کرامت ذاتی را که خدا در وجود انسان مستقر کرده، بالفعل کنیم.
انتهای پیام