به گزارش ایکنا، تحولات اخیر در افغانستان و اشغال چند شهر این کشور از سوی گروه طالبان بار دیگر سؤالاتی را در مورد آینده این کشور و چرایی شکست نیروهای نظامی افغانستان در مقابل طالبان به وجود آورده است.
افغانستان در طول نیم قرن گذشته همواره شاهد جنگ داخلی، تهاجم خارجی و کودتا بوده و این امر باعث شده که این کشور به یکی از فقیرترین و کم توسعه یافتهترین کشورهای جهان تبدیل شود و به نظر نمیرسد که با توجه به شرایط فعلی، آینده افغانستان چندان روشن باشد.
شرایط افغانستان و تاریخ پرآشوب این کشور دستمایه ساخت فیلمها و مستندهای بسیاری در مورد مردم، اجتماع و سیاست این کشور شده است. این فیلمها طیف گستردهای از اکشنهای عامهپسند پرفروش تا مستندهای تکاندهنده را دربرمیگیرند. در ادامه با بررسی اجمالی به تعدادی از فیلمهای مطرح نگاهی داریم که به این کشور و مسائل آن پرداختهاند.
این فیلم به کارگردانی پیتر مک دونالد ساخته شد و آخرین قسمت از سری فیلمهای رمبو در دهه هشتاد میلادی به شمار میرود. رمبو 3 در شرایطی ساخته و اکران شد که اصلاحات سیاسی میخائیل گورباچف تصویری ملایمتر از شوروی در اذهان جهانیان ترسیم کرده بود.
داستان این فیلم در دوران حمله و اشغال افغانستان از سوی شوروی میگذرد. در این فیلم، جان رمبو (سیلوستر استالونه) برای نجات فرمانده سابق و بهترین دوست خود، سرهنگ سام تراوتمن، از دست یک سرهنگ بسیار قدرتمند و بی رحم ارتش اتحاد جماهیر شوروی که قصد کشتن وی را دارد سفری خطرناک را به افغانستان آغاز میکند و رمبو به گروهی از مردم محلی کمک میکند تا علیه نیروهای شوروی بجنگند.
فیلم با وجود اینکه به سبک سایر فیلمهای مشابه آمریکایی در دهه 80 میلادی بوده که از دکترین سیاست خارجی آمریکا در آن دهه الهام گرفته و تا حد زیادی شعاری و توجیهی در راستای سیاستهای آمریکاست، اما با این همه توانسته بخشی از مصیبتها و رنج مردم افغانستان و تلاش آنها را برای بیرون کردن اشغالگران شوروی از افغانستان نشان دهد.
رمبو 3 با بودجهای حدود 63 میلیون دلار ساخته و فروش جهانی آن به 189 میلیون دلار رسید. با این همه فیلم از نظر منتقدان به دلیل شخصیتپردازی ناقص و فیلمنامه ضعیف و قابل پیش بینی مورد انتقاد قرار گرفت. رمبو 3 برنده جایزه تمشک طلایی بدترین بازیگر مرد (سلوستر استالونه) و در بخشهای بدترین فیلم، فیلمنامه، بازیگر مکمل مرد (ریچارد کِرِنا) و کارگردانی نامزد همین جایزه شد.
یک فیلم جنگی آمریکایی به نویسندگی و کارگردانی پیتر برگ و براساس کتابی به همین نام در سال ۲۰۰۷، نوشتهٔ مارکوس لوترل، با همکاری رماننویس بریتانیایی پاتریک رابینسون ساخته شد.
تنها بازمانده ماجرای واقعی مأموریت ناکام گروهی از سربازان نیروی دریایی ایالات متحده را به تصویر میکشد که قرار است یکی از رهبران طالبان به نام احمد شاه را بربایند. اما مشکلی که در تجهیزات ارتباطی آنها به وجود میآید که باعث میشود این مأموریت به شکست و تلفات بسیار بینجامد.
تنها بازمانده با وجود اینکه یک فیلم صرفا تجاری و اکشن است اما به خوبی توانسته وحشت مردم افغانستان از طالبان را نشان دهد. فیلم از طرف دیگر نشان داده که برخلاف آنچه که در مورد سربازان آمریکایی تصور میشود این افراد تا چه اندازه آسیبپذیر میتوانند باشند.
فیلم در اکرانهای محدودی که قبل از اکران سراسری داشت، نظراتی عمدتاً مثبت را به دلیل بازیگری و کارگردانی به خصوص در صحنههای نبرد دریافت کرد. با وجود اینکه برخی دیگر از منتقدان تمرکز بیش از حد بر صحنههای اکشن نسبت به روایت داستان مورد انتقاد قرار داده بودند اما فیلم علاوه بر اینکه فروش تجاری نسبتاً موفقی با 154 میلیون دلار (هزینه ساخت 60 میلیون دلار) داشت، نامزد جایزه اسکار در بخشهای تدوین صدا و صدا گذاری شد. تنها بازمانده در فهرست 10 فیلم برتر 2013 از سوی شورای بازبینی فیلم (National Board of Review) قرار گرفت.
برادران به کارگردانی جیم شریدان بازسازی فیلمی دانمارکی به همین نام در سال 2004 است. این فیلم داستانی ماجرای اسارت سروان سم کاهیل (توبی مگوایر) از ارتش آمریکا را به تصویر کشیده که از سوی دولت آمریکا به عنوان کشته شده در جنگ در افغانستان فرض شده بود. فیلم ماجراهای پس از آزادی از اسارت طالبان را روایت میکند که در آن به اثرات اسارت در زندگی کاهیل و رابطه شکننده وی با برادر و همسرش اشاره دارد.
فیلم به اثرات جنگ بر زندگی سربازان آمریکایی تمرکز کرده و نشان میدهد که عواقب حضور نظامی و اسارت به دست طالبان چه اثراتی بر زندگی افراد گذاشته و حتی پس از پایان اسارت هم این افراد نمیتوانند خود را با زندگی عادی وقف دهند. اینها باعث شده که برادران به نوعی به بیانیه ضد جنگ و اشغالگری تبدیل شود.
برادران با هزینه 26 میلیون دلاری خود فروشی 43.5 میلیونی داشت. با این همه فیلم مورد استقبال منتقدان قرار گرفت و در دو بخش بهترین بازیگر مرد (توبی مگوایر) و بهترین ترانه، نامزد جایزه گلدن گلوب شد.
12 نیرومند به کارگردانی نیکولای فوسی، بر پایه کتاب غیرداستانی «داگ استنتن» دربارهٔ نخستین گروه افسران شبهنظامی سیا و نیروهای ویژه آمریکا در افغانستان است. این گروه که پس از حملات ۱۱ سپتامبر به افغانستان فرستاده شدند تا تحت رهبری عبدالرشید دوستم (نوید نگهبان) همکاری کنند تا طالبان را از بین ببرند.
در معرفی این فیلم آمده است: 12 نیرومند نگاهی است به تلاش برای از بینبردن دشمن مشترک افغانستان و آمریکا که همان طالبان و القاعده هستند. فیلم کاملا در تلاش است که موضعگیری سیاسی نداشته باشد و کاملا توانسته است که شجاعت این تیم را به خصوص در مورد افغانهایی که با طالبان میجنگند، ترسیم کند. از جمله شخصیت عبدالرشید دوستم، بسیار خوب پرداخته شده و حتی توانسته در بخشهایی از فیلم به طور کامل شخصیت سروان نلسون که رهبری تیم آمریکایی را بر عهده دارد، به حاشیه ببرد.
این فیلم با هزینه 35 میلیون دلاری خود تقریباً 71 میلیون دلار فروش داشت که به نوعی شکست تجاری برای این فیلم محسوب میشد. با این همه منتقدان در کل فیلم را اثری سینمایی توصیف کردند و بیشتر از همه استفاده از لوکیشنهای ایالت نیومکزیکو برای تصویر کردن افغانستان را ستودند.
این فیلم مستقل انگلیسی به کارگردانی پاول کیتیس براساس ماجرای واقعی مارک رایت و گروهی از سربازان انگلیسی است که در نزدیکی سد کجکی در افغانستان و در میدان مین باقی مانده از دوران اشغال افغانستان گیر میافتند.
فیلم که با بودجه کمی هم ساخته شده، روایتگر گیرافتادن سربازان آمریکایی در دامی ناخواسته است که نشان میدهد که عواقب اشغالگری کشوری دیگر (شوروی) در افغانستان تا سالها بعد ادامه یافته و حتی افرادی که درکی از آن وضعیت را نداشتهاند هم تحت تأثیر خود قرار میدهد.
کجکی که در آمریکا با نام Kilo Two Bravo اکران شد با هزینه ناچیزی در اردن ساخته و فروش تجاری به دلیل اکران محدود آن تنها 34 هزار دلار بود. اما فیلم مورد استقبال منتقدان قرار گرفت. منتقدان بیش از هر چیزی بر نوع به تصویر کشیدن ترس و تلفات انسانی جنگ در افغانستان در فیلم کجکی تأکید داشتند.
مستند داستانی جادهای به گوآنتانامو دیگر فیلم انگلیسی است که در مورد جنگ افغانستان ساخته شده و تمرکز آن بر درگیر شدن افراد بیگناه در جنگ و عواقب آن است. این فیلم به کارگردانی مایکل وینتربام، روایت مستندوار سفر روهال احمد، آصف اقبال و شفیق رسول، سه جوان انگلیسی ـ پاکستانی و بنگلادشیتبار از تیپتون در غرب میدلندز به افغانستان و بازداشت و انتقال آنها به گوآنتانامو به اتهام تروریستی است.
این فیلم ترکیبی از مصاحبه با این سه نفر و تصاویر آرشیوی اخبار مربوط به زمان بازداشت آنان است. جادهای به گوآنتانامو صحنههای مختلفی از ضرب و شتم هنگام بازجویی، استفاده از تکنیکهای شکنجه و تلاش ارتش آمریکا برای گرفتن اعترافات اجباری به دلیل همکاری با القاعده و طالبان به تصویر میکشد. فیلم به خوبی نشان میدهد که چگونه جنگ علیه ترور میتواند افرادی را که هیچ دخالتی در این امر نداشتهاند هم تحت تاثیر قرار داده و حتی به بهانه مبارزه با تروریسم افراد بیگناه هم مورد مجازات و بیعدالتی قرار میگیرند.
فیلم با استقبال بسیار خوبی از سوی منتقدان روبهرو شد و موفق شد خرس طلایی بهترین کارگردانی را از جشنواره برلین دریافت کند.
تاکسی به سوی تاریکی دیگر مستندی است که در مورد اشغالگری ارتش آمریکا در افغانستان ساخته شده است. این مستند به کارگردانی الکس گیبنی، بر قتل راننده تاکسی افغان، به نام دلاور تمرکز دارد که به وسیله سربازان ارتش آمریکا، در مدت زمانی که در بازداشتگاه بگرام به اتهام واهی ارتباط با اعمال تروریستی زندانی بود، تا حد مرگ، مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار گرفت.
ساخت فیلم تاکسی به سوی تاریکی نشانه گستردگی استفاده از شکنجه در ارتش آمریکاست. شکنجههایی که برخلاف دیدگاه رایج که استفاده از آنها را موردی و محدود دانسته، کاملا سیستماتیک و گسترده است. در واقع فیلم نشان میدهد که بهانه مبارزه با تروریسم میتواند مجوزی برای اعمال انواع اعمال غیرانسانی علیه افراد بیگناهی شود که تنها جرمشان بودن در مکان و زمان نامناسب است.
این مستند موفق شد اسکار بهترین مستند بلند را به خود اختصاص دهد و در فهرست 10 فیلم برتر سال 2008 از دیدگاه منتقدان حضور پیدا کرد. وبسایت Rotten Tomatoes در مورد این فیلم نوشت: تاکسی به سوی تاریکی یک نگاه هوشمندانه و قدرتمند به گوشههای تاریک جنگ علیه ترور است.
نانآور تنها انیمیشن این فهرست است. این انیمیشن به کارگردانی نورا تومی و براساس رمانی به همین نام نوشته دبورآ اِلیس ساخته شده است. این انیمیشن محصول مشترک ایرلند، لوکزامبورگ و کانادا و با هزینهای درحدود 10 میلیون دلار ساخته شده است.
نانآور بر اساس داستان دختری افغان است که پروانه نام دارد که پس از آن که پدرش پروانه در زمان حاکمیت طالبان بازداشت میشود، او مجبور میشود تا موهای خود را کوتاه کرده و با پوشیدن لباسهای پسرانه برای تأمین مخارج و هزینههای زندگی مادر و خواهرش وارد بازار کار شود.
نانآور به دقت بین اسلام حاضر در زندگی افغانها و انسانهای متظاهر، کوتهفکر، پوسیدهشده و نادانی که تعصبات بیجا و احمقانه را وارد این دین میکنند، تمایز قائل شده و حتی افراد طالبان را هم نه به عنوان افرادی بد و شرور بلکه در قامت افرادی که دانش پایین، اطلاعات کم و شستوشو شدن مغزهایشان آنها را به چنین نقطهای از وحشی بودن و پست بودن رسانده، به تصویر کشیده است.
فیلم مورد تحسین منتقدان سینمایی قرار گرفت و بیشتر منتقدان صداقت و نوع روایت داستان فیلم را ستودند. نانآور نامزد اسکار بهترین انیمیشن بلند شد و جایزه بهترین انیمیشن را از انجمن منتقدان لسآنجلس دریافت کرد.
اسامه محصول مشترک بینالمللی با همکاری افغانستان، هلند، ژاپن، ایرلند و ایران است. این فیلم به کارگردانی صدیق برمک سرگذشت دختربچهای را روایت میکند که در زمان حکومت طالبان در افغانستان، با لباس و ظاهر یک پسر و برای حمایت از خانواده خود وارد اجتماع میشود.
فیلم به خوبی افغانستان و ظلمی را که به مردم این کشور در دوران حکومت طالبان شده است، نشان میدهد. در این فیلم شاهد هستیم که به دلیل قوانین متحجرانه طالبان، زنان خانهنشین شده و بسیاری از آنها که به نوعی سرپرست خانواده هستند برای تأمین معاش خود به سختی میافتند. صدیق برمک کارگردان اسامه موفق شده، اقتدار و خشونت طالبان را در سویی و ترس و واهمه مردم از آنها را بدون بزرگنمایی، به خوبی به بيننده منتقل کند. برخی عقیده دارند که اسامه موفق ترين فيلم سینمای افغانستان است که دوران طالبان را نشان میدهد.
بودجه این فیلم بسیار ناچیز و در حدود 46 هزار دلار بود اما اکران جهانی آن موفق بود و فیلم در حدود 3.8 میلیون دلار فروش داشت. اُسامه در کشورهای اروپایی و آمریکا مورد تحسین تماشاگران و منتقدان قرار گرفت و در جشنوارههای معتبری مانند کَن به نمایش و موفق شد دوربین طلایی این جشنواره را از آن خود کند. علاوه بر این، اُسامه موفق شد جایزه گلدن گلوب بهترین فیلم خارجی زبان را به نمایندگی از افغانستان دریافت و بزرگترین موفقیت سینمای افغانستان را کسب کند.
بادبادک باز، به کارگردانی مارک فورستر و براساس رمانی به همین نام نوشته خالد حسینی است. بیشتر دیالوگهای فیلم به فارسی دری و قسمتهای کوتاهی از آن نیز به زبان انگلیسی است.
بادبادک باز داستان مرد جوان افغانی به نام امیر است كه در سانفرانسیسكو زندگی میكند،. امیر و پدرش كه انسانهای متمولی بودند با حمله نظامی روسها به افغانستان، كابل را ترک و به سانفرانسیسكو مهاجرت میكنند. امیر پس از دریافت تماس تلفنی از یكی از آشنایان و هموطنان قدیم خود به نام رحیمخان تلاش میکند که برای یافتن دوست دوران کودکی خود به افغانستان و در دوران تسلط طالبان بر این کشور بازگردد.
فیلم به دلیل نشاندادن افغانستان در دو مقطع اشغال شوروی در دهه هشتاد و حکومت طالبان در دهه نود فیلمی شایسته توجه است. بادبادک باز به خوبی توانسته سقوط افغانستان بعد از حمله شوروی را نشان دهد و از سوی دیگر جو حاکم بر این کشور را در زمان حکمرانی طالبان به تصویر بکشد. طالبان در این فیلم، به عنوان افرادی به تصویر کشیده شدهاند که به نام دین از انجام هیچ جنایتی رویگردان نیستند.
بادبادکباز با هزینهای 20 میلیون دلاری و در چین ساخته شد، فروش جهانی حدود 70 میلیون دلار داشت. فیلم بیش از هرچیز دیگری به خاطر وفاداری به رمان و نوع تصویری که از افغانستان زمان طالبان نشان داده شد، مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. این فیلم نامزد جایزه اسکار در بخش بهترین موسیقی متن و نامزد جایزه گلدن گلوب در بخشهای بهترین فیلم خارجی زبان و بهترین موسیقی متن شد.
به قلم محمدحسن گودرزی
انتهای پیام