به گزارش ایکنا، برنامه درسهایی از قرآن رمضان ۱۴۰۰ با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین محسن قرائتی یکشنبه، 19 اردیبهشتماه، با موضوع «حالات انسان در هنگام مرگ» از شبکه اول سیما پخش شد. این برنامه، طی ماه رمضان هر شب پخش میشود. در ادامه مشروح این برنامه را میخوانید؛
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه
اللهم صل علی محمد و آل محمد، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
رمضان 1400 را گفتیم چون بحثها هر روز پخش میشود، بحث معاد را داشته باشیم. گرچه سی و چند سال پیش تقریباً ما بحث معاد را گفتیم، کتابش هم چاپ شد، ولی معاد چیزی نیست که انسان بگوید یک بار شنیدم. یک مسئلهای که با کم و زیادش هزار آیه در قرآن دارد، قبل از معاد، وقت معاد، میارزد که انسان توجه داشته باشد. موضوعمان، این حرفها دقیقههای آخر است که میخواهیم از دنیا، وارد برزخ و از آنجا وارد قیامت بشویم.
درباره مرگ خوب، امام صادق(ع) فرمود: کسی که لباس بدهد به یک آدمی که لباس ندارد، خدا چه بکند؟ یکی از کارهایی که میکند: «يُهَوِّنَ عَلَيْهِ سَكَرَاتِ الْمَوْتِ» (الكافی، چاپ الإسلامية، ج 2، ص 204) آسان میمیرد. چون گفتیم مُردنها فرق میکند؛ مُردن داریم مثل نیش عقرب میماند، مُردن داریم مثل گل بو کردن میماند، «يُهَوِّنَ عَلَيْهِ سَكَرَاتِ الْمَوْتِ». برهنهها را بپوشانیم. این توجه به طبقهی برهنه و گرسنه و فقیر خیلی در قرآن آمده است، در ذیل یک عنوان هم نیست؛ مثلاً آیات انفاق، مال فقراست، اطعام مال فقراست، اعطاء «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى» (لیل/ 5)، مال فقراست، زکات مال فقراست، خمس مال فقراست، کفاره، روزهات را خوردی باید مثلاً شصت نفر گرسنه را سیر کنی، مال فقراست و خیلی هم برجسته گفته، هم زیاد گفته، هم همه جا گفته. یک وقت یک چیزی را زیاد میگویند در یک صفحه، دو صفحه، قصهی یوسف همهاش در 10 صفحه کنار هم است.
این که چند صد آیه راجع به رسیدگی به فقرا داریم، «اعطاء» آیاتی که مربوط به انتقاد از بخل داریم. به هر حال این مسئلهی اهمیت قصه هست. به فقرا به لباسشان برسیم. صلهی رحم، خدمت به پدر و مادر باعث مُردن آسان میشود. علاقه به حضرت علی علیه السلام همینطور است، مُردن را آسان میکند، اینها شعر نیست، تحلیل سیاسی هم نیست، متن وحی است.
یک خاطره بگویم. جوان بودم خدمت علامه طباطبایی رسیدم. گفتم: من میخواهم درباره معاد تحقیق کنم.
ایشان فرمود که: چون قیامت از عالم غیب است و ما دسترسی به غیب نداریم، آنچه که آیات و روایات گفته، همان را باید بخوانیم و به همان هم معتقد باشیم.
عرض کنم حضور جنابعالی که داریم وقتی که ساعت آخر عمر انسان میشود، ایشان را بردارید آنجایی که در خانه نماز میخوانده، بالاخره افراد بعضیها هستند یک گوشه خاصی نماز میخوانند، سفارش هم شده که یک جایی را برای نماز بگذارید. مسجد در خود خانه بود، بگو اینجا جای مسجد. حالا بگو آقا ما یکی و نصفی اتاق داریم، آپارتمانهای کوچک که دیگر اتاق برای نماز که نمیشود، یک بنویس قبله، بچه شما روزی چند بار نگاهش به این قبله بخورد. روی یک کاغذ بنویس قبله، بچسبان. اینها را باید یادمان باشد. به ما گفتهاند کفنتان را جلوی چشمتان بگذارید، کفنتان را جلوی چشمتان بگذارید، که وقتی میروید لباستان را بردارید، بگویید این هم یکی از لباسهاست، غافل نباشید.
پنجاه و شش تا حدیث در بحار داریم. برادرهای روحانی خیلیهایشان میدانند، شاید همهشان بدانند. بحار جلد شش و هفت و هشت، این سه جلدش مربوط به آیات و روایات معاد است. پنجاه و شش تا حدیث این است که انسان وقت جان دادن پیغمبر را میبیند با حضرت علی، حضرت علی را میبیند. اینها حقیقتی است.
من یک خاطره هست برایتان بگویم. من اهل خاطره و شعر و خواب و قصه و تاریخ و اینها نیستم، یعنی بلد نیستم. بعضیهایش هم بلدم، ولی یقین نمیکنم، اما یک جاهایی آدم دیگر مثل خورشید قصه را میبیند. نقل این قصه از مرجع تقلیدی به نام آیتالله حکیم بود. خود آیتالله حکیم یک خانواده استثنایی روی کره زمین است. شصت و چهار تا شهید این خانواده داده، شصت و چهار شهید آیتالله حکیم داده، خودش، برادرش، پسرهایش، پسرهای خواهرش، پسربرادرهایش، یعنی خاندان حکیم. ایشان مرجع درجه یک عراق بود. امام که از ترکیه به عراق آمد، با اینکه مراجع دیگر به دیدنش آمدند، ولی اول بازدید آقای حکیم رفت. در آنجا یک گفتوگوهایی هم شد. امام به آیتالله حکیم گفت که: قیام کنید. گفت: من نگران مردم هستم که مرا تنها بگذارند. امام فرمود: شما قیام کن، من با شما هستم، چون سنش از امام بیشتر بود. این قصه را من از یکی از علما شنیدم، بعد یکی از علما میگفت: پسر آیتالله حکیم این قصه را برای من گفت. یعنی دو تا سند دارد، یکی پسر آیتالله حکیم، همین که شهید شد، اسمش چه بود؟ محمد باقر، خدا رحمتش کند، ایشان هم گفت، یکی از علمای ایران هم گفت، یعنی دو تا سید عالم، یکی از عراق، یکی از ایران این را برای من نقل شد. میگفت: آقای حکیم آمد درس بدهد، کتاب حج. در حج روایتی داریم که اگر کسی واجبالحج بشود، خواسته باشد نرود، اگر بمیرد، لحظه مرگ به او میگویند: تو مسلمان نباید بمیری، یا یهودی بمیر، یا مسیحی. این حدیث هست. آیتالله عظمای حکیم که مرجع بزرگ نجف بود، میگفت: ما یک رفیقی بغداد داشتیم، خیلی رفیق تنگاتنگ بودیم، قرار گذاشتیم که هر کدام مُردیم، به خواب آن یکی بیاییم و بگوییم چه خبر بود، چهطور جان کندیم، چهطور تشییع شدیم، برزخمان چه طور بود؟ قرار گذاشته بودیم، یکی از اینها مُرد. آقای حکیم هر چه خواست، به خوابش نیامد. یک سال و خوردهای گذشت، آمد. گفت: آقا قرارمان چی بود؟ زود خبر بدهیم، که چه خبر است آن طرف؟ گفت که: آخه من خودم گیر کردم آن طرف. گفت: چرا؟ گفت: لحظه مرگ به من گفتند: تو امسال واجبالحج بودی نرفتی، یا یهودی بمیر، یا مسیحی. من؟! آدمی که نماز شبش هم ترک نمیشده، یهودی بمیرد؟! گفت: قانون است. میگفت: ماندم چه کنم. یک مرتبه چهارده معصوم را دیدم، همان لحظات آخر، به فاطمه زهرا سلام کردم، گفتم: یا فاطمه من یهودی بمیرم؟! حضرت زهرا سفارش کرد که ایشان را نگه دارید، به امام زمان پسرش گفت: یا مهدی، امسال که میروی مکه، به نیابت ایشان برو مکه، دِینش را بده. گفت: من را نگه داشتند، تا امام زمان اعمال حجش تمام شود، حج من داده بشود، بعد گفتند: بسم الله، مسلمان بمیر. چه خبر هست در این عالم هستی؟ آدم نمیداند چه خبر است. عالم غیب است، عالم غیب است.
اگر به ما میگفتند: یک ویروسی میآید وزنش یک مثقال هم نیست، چند تا قاره را زمینگیر میکند، رئیس جمهورها را عاجز میکند، میگفتیم: یک مثقال همه کره زمین را به هم میزند؟! ولی وقتی اِ میشود. این مکه که میرویم کنار کعبه، حجرالأسود است که از آنجا طواف شروع میشود و به آنجا هم ختم میشود. حجرالأسود یک فرشته بود، ملک بود، خداوند بشر را که آفرید فرمود: «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ» (اعراف/ 172) آیا قبول دارید من ربّ شما هستم؟ «قَالُواْ بَلى» (اعراف/ 172)، عربیهایی که میخوانم آیه قرآن است. بله، تو پرودگارمان هستی. به فرشتهها گفت شاهد باشید، به این حجرالأسود که ملک بود، گفت: شاهد باشید این بشر گفتند: تو ربّی. و لذا حاجیهایی که میروند به مکه به آنجا که میرسند میگویند: «أَمَانَتِي أَدَّيْتُهَا» (وسائل الشيعة، ج 13، ص 315) ای حجرالأسود شاهد باش، او که گفتم بله، خداوند ربّ من است، سر قولم هستم، حاشا نکردم. اصلاً دعا این است که سر قولم هستم. خب مشکل بود که چهطور مثلاً سنگ، ملک میشود! مشکل ندارد، مگر عصای موسی، اژدها نشد، مگر عصا اژدها نشد؟! مگر آب دریا خشک نشد؟! مگر تار عنکبوت پیغمبر را در غار حفظ نکرد؟! این همه سنگ مرمر، چند رقم سنگ داریم. تار عنکبوت پیغمبر را در غار حفظ کرد. مگر یک کلاغ نیامد یک چیزی را خاک کرد، به بشر گفت: تو هم مُردههایت را خاک کن. مگر شنهای طبس در زمان ما طرح آمریکا را خنثی نکرد؟! چرا وحشت میکنید؟! الآن این فلش کامپیوتر پیدا شده، یک سانت در یک سانت فلز است، داخلش هم خالی است، صد هزار جلد کتاب در این جا میگیرد. چهطور شما توانستید علم را در فلش کامپیوتر حفظ کنی، خدا نمیتواند اقرار مردم را در یک فلزی، در یک سنگی حفظ کند؟! چرا ما ایمان به غیبمان کم است؟! اصلاً روایت داریم اگر میخواهید ببینید دینتان ضعیف است یا قوی؟ علامت دین کامل این است که اطمینانتان به غیب بیش از اطمینانتان به حضور باشد. نگو من چهقدر دارم، چند تا ماشین، چند تا خانه، چهقدر پول، ممکن است همهی اینها خنثی بشود، هیچ به دردت نخورد.
یک جوانی در حال مرگ بود. آمد و به پیغمبر گفتند: این بد جان میکَند، هر چه به او میگوییم بگو لا اله الّا الله، نمیگوید، زبانش قفل شده است. مگر میشود زبان قفل بشود؟! بله. آیت الله عظمای مکارم نقل میکرد از پدر شهید مفتح که پدر شهید مفتح بیمار شده بود، هر چه ذکر خدا میگفت، زبانش باز بود، تا میرفت بگوید: احوال شما؟ زبانش قفل میشد. دومرتبه میگفت: سبحان الله، الحمدلله، قرآن و ذکر و یعنی معنوی را مثل بلبل میگفت.
ما در کاشانمان یکی از علمای بسیار متقی، آیت الله خراسانی من هم پهلویش درس خوانده بودم. ایشان زبانش بند آمده بود، فقط نمازش را راحت میخواند. الله اکبر، قشنگ نماز میخواند، تا میگفت السلام علیکم نمیتوانست حرف بزند. قرآن هم یک آیه داریم خدا به حضرت زکریای پیرمرد گفت: بچهدار میشوی. گفت: من؟! در سن حدود صد سالگیام بچهدار میشوم، زنم جوانیهایش هم نازا بوده، حالا که او هم نازاست، هم پیر است، من هم دیگر پیر هستم؟! گفت: نه، بچهدار میشوی. گفت: خدایا یک علامت نشانم بده. عربیهایی که میخوانم آیه قرآن است: «اجْعَل لى ءَايَةً» (آلعمران/ 41) یک علامت. «قَالَ ءَايَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَةَ أَيَّام» (آلعمران/ 41) علامتش این است که سه روز میروی حرف بزنی، زبانت بند میآید، ذکر خدا میخواهی بگویی، زبانت باز میشود. این قصه برای حضرت زکریا هم پیش آمده است. «ءَايَتُكَ» علامت این که تو بچهدار میشوی، «أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَةَ أَيَّام» سه روز نمیتوانی حرف بزنی، اما میگوید: «وَ اذْكُر رَّبَّكَ كَثِيرًا» (آلعمران/ 41) ولی ذکر خدا را بگو. ذکر خدا باز میشود، ذکر غیر خدا بسته میشود. خیلی وقتها آدم نگاه میکند «فَهُمْ لَا يُبْصِرُون» (یس/ 9). قرآن هم یک آیه داریم که نظر میکند، یعنی نگاه میکند اما نمیفهمد. همه چیز دست خداست، همه چیز دست خداست.
جوانی زبانش لال شد. رفتند پهلوی پیغمبر گفتند: یا رسول الله این زبانش لال شده. گفت: میآیم عیادت. آمد پیغمبر بالای سر جوان بگو: سبحان الله، أشهد أن لا اله الّا الله، پیغمبر دید این از مؤمنین است، ولی زبانش بند آمده. یک خانمی آنجا بود، به خانم گفت: ایشان مادر هم دارد؟ گفت: بله، من مادرش هستم. گفت: از او راضی هستی؟ گفت: نه، من از بچهام راضی نیستم. پیغمبر فرمود: من آمدم خانه شما، به احترام این که من آمدم خانه شما، به خاطر من او را ببخش، زن گفت: باشه، به خاطر این که شما آمدی خانه من، بچهام را بخشیدم، تا گفت بخشیدم، گفت: بگو، لا اله الّا الله، گفت: لا اله الّا الله. یعنی رضای مادر، زبان را ساعت آخر قفل میکند، خیلی مهم است، رضای پدر، رضای مادر، اینها مهم است.
برزخ چه خبر است؟ ملاقات با اولیای خدا. حالا فایدهاش چه هست؟ فایدهاش این است که اولیای خدا میآیند بشارت به آدم میدهند، یک آیه هم در قرآن داریم که: «يُبَشِّرُهُم» (توبه/ 21) بشارت میدهند، آن وقت حدیث میگوید: بشارت توسط پیغمبر و امیرالمؤمنین است، لحظهی آخر، دقیقهی آخر رسول خدا را آدم میبیند، بشارت میدهند و این مؤمن شاد میشود، آدمهایی هم که گوش به حرف خدا و پیغمبر ندادند، اینها را میبیند خجالت میکشد، اِه، دهها ساعت با هر کس و ناکسی حرف زدیم، دو دقیقه، این همه دنیا را گشتیم، نرفتیم قبر پیغمبر را زیارت کنیم، چهقدر سفر خارج و داخل رفتیم. پهلوی ما زیارت پیغمبر ارزشش آنطور که باید باشد، نیست.
یک وقتی یک نوهای خدا به ما داد. فامیل داماد پدرش گفت که: این اولین نوه من است، میخواهم هدیه بدهم. آن روزها هم عمره ده هزار تومان بود. قصه برای سی، چهل سال پیش است. میخواهی یک فیش عمره بخرم، هدیه کنم، میخواهی هم یک تابلوی فرش بخرم، دستبافت، یک فرش کوچک قاب کنم؟ یک چیزی به اوگفتم، خودم هم حرفها گاهی به زبانم جاری میشود، مال خودم هم نیست. گفتم: عمره پیغمبر است، مدینه است، قالیچه پشم است، ما گاهی وقتها آدم هست مثلاً عمره نمیرود ولی پول چند تا عمره را یک چیزی لوستر آویزان میکند، شیشه آویزان میکند، بلور آویزان میکند. نمیفهمیم، یعنی حسرت خواهیم خورد که عجب! چه کارهایی میتوانستیم بکنیم! اینها نیاز به تذکر دارد.
مقام معظم رهبری روز درختکاری سالی یک درخت میکاشت. یک کسی به او نامه نوشته بود، شما درخت که میکاری درخت میوه بکار، چرا درخت تزیینی میکاری؟! آخه قرآن برای درخت دو تا تعبیر دارد، یکی میگوید: «وَ ازَّيَّنَتْ» (یونس/ 24) این درخت سبز زینت است، یک جا میگوید: «إِذَا أَثْمَر» (انعام/ 99 و 141) ثمره میدهد، میوه میدهد، هم «أَثْمَر»، هم «وَ ازَّيَّنَتْ». یک درختی بکار که ضمن اینکه سبز هست، میوه هم بدهد، چرا فقط «وَ ازَّيَّنَتْ» درخت تزیینی؟!
لحظه مرگ انسان امیرالمؤمنین را میبیند، پیغمبر را میبیند، این دو تا عزیز بشارت میدهند پهلوی ما هستی، یعنی راضی میشود، اول نمیخواهد دل بکَند از همه، ولی وقتی پیغمبر را دید، امیرالمؤمنین میگوید بیا پهلوی ما، میگوید: باشه میآیم، آخه مرگ را مثل گل بو میکند، میرود. آنهایی هم که گوش به حرف پیغمبر ندادند، تا پیغمبر را میبینند، خجالت میکشند.
حدیث داریم: «لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا هَذَا الْأَمْرَ» (الكافي، چاپ الإسلامية، ج 3، ص 128) خدا روز قیامت فقط آنهایی را که در خط اهل بیت هستند را قبول میکند، دیگران را قبول نمیکند، یعنی نماز بدون ولایت امیرالمؤمنین پذیرفته نیست. نماز هست، پذیرفته نمیشود.
آیهاش را پیدا کردم، میدانستم نوشتم. «الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ كَانُواْ يَتَّقُون» (یونس/ 63) کسانی که «ءَامَنُواْ» ایمان دارند، «وَ كَانُواْ يَتَّقُون» (یونس/ 63) تقوا دارند، «لَهُمُ الْبُشْرَى» (یونس/ 64) به اینها بشارت میدهند، چه زمانی؟ «فىِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا» (یونس/ 64) در همین دنیا بشارت میدهیم، «وَ فىِ الآخِرَةِ» (یونس/ 64) در آخرت، «لَا تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ» قطعاً، «ذَالِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيم» (یونس/ 64)، فوز عظیم، حضرت علی فرمود: «فُزتُ وَ رَبِّ الکَعبَة» رستگاری واقعی این است که انسان لحظه مرگ رسول خدا را ببیند، امیرالمؤمنین را ببیند، همراه با بشارت.
از مادر عذرخواهی کنیم اگر خلافی کردیم، از پدر عذرخواهی کنیم اگر خلافی کردیم. نگاه به صورت پدر و مادر عبادت است. سفارش شده که بین دو تا ابروی مادر را ببوسید. دعای پدر و مادر در حق اولاد مستجاب است. اولین هدیه خداوند به مؤمن این است که تشییع جنازه باعث میشود که اینها که قدم برمیدارند، بخشیده میشوند. زنگ بیدارباش است، وسیله کنترل هوسهاست، دل کندن از دنیاست، مجسم شدن پایان همه تلاشهاست، این همه تلاش کردم، حالا برو داخل قبر. تشییع جنازه احترام به شخصیت مؤمن است. یک انقلاب درونی است. نه تشییع جنازه، سر قبر مردهها رفتن هم همینطور. حالا اگر جنازه شهید باشد، یا عالم باشد، علاوه بر مؤمن تجلیل از مکتب هم هست.
در تشییع جنازه انسان باید فرض کند که خودش هست. یک بار امیرالمؤمنین دید در تشییع جنازه یک افرادی میخندند، عصبانی شد، فرمود: انگار مرگ برای شما نیست؟! داریم وقتی که تشییع جنازه میروی، به جنازه نگاه کن، فرض کن خودت در تابوت خوابیدی، خودت در تابوت خوابیدی را میگوید: «رَبِّ ارْجِعُون» (مؤمنون/ 99) خدایا مرا برگردان. فرض کن مُردی، در تابوتت گذاشتند، حالا میگویی: مرا برگردان. حالا چه میخواهی بکنی؟! چه میخواهی بکنی؟!
مُردهها پیامهایی دارند:
1- میگوید: من از دنیا گول خوردم، شما دیگر گول نخورید. یک خاطره بگویم. یک بنده خدا بود، میبردنش نماز مُرده بخواند، میپرسید: مُرده مرد است یا زن؟ اگر مرد است، کفنش را باز کنید. گفتند: آقا نمازتان را بخوانید، لازم نیست کفن را باز کنم، گفت: شرطش نیست، ولی من دلم میخواهد کفن را باز کنم. باشه. کفن را باز میکنند تا سینه. این آقایی که میخواست نماز بخواند، میگفت: آقایان، همسایهها، بچهها، برادرها، خواهرها، خوب گوش بدهید، این برادر شماست، پدر شماست، عموی، دایی، خالهی شماست، چشمهایش بسته شد، تا چشمتان باز است، گناه نکنید. ببینید دیگر دستها حرکت نمیکند، تا دستتان حرکت میکند، از فقیر دستگیری کنید. ببینید دیگر گوشش نمیشوند، تا گوشتان میشنود، هر صدایی را گوش ندهید. میگفت: من ده دقیقه همینطور هِی میگویم این چشمش هست، شما حواستان را جمع کنید، میگفت: ده دقیقه صحبت میکنم، این فامیلها هم همه داغدار، با حال گریه، تحت تأثیر، میگفت: فایدهی آن ده دقیقه از یک ساعت سخنرانی روی منبر بیشتر است.
انسان بداند که، متأسفانه ما جاهایی هم که مورد تذکر است، مورد غفلت قرارش میدهیم، یعنی الآن قبرستانها را مثل پارک درست میکنند، گل و بلبل و فواره و خب در خانهمان که غافل بودیم، حالا هم که آمدیم اینجا نگاه کنیم به دوستانمان که رفتند، به جای آنکه فکر کنیم، عبرت بگیریم، آنجا را. بعضیها هم دیگر قلیان میبرند و چای ذغالی میبرند و بستی میخرند میبرند آنجا میخورند، آجیل میبرد. اصلاً ما قاطی کردیم نفهمیدیم. گاهی آدمها قاطی میکنند.
مُرده چه میگوید؟ میگوید من از دنیا گول خوردم، دستم بسته شد، به دنیا اطمینان کردم، شما غافل نشوید. من از آدمهای دوستنما گول خوردم، من از فرزندان و بچههایم گول خوردم. من از ثروت و مدرکم گول خوردم. اینها چیزهایی هست که هست.
خدایا اینها حرف هست ما میزنیم، تو را به آبروی همانهایی که بشارت میدهند، پیغمبر اسلام و امیرالمؤمنین و فرزندانش دروازهی قیامت ما را دروازهی شادی قرار بده.
دنیای ما، برزخ ما، قیامت ما، یکی از دیگری بهتر قرار بده.
آن عیبها و لغزشهایی که باعث خطر میشود از ما دور بفرما.
و السلام علیکم و رحمة الله
انتهای پیام