به گزارش خبرنگار ایکنا؛ در میزگرد «بررسی کتابهای دینی کودک و نوجوان» به تولید محتوای دینی از نظر کمی و کیفی و در نشست «بررسی بازار جهانی کتابهای دینی کودک و نوجوان» به بررسی بازارهای بینالمللی این ژانر پرداختیم. سومین نشست نیز که با حضور مریم جلالی، نویسنده، عضو هیئت علمی دانشگاه و رئیس گروه ادبیات کودک دانشگاه شهید بهشتی و مدیر گروه ادبیات کودک و نوجوان انجمن ترویج زبان و ادبیات فارسی و مهدی کاموس نویسنده، منتقد و مترجم برگزار شد به نقد ادبیات دینی کودک و نوجوان و مبانی نظری آن اختصاص یافته است. اجرای این نشست تخصصی را سیدعلی کاشفی خوانساری عهدهدار بود. مشروح این نشست در ادامه از نگاه مخاطبان میگذرد.
کاشفی خوانساری: مصادیق فراوانی به عنوان ادبیات دینی کودک و نوجوان داریم. در طول تاریخ این دسته آثار در تمدنها، فرهنگ مسیحیت، فرهنگ اسلامی و دنیای کتب چاپی ایران شاید جزء اولینها هستند که عمدتاً در دوره قاجار به زبان فارسی چاپ شدند و رویکردهای مذهبی داشتند. تا امروز هم در کشورمان حجم و کمیت آثار و تنوع آنها فراوان بوده و در دنیا یکی از ژانرهای جدی و پرمخاطب به شمار میرود. از سویی مباحث نظری ادبیات کودک و نوجوان هم سابقه دیرینی دارد و روزبهروز چه در سطح دانشگاهی و چه غیردانشگاهی در حال گسترش است. اما در زمینه مباحث نظری ادبیات دینی کودک و نوجوان آثار زیادی را در کشورمان شاهد نیستیم و در این بخش خلأ جدی وجود دارد. برخی معتقدند آنهایی که کارشناس دین هستند، شاید به تکنیکهای نقد ادبی و ادبیات کودک مسلط نیستند که به نقد این آثار از منظر دینی بپردازند. منتقدان معدودی نیز در حوزه ادبیات کودک داریم که نقدهایی را مینویسند و خود را در حوزه دین متخصص نمیدانند و از نقد و بررسی آثار دینی پرهیز میکنند. شاید این واهمه وجود دارد اگر در بحثهای تاریخی، فقهی و ... اشتباه کنند، مورد انتقاد قرار بگیرند. به هر حال به ندرت چه نقد مصادیق آثار و چه مباحث نظری را شاهد هستیم. شما این وضعیت را چطور ارزیابی میکنید؟
مدیران فرهنگی سرگرم ارتقای آمارند تا فرهنگسازی
انتظار تربیت دینی از کتابها غلط است
تعاملات بینالمللی راه خروج از بنبست نشر است
مهدی کاموس: آثاری که در حوزه کتابهای تئوریک و نقد ادبیات دینی نسبت به کتابهای دینی وجود دارند و اوجی که کتابهای دینی در نیمه دوم دهه هفتاد گرفتند؛ تعدادشان اندک است و از نظر کیفی نیز بحث متفاوت است. در سال ۸۰ که با استاد محمود حکیمی کتاب «مبانی ادبیات دینی کودک و نوجوان» را آماده انتشار کردیم، صحبت این بود که بیست و چند سال از پیروزی انقلاب گذشته و هنوز کتاب تئوریک مدونی در حوزه ادبیات دینی کودک و نوجوان نداریم. از آن زمان ۲۰ سال گذشته و هنوز شمعی روشن نشده است. اینکه از این کتاب به عنوان منبع در پایاننامه و رسالهها استفاده میشود، خوشحال میشوم و همانقدر هم نگران هستم. زیرا قدرت علمی و ظرفیت علمی کشور بالاتر است و باید آثار بهتر و بیشتری نوشته و منتشر شود.
نظام مسائل و تحولات گفتمانی در حوزه ادبیات دینی به ویژه کودک و نوجوان شناخته شده نیست. یعنی ما شخص، نهاد و مرکزی نداریم که سیاستگذاری مستمری در قوه عاقله حاکمیت و دولتها داشته باشد و بداند اکنون چه رهیافتهایی در ادبیات دینی کودک و نوجوان وجود دارد. اگر بخواهیم جمعبندی سالانه یا یک دهه از این گونه ادبیات داشته باشیم، متوجه خواهیم شد که نسبت به این مسئله غفلت صورت گرفته است. یکی از مسائل روشن این است که حاکمیت در دهه شصت احساس میکرد برای تثبیت خود نیاز دارد به تربیت دینی نسل نوجوان بپردازد و این حوزه از ادبیات را تشویق کرد که به این مسائل بپردازند. در دهه ۵۰ هم که نگاه میکنیم این خودآگاهی در میان انقلابیونی مانند شهید بهشتی، شهید باهنر، محمود حکیمی، مصطفی زمانی، شهید مطهری و ... به وجود آمده بود تا برای ارتباط با نسل جوان و نوجوان از ادبیات دینی استفاده کنند. شهید بهشتی به همراه شهید باهنر و محمود حکیمی و ... در سال ۵۳ فهرست کتب مناسب برای کودک و نوجوان تولید کردند و یا در سال ۵۵ یک مرجع بزرگوار در خیابان شهید مفتح تهران دفتری را تشکیل دادند که کتاب دینی کودک و نوجوان ارزان تولید کنند. ما میبینیم شهید مطهری استاد فلسفه دانشگاه تهران، کتاب داستان راستان را مینویسد. این اتفاقها در دهه شصت اوج میگیرد و در دهه هفتاد که حکومت تثبیت میشود و به سیاستگذاری میرسد، تولید کتابهای دینی از نظر کمی رشد مییابند. اما در دهه هشتاد و نود میبینیم که هم از نظر کمی و کیفی تنزل داشتیم و انگار به این نتیجه رسیدهایم که تولید کتاب در زمینه ادبیات دینی کودک و نوجوان بس است. اکنون میبینیم آنچه در ادبیات علمی، فانتزی و تخیلی، معمایی و جادویی ترجمه و تولید شده و جلسات نقد برگزار شده، در ادبیات دینی کودک و نوجوان غفلت شده است. نهادسازیهایی هم که در این زمینه انجام شده، نظیر راهاندازی کانونها و ... اغلب فرمالیته بودند.
کاشفی خوانساری: در منابع نظری این حوزه، تنها کتاب منتشر شده پیش از انقلاب «نگاهی به ادبیات کودکان» استاد محمود حکیمی است که سال ۵۶ دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر کرد و کتاب مستقل دیگری در این زمینه نداریم. علاوه بر این کتاب، مقالات پراکندهای از استاد محمدرضا سرشار در مجله نگین و یا در مقدمه و مؤخره داستان راستان یک بحث جدی در تعریف ادبیات دینی کودک و نوجوان مطرح شده است. در سال ۵۴ و ۵۶ نیز دارالتبلیغ، مجلات پیام شادی و نسل نو و سمینار ادبیات کودکان را در قم برگزار میکند، اما اسنادی از آن باقی نمانده است و یا سرمقاله مرحوم آیت الله سیدهادی خسروشاهی در پیام شادی درباره وضعیت کتابهای دینی کودک و نوجوان منتشر شده است. در واقع در آن دوره با وجود اینکه حاکمیت هم با این مسائل همداستان نبوده است، آثاری پدیده آمده است. اما پس از انقلاب به دلیل اولویت قرار گرفتن بحثهای انقلاب و دفاع مقدس و ... کار تئوری جدی در این زمینه ندیدیم. شما چه تحلیلی از این مسائل دارید؟
مریم جلالی: اگر نگاهی به گذشته داشته باشیم، مقوله دین و ادبیات دینی به عنوان هویت دینی و فردی که به ما میدهد جایگاه ویژهای داشته است. برای دیگر ادیان نیز این جایگاه بوده است. ما این مسئله را به کشور خودمان محدود میکنیم. از «ادب الوجیز» که از قدیمیترین کتابهاست و بعد نصاب الصبیان که اشارات دینی را در ابیاتش میبینیم. به مرور که پیش میآییم میبینیم که توجه به مقوله دین هرگز در فرهنگ ایرانی حذف نشده است و این بایستگی را نشان میدهد. خیلیها این سؤال را مطرح میکنند که آیا مخاطب دین خردسالان و کودکان هستند. این سؤالی است که باید در ابتدای امر به آن پرداخت. اما ما میدانیم که خیلی از این کتابها شرایط و بستر را فراهم کرده، برای اینکه کودک و نوجوان، در بزرگسالی به مرحله رجوع به منابع دینی برسد و از عقلانیت دینی خود استفاده کند. به بن بست نخورد و این زمینه اولیه را ایجاد میکند. تاکنون در بحث مبانی نظری ادبیات دینی کتابهای متعدد نوشته و منتشر شده است. اما وقتی پای کودک و نوجوان به میان میآید با همین دو نگاه سنتی و مدرن باید ماجرا را دید.
نگاه سنتی به ما میگوید که از همان زمان «ادب الوجیز» به بحث دینی کودک و نوجوان توجه شده است. منتها در متون خلاق. در واقع متن را نگاه میکردند و هر آنچه میتوانست با دین در ارتباط باشد و یا یک مقوله دینی را به آن وارد کند، در اختیار کودکان میگذاشتند و از آن استفاده میکردند. این بستر صرفاً به دین اسلام محدود نمیشود. نگاه مدرن هم ذائقه مخاطب را سنجید. یعنی با شناخت ذائقه مخاطب به سمت کودک و نوجوان حرکت کرد. در کشور ما براساس تحقیقی که انجام شده و یافتههای موفقی هم داشته است، از هستها به مبانی رسیدهاند. این اختلاف اولیه ماجرا را رقم میزند. اینکه ما ادبیات دینی کودک و نوجوان را یک ادبیات تجویزی یا توصیفی دیدهایم. اگر بگوییم این یک ادبیات تجویزی است خیلی به خودمان اجازه نمیدهیم مسیر نقد را باز کنیم.
اگر بحث تجویز را نگاه کنیم و بگوییم این خطوط قرمز هم وجود دارد و اینها گفته شود و اینها گفته نشود، باب نقد چندان باز نخواهد شد و این یکی از موانع مهمی است که باعث شده کتابهای مبانی نظری ادبیات کودک آن طور که بایسته است، رشد نکند. در واقع این اتفاق باید در ایران و کشورهای مسلمان بیفتد و اگر قرار است منتظر رشد باشیم، بستر آن در کشورهای مسلمان فراهمتر است. زیرا جزء سرفصلهای نگرشی جامعه مسلمان است. حتی وقتی گرایش ادبیات کودک و نوجوان تعریف شد درس ادبیات دینی کودک و نوجوان به عنوان درس اختیاری مطرح شد و الزامی به انتخاب این واحد درسی نبود و این مسئله را میتوان ناشی از کمبود منابع نظری آن دانست.
ما در این مقوله با سه ماجرا روبه رو هستیم، اول کسی که متن را براساس تجویز یا توصیف خلق میکند. یعنی با نویسنده و محققی مواجه هستیم که باید ببینیم چه نگرشی دارد. دوم خود متن است. متنی که انتخاب میشود و قرار است به مخاطب انتقال یابد، باید سنجیده شود. خیلی وقتها میبینیم که متن سنجیده نمیشود و انتخاب میشود. این مسئله به این برمیگردد که دین برای کودکان تجویز شده است؛ بنابراین باید دقت لازم را در انتخاب متن انجام داد. بخش سوم ماجرا مخاطبی است که میخواهد این متن را دریافت کند. اینها دست به دست هم میدهد و کتاب مبانی نظری ادبیات دینی کودک و نوجوان را شکل میدهد.
ادبیات کودک در شکل مدرن حرکت از سمت کودک (مخاطب) به سمت متن است یعنی عکس ادبیات بزرگسال است. اگر قرار باشد در حوزه ادبیات دینی کودکان تجویزی عمل کنیم این ماجرا را نادیده میگیریم و همین باعث میشود عدهای تردید کنند که آیا ما مقولهای به نام ادبیات دینی کودک و نوجوان داریم که بخواهیم برای آن مبانی نظری تعریف کنیم؟! و این یکی از چالشهایی است که باید به آن پرداخته شود.
کاشفی خوانساری: از این بحث خودداری کنیم که آیا ادبیات دینی کودک و نوجوان ممکن است یا نه. بحث را از اینجا شروع کنیم که چنین متونی وجود دارند و نمیتوان منکر آن شد و همچنین این کتابها چه در ایران و چه در دنیا حجم بالایی را به خود اختصاص میدهند و به زبانهای مختلف تولید میشوند. بحث این است که این کتابها را چگونه باید ارزیابی، ارزشگذاری، نقد و بررسی کنیم که این مسئله در بهبود کیفیت و بالندگی آثار مؤثر خواهد بود؛ بنابراین برای این مسئله نیازمند منابع نظری هستیم تا براساس آن ملاکها اقدام به ارزشگذاری شود.
بدیهی است که وقتی میگوییم ادبیات دینی کودک و نوجوان؛ در حقیقت، این نقطه اشتراک و تجمیع سه کلمه ادبیات، دین و کودک و نوجوان است. در بسیاری از جاها میبینیم که به ارزشهای ادبی، تکنیکهای داستانی، ساختار و فرم زیباییشناسی آثار ادبی تمرکز میشود، اما به نظر مخاطب کودک و نوجوان که مناسبش هست یا نه، توجهی نمیشود. کسانی هم هستند که صرفاً به جنبههای دینی میپردازند و از نظر تاریخی، فقهی، آیات، روایات و احادیث و ... درست بوده، اما جنبه ادبی و مخاطب را نادیده میگیرد. تصورم این است که شاید یک نگاه جامع به ادبیات دینی کودک و نوجوان در مبانی نظری، ارزشگذاری، نقد و بررسی و ... نمیتواند از هیچ یک از این سه ضلع غفلت کند. یکی از سه ستون اصلی، دین است. ادبیات خوب دینی قطعاً باید از نظر دینی و ادبی هم درست باشد. در این زمینه فکر میکنید برای داوری یک جشنواره و تهیه فهرست کتابهای مناسب و یا برای ارزشگذاری یک کتاب در یک نشریه تخصصی، وقتی یک کتاب دینی کودک و نوجوان را میخواهیم نقد کنیم باید به چه ملاکهایی توجه کنیم. از چه منظری ورود کنیم و اولویت را به کدام یک دهیم؟
کاموس: ما در شرایطی هستیم که با یک سال پیش متفاوت است. حداقل در دو دهه اخیر بحث فناوریهای نو و جهانی شدن، تأثیر مسائل روابط بینالملل، مسائل اقتصادی، سیاسی و ... بر داوریها و شناخت ما تأثیرگذار بوده است. اگر میخواهیم در یک زمینه رشد کمی و کیفی اتفاق بیفتد اکنون شرایطی است که اگر از دو منظر ورود نکنیم صحبت کردن درباره آن تبدیل به بحثهای محفلی خواهد بود. در هر حوزه اگر اقتصاد و سیاست دخیل نباشد و در کاری پول و سیاستگذاری نباشد، پیشرفت رخ نخواهد داد. در دهه ۶۰ و ۷۰ که تثبیت را داشتیم، در دهه ۸۰ و ۹۰ احساس نیاز خود را از دست دادیم. در حال حاضر بحث پول و قدرت نیازی به ادبیات تئوریک کودک و نوجوان احساس نمیکند و ضربهاش را هم میخورد و همین شکافی که بین نوجوانان رخ داده و یا کاهش ابعاد دینداری و تکثر و نوع دینداری ناشی از همین آسیبهاست. تمام گزارشها و مقالات حاکی از این مسئله است.
نقطه مرکزی این مسئله این است که انسانشناسی کودک نیز در کشورمان بسیار ضعیف است و تقریباً نداریم. از طرفی هم اگر نویسندگان ما قبل از انقلاب رو به ادبیات دینی کودک و نوجوان آوردند، سرسلسله آنها استاد محمود حکیمی و پس از آن محمدرضا سرشار بود. وقتی محمود حکیمی در دهه پنجاه اثری مینوشت، آیات عظام مکارم شیرازی و جعفر سبحانی آثارش را نقد میکردند؟ و یا آقای حکیمی میگوید مشوق من شهید مطهری بوده است و آثارم را میخواند و نقد میکرد. آثاری که از سخنرانیهای مرحوم فلسفی در سه جلد منتشر شده، منبع مهمی در دوران پیش از انقلاب بوده است و اغلب به آن مراجعه میکردند. رجبعلی مظلومی، قائمی و ... نیز نویسندگانی بودند که نگاه تربیتی و روانشناسی داشتند. کما اینکه بعد از انقلاب خسرو باقری، ناصر باهنر، لطفآبادی و ... درباره تربیت دینی نوشتند. اما اکنون انسانشناسی در حوزه کودک و نوجوان نداریم و نویسنده با تمام دانش و تجربهاش مینویسد. اکنون چه منابعی را میتوان نام برد تا نویسنده از آن بهره بگیرد.
نویسندگان بزرگ کودک و نوجوان با هر گرایشی از دل آموزش و پرورش بیرون آمدهاند و متولی ادبیات کودک و نوجوان در بیشتر کشورهای پیشرفته دنیا آموزش و پروش است. محمود حکیمی معلم بوده و محمدرضا سرشار سابقه تدریس در مدرسه را داشته است. مصطفی رحماندوست، عموزاده خلیلی و ... همه سابقه حضور در آموزش و پرورش و معلمی دارند. نویسندهای که از عدم ارتباط با کودک و پشت میزنشینی مینویسد؛ چه تفاوتی دارد با نویسندهای دارد که در ارتباط با کودکان آثار خود را تولید میکند. در سالهای اخیر از دل آموزش و پرورش چند نویسنده کودک و نوجوان بیرون آمده است؟ با وجود اینکه جشنوارههای گوناگونی برای تشویق معلمان داریم.
اگر بخواهیم به ادبیات کودک و نوجوان توسعه مفهومی دهیم، هر ادبیاتی که تولید میشود ادبیات دینی خواهد بود. یعنی حتی در لائیکترین تفکرات هم ردپایی از خدا وجود خواهد داشت؛ بنابراین ادبیات دینی ادبیاتی است که تفکر دینی را به رسمیت بشناسد و این تفکر، تفکری است که وحی و ارتباط با عالم غیب را در کنار تجربه و علم برای سعادت بشری لازم بداند. در خور فهم کودک و نوجوان باشد. در این زمینه یازده مدل را ارائه کردهام. اکنون نگاهم این است که ادبیات دینی را فارغ از مسئله زمینه ببینیم و همچنین متن محور باشد. وقتی زمینه عوض میشود بسیاری از متنهای غیردینی هم دینی تلقی میشود. همانند اوایل انقلاب که نگرش دینی و انقلابی حاکم بود. در ادبیات دینی متن باید در ارتباط با خدا باشد و از متن فارغ از اینکه مخاطب بخواند و چه تأثیری بگیرد و نیت نویسنده چه باشد، این متن بتواند پلی بین لاهوت و ناسوت بزند.
کاشفی خوانساری: تعاریف و رهیافتهای جدید در ادبیات دینی چیست؟ وقتی درباره ادبیات دینی صحبت میکنیم دریاره یک ژانر سخن میگوییم. آیا ادبیات را به دو دسته دینی و ضددینی تقسیم میکنیم یا دینی و غیردینی و بهترین شکل بحث، مکتوب شدن است و این صحبتها باید مکتوب شود.
کاموس: ما این گونه مباحث را مینویسیم، اما نکته این است که خوانده نمیشود. یعنی اقتصاد و سیاست نسبت به آن بیتفاوت است و به جریان اصلی تبدیل نمیشود.
جلالی: نگاه من قدری متفاوت است. به نظرم ماجرا باید با مخاطب شروع شود. اگر متنی خوانده نشود گویی اصلاً نوشته نشده است. مخاطب ما باید متن را بخواند. ما سالهاست که روی متون دینی متمرکز شدهایم و کار میکنیم. بزرگسالان در ادبیات دینی بزرگسال کم نگذاشتهاند، اما وقتی پای کودک و نوجوان به میان میآید باید ببینیم کودک و نوجوان ما از این دین چه چیزی را نیاز دارد و چه چیزی میتواند توجهش را جلب کند. چه بخشی از دین میتواند مسئله کودک باشد. بنابراین تمرکز ما روی متن بوده است.
کاموس: اگر توجهی به رهیافتها نکنیم احتمال یکسونگری وجود دارد. زیرا باید در این مسائل همهجانبهنگر بود. ما اگر بخواهیم به شاخصی برسیم، اگر شاخص مخاطب است نیاز مخاطب از کجا میآید؟ این نیازسنجی برچه اساس و شاخصی صورت میگیرد؟ از کجا میفهمیم که کودک با این اثر ارتباطی دینی پیدا کرده یا نه؟ متن را وقتی تجزیه میکنیم و روابط اجزاء را با هم میسنجیم، این متن گویای ارتباط من خواننده و متن است. رهیافتهایی به ادبیات دینی ممکن است مؤلفمحور یا متنمحور و یا موضوعمحور، مکانمحور، زمانمحور، شخصیتمحور، اخلاقمحور، معنویتمحور و گفتمانمحور هستند.
جلالی: ما در حوزه کارهایی که انجام شده، سه نوع کار همگرا، واگر و هر دو را داریم. واگرا مقوله دینی را معرفی میکند و اجازه بارش فکر میدهد. حتی مخاطبی که روی مبانی نظری متمرکز شده و ایده میگیرد اجازه میدهد مسیری را برای تحلیل و نقد انتخاب کند. واگرا میگوید در همین چارچوب و بستر نقد کنید. هر دو شیوه تئوری و چارچوب خود را مطرح میکند و ماجرا را نمیبندد و اجازه میدهد بارش فکر صورت گیرد. اکنون اشکالی که وجود داشته و نیاز به بازنگری دارد این است که ما دانشجو را محدود میکنیم به اینکه روی متون ادبیات دینی کار کند. در این حوزه تئوری محدودی داریم که اجازه بارش فکری را نمیدهد. از این رو یک نوع جمعآوری صورت میگیرد. هر چند این هم مقدمه تحلیل و بررسی است.
کاشفی: برای تئوریهای محدودی که داریم، برای اینکه نظریههای خاصی در حوزه تحلیل ادبیات دینی مطرح شود، چه باید بکنیم؟
جلالی: باید چند نشست اساسی در این زمینه برگزار شود و با همافزایی بتوانیم مسیر درست را پیدا کنیم.
کاشفی: آیا تجربهای از میان مسلمانان کشورهای دیگر یا ادیان دیگر دارید که درباره ادبیات دینی کودک و نوجوان صحبت شده باشد؟
جلالی: مسیحیان در این زمینه سه نوع تحقیق دارند، بعضی سنتگرا هستند و آنچه ما اکنون در زمینه آگاهیهای دینی انجام میدهیم، انجام میدهند و داستان مینویسند و این محدود به کتاب نیست و دستسازههایی هم درست میکنند که تکمیلکننده کتاب است. یک گروه نیز مطالب را به شکل آزادانه موافق و مخالف در اختیار کودکان قرار میدهند. گروهی هم هستند که مخالف طرح مسائل دینی در مدارس هستند و طبعاً گروه اول و دوم از کشیشان کلیساها برای تدریس انتخاب میشوند. بخشی از آن میتواند با بومیسازی آن در کشورمان مفید باشد و قسمت اعظمی از آن را هم ما باید خودمان طراحی کنیم.
انتهای پیام