به یکی رتبهاش را در جشنواره ابوذر تبریک گفته بودی، یکی را در کنار یادمان شهدا، یاد کرده بودی و پیام دادی که دعاگویش هستی، با یکی دیگر که دورتر بود، هفتهای یک بار تماس میگرفتی و جویای احوالش میشدی، گزارش آن یکی را خوانده بودی و گفته بودی چنان پدری سربلند که به فرزندش فخر بفروشد، دعایش میکنی، دیگری را در میان برنامه صدا میکردی و میخواستی کمی بنشیند و خستگی در کند، برای دختر کوچک یکی دیگر خوراکی تهیه میکردی، شماره تلفن یکی دیگر را پیدا میکردی و پیام میدادی قدرشناس تلاشش هستی و ... . اینها همه کمی از مهربانیهایت است که دارد دهان به دهان بین رسانهایهای شهر میچرخد. حواست به همه بود.
برای خیلی از بچههای خوزستان حاج آقای شفیعی «یک نفر»ی بود که تلاشهایشان را میدید، «یک نفر»ی بود که به ادامه راه دعوتشان میکرد، «یک نفر»ی بود که حمایتشان میکرد، «یک نفر»ی بود که از آنها قدردانی میکرد؛ نه قدردانی نمایشی و معمول، بلکه پدرانه، صمیمانه و واقعی.
توی مراسم با خانمی گریان هم کلام میشوم، از قضا یکی از بستگان حاج آقا است. گفت: حاج آقا تکیه گاه ما بود. دوست داشتیم حاج آقا را ببینیم تا با ما سلام و علیک کند، قشنگ سلام و علیک میکرد و یکی دیگر که مؤسسه فرهنگی توی شهر دارد و حالا خیلیها او را میشناسند، گفت اوایل کار، سید محسن خیلی از ما حمایت کرد، هر کاری که از دستشان بر می آمد، برای ما کردند. مادر یکی روحانیون جوان معروف شهر گفت حاج آقا، پسرش را به این راه آورد. یکی هم گفت دورادور حاج آقا را میشناخت و بعد گفت دلهایمان به بلندی مقام ایشان شهادت میدهند که آمدیم و یکی گفته بود وقتی حاج آقا به مراسم شهدا میآمدند دلش قرص میشد چون حاج آقا حق مطلب را ادا میکرد.
از صبح به یک آیه فکر میکنم، به یک آیه قشنگ که در وجود حاج آقا شفیعی تجسم یافته بود و همین سلوکش را قشنگ کرده بود: «و اخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» برای مؤمنانى كه از تو پيروى مىكنند مهربان و فروتن باش(شعرا، 215).
همیشه درباره سیره رسول خدا(ص) خوانده یا شنیدهایم که پیامبر(ص) جوری به همه توجه میکردند که هر کس به تنهایی احساس میکرد، برای رسول الله(ص) مهمترین فرد است، عزیزترین است و احیانا از این فکر سرمست میشد. بعد از رفتن حاج آقا، حالا که خیلیها دارند پیامهای او را، تفقدها و دلجوییها و احوالپرسیهای مخصوص حاج آقا را استوری میکنند، وقتی این حجم زیاد از محبتها را کنار هم میگذاریم میبینیم همه ما برای او عزیز بودیم و آقا سید محسن شفیعی، سیره جدش را جلوی چشمهای ما زندگی کرد.
همه میدانند که آقا سید محسن برای این شهر، برای این کشور، برای این انقلاب چه بود و آنها که موفق به مصاحبت بیشتر با حاج آقا بودند بهتر و بیشتر از ایشان خواهند گفت و نوشت، اما رسانهایها حرفهای زیادی از حاج آقا دارند و خواهند گفت. از گوشهای که نظاره گر بودم چند سطری مختصر خواهم نوشت: قد فهم و معرفت ما بچههای خوزستان از اسلام و انقلاب توی کلام و رفتار حاج آقا رشد کرد و بالنده شد، در سخنان ایشان که لبریز از ارجاع به صحیفه امام و صحیفه نور بود فهمیدیم جمهوری اسلامی، یک نقطه شروع است و باید به افقهای بالاتر و دورتر اندیشید و هنوز ابتدای راه است. برای برخی که اعتقاد کمتری داشتند، حاج آقا حجتی بود که در برابرش سر فرود آورند و به احترام بایستند.
سخنرانیهایشان به یاد ماندنی و اثرگذار بود. یکی از سخنرانیهایشان در مراسم اعتکاف مسجد امام خمینی(ره) دانشگاه شهید چمران در سال 96، بیش از همه در خاطرم مانده است. به دخترهای معتکف از عدالت گفت، از عدالت فردی و اجتماعی و جملات پایانی آن این بود: «در هر جایی که هستید ببینید امتیازی که می خواهید حق شماست؟ سزاوار آن هستید؟ اگر نیستید نباید آن را طلب کنید».
برای ما خبرنگارها رنج آور است که دیگر سخنان حاج آقا را در هیچ برنامهای نخواهیم شنید، رنج آور است که دیگر در حین نوشتن، خبری از نکات ناب ایشان درباره اسلام و انقلاب نخواهد بود، رنج آور است که دیگر لحظات شیرین جوانه زدن عزمهای روشن در حین شنیدن سخنان حاج آقا را تجربه نکنیم ... .
پایان این یادداشت غم انگیز شد و این رسم، خوشایند سید محسن شفیعی نیست، رسم او هم نیست. همیشه وقتی صحبت از دشواری مقاومت و سختی میشد از وعده خدا برای پیروزی حق در قرآن کریم میگفت. تراکم ایمان و امید در وجودش از او شخصیتی ساخته بود که پناهگاه مردم باشد. به تاسی از رهبر انقلاب که فرمودند «فقدان این عالم پرتلاش و خدوم و بصیر، خسارتی است که جبران آن را از خداوند متعال مسالت میکنیم» ما نیز جبران این خسارت را از خداوند مهربان طلب میکنیم.
یادداشت از کامله بوعذار خبرنگار ایکنا خوزستان
انتهای پیام