به گزارش ایکنا از اصفهان، نشست گفتوگو درباره کتاب «خرد؛ روانشناسی اندیشهها، گفتار و کردار خرمندانه» نوشته «رابرت جی. استرنبرگ و جویدن گئوک» از سلسلهنشستهای سهشنبههای فصل سخن، روز گذشته، 11 بهمنماه در کتابفروشی اردیبهشت جهاددانشگاهی واحد اصفهان برگزار شد.
در این نشست، حامد صفاییپور، پژوهشگر فلسفه و مدیر مؤسسه تیزفکری، توضیحاتی درباره مواجهه خود با این کتاب بیان کرد و گفت: تجربه من در تدریس مهارتهای تفکر باعث شده بود به این نتیجه برسم که قواعد صوری تفکر و منطق فاصله زیادی با زندگی واقعی دارند. این تجربه و همچنین تجربه تطبیق مسائل ایدهآل شده فیزیک با واقعیت به من نشان داد که بعضی از تأکیدات و مهارتها، نمیتواند تصویری کلی از واقعیتهای زندگی ارائه دهد و به آدمها کمک کند تا بهتر زندگی کنند. بنابراین، برای من بسیار جالب بود که با کتابی آشنا شدم که مسئله آن، خرد و عقلانیت معطوف به زندگی است و زیست ما را بهتر میکند. با مطالعه کتاب متوجه شدم که این هدف را برآورده میکند.
وی افزود: این کتاب با ادبیات فنی نوشته نشده است و همه میتوانند از آن استفاده کنند. نویسنده، مخاطبان این کتاب را دانشجویان علوم تربیتی، معلمان و فعالان حوزه آموزش میداند. کتاب در سال 2020 چاپ شده و یک بررسی موردی از پدیده کرونا بهشمار میرود. همچنین مملو از نیش و کنایههای نویسنده نسبت به دونالد ترامپ و مدیریت او در دوران کرونا است.
این پژوهشگر فلسفه ایده اصلی کتاب را شرح داد و گفت: ذهن افراد در مواجهه با یک چالش شروع به طغیان میکند و کنشهای متفاوتی از آنها سر میزند. این کتاب میخواهد درباره این نکته صحبت کند که آیا میتوانیم ویژگیهایی را برشماریم که به این کنشها عنوان خردمندانه عطا کند؟
وی به بیان نکات اصلی هر فصل پرداخت و اظهار کرد: فصل اول با تعریف خرد آغاز میشود. شاید سادهتر باشد که ابتدا از بیخردی شروع کنیم، زیرا بهنظر میرسد صحبت درباره آن راحتتر است. نویسنده میگوید اگر رفتاری انجام دهید، بعد تصمیم بگیرید دیگر آن را انجام ندهید و با گذر زمان به این حرف وفادار بمانید، به این معناست که تصوری از مفهوم بیخردی دارید. ذهن شما درباره رفتارتان تأمل میکند و الگوی عملتان را تشخیص میدهد. وقتی تصمیمی میگیرید، این شناخت در عملتان جاری میشود و وقتی به آن وفادار میمانید، گفتارتان بر کردارتان سایه انداخته است. با این مقدمه، خرد به معنای بهکارگیری دانشها و مهارتهای عام به منظور دستیابی به خیر عمومی از طریق ایجاد تعادل بین منافع خود، منافع دیگران و منافع بزرگتر در بلندمدت و کوتاهمدت، با استفاده از ارزشهای اخلاقی مثبت بهمنظور سازگاری، شکلدهی و یا انتخاب محیط است.
صفاییپور به بیان نکات مهم تعریف خرد اشاره کرد و گفت: مهمترین نکته در این تعریف، توجه به خیر عمومی است، اما مشکل اینجاست که تعریف خیر عمومی دشوار است. خیر عمومی با خودمحوری و جمعمحوری تقابل و تعارض دارد. توافق برای خیر عمومی بسیار دشوار و اتفاق نظر در این خصوص دشوارتر است. نکته دیگر این تعریف، توجه به تعادل منافع است؛ یعنی خردمند به سمت تعادل منافع حرکت میکند. کسی که به محدوده خرد پا میگذارد، از سطح من و تو، به سطح ما و همه رسیده است. بهنظر میرسد نویسنده فرض کرده که میتوان با استفاده از قاعده طلایی «هر آنچه برای خود میپسندی، برای دیگران بپسند»، خیر عمومی را کشف کرد.
وی ادامه داد: توجه به بلندمدت بودن منافع بسیار مهم است؛ ما انسانها همیشه در معرض این خطای شناختی هستیم که دستاوردهای کوتاهمدت خود را به دستاوردهای بلندمدت ترجیح دهیم. در تجارتهای حرفهای، ارزشی وجود دارد که میگوید باید بین سود کوتاهمدت و زیان بلندمدت خود، تعادل ایجاد کنید. سود کوتاهمدت باعث افزایش زیان بلندمدت میشود؛ پس باید به بلندمدت بودن سود توجه کرد.
مدیر مؤسسه تیزفکری افزود: یکی دیگر از مفاهیم مهم در این تعریف، ارزش اخلاقی مثبت است. برخی از نظریهپردازان معتقدند که بحث روانشناسی خرد در دنیای اندیشه و فلسفه، نوعی عبور از بحران بیمعنایی انسان جدید است. در قرن 20، این چالش نزد پوزیتیویستها وجود داشت که نمیتوان در علم از باید و نباید صحبت کرد؛ اما اینجا ما در تعریف خرد میگوییم که باید مبتنی بر ارزشهای اخلاقی مثبت باشد.
وی با بیان این نکته که آدمها به ارزشهای اخلاقی خود پی نمیبرند، مگر زمانی که در موقعیتهای انتخاب اخلاقی گیر کنند، گفت: در دوگانههای اخلاقی است که شما میتوانید ارزشهای خود را تعیین کنید. برای مثال، آیا سر کار، ایمیل شخصی خودتان را چک میکنید یا نه؟ نویسنده با نقل آزمایشی میگوید که سه سطح التزام به اخلاق وجود دارد؛ پیشقراردادی، قراردادی و پساقراردادی. سطح اول، سطح بردگی است و شما براساس هنجارهای نظام سلطه عمل میکنید. در این سطح، هر چه را به شما گفته میشود، میپذیرید و درباره آن چند و چون نمیکنید. سطح دوم، رایجترین سطح اخلاقی میان بزرگسالان محسوب میشود و مفهوم قانون در آن مطرح است. اینجا رأی سلطان مطرح نیست و براساس قانونی که قرارداد کردهایم، عمل میکنیم. در سطح سوم، به خود قراردادها هم بهصورت انتقادی نگاه میکنیم. شخص در این مرحله احساس میکند بخشی از قراردادها، اخلاقی است و از اصول جهانشمول اخلاق تبعیت میکند.
صفاییپور ادامه داد: نویسنده تذکر میدهد که ذهن انسان در داوریهای اخلاقی مانند یک وکیل عمل میکند، نه قاضی. وکیل از قبل مشخص کرده که باید از چه چیزی دفاع کند، اما قاضی با بررسی شواهد قضاوت میکند. ذهن انسان به این دلیل که هنوز حاوی خودمحوری است، به این صورت عمل میکند. رسانههای جمعی ممکن است بهگونهای عمل کنند که شما را در سطح پیشقراردادی و قراردادی نگه دارند، زیرا آنها سیستمی دارند که در آن موفقاند و میتوانند تأیید دیگران را هم کسب کنند. این تأیید ممکن است باعث تأخیر در خیر عمومی شود. نویسنده با ذکر آزمایش نیلگرام نشان میدهد که حتی اگر باورها و قول اخلاقی درست باشد، شکاف بین قول و عمل مسئله بسیار مهمی است.
وی در خصوص فصل دوم کتاب اظهار کرد: در این فصل، نویسنده به این موضوع میپردازد که چرا خرد مهم است و جامعه به آن نمیپردازد. نویسنده 11 دلیل برای این موضوع ذکر میکند که من به تعدادی از آنها اشاره میکنم. یکی از دلایل این است که ما کودکان را با نگاه تضمین منافع بلندمدت پرورش نمیدهیم؛ در حالی که گفته شد منافع بلندمدت مهمتر از منافع کوتاهمدت است. سیستم پاداشدهی اجتماعی ما مبتنی بر نگاههای بلندمدت نیست. ما در فعالیتهای عمومی، خودشیفتگی و خیر شخصی را تبلیغ میکنیم؛ مانند کاری که برندها انجام میدهند. نویسنده معتقد است فضای عمومی، بیفکری را به فکر کردن ترجیح میدهد. دلیلهای دیگری هم مانند اینکه خرد را با سواد و خلاقیت یکی میگیریم، خرد در جامعه پاداشی دریافت نمیکند و... وجود دارد.
این پژوهشگر فلسفه به توضیح فصل سوم و چگونگی مطالعه خرد در روانشناسی پرداخت و گفت: نویسنده نظریههای مرتبط با رشد را بیان و بین مفهوم تحول شناختی و شکلگیری خرد در ذهن ارتباط برقرار میکند. نحوه بیان کتاب به این شکل است که سه تحول در شیوه مطالعه خرد را نام میبرد. نظریه خود نویسنده، نظریه دوم است و نظریه سوم در نقد آن بیان میشود. در این نظریه، خرد، مفهومی ایستا و غیرقابل تغییر نیست و به موقعیت و قلمرو عملکرد فرد وابسته است. یعنی ما میتوانیم در بعضی از حوزهها خردمند باشیم و در بعضی دیگر، نه.
وی ادامه داد: براساس این رویکرد، این نظریه از سوی نیکلر و استودینگر مطرح شد که چهار مؤلفه در انسان خردمند دیده میشود. یک، دانش زیادی درباره نقاط ضعف خود دارد. دو، توانایی تنظیم احساسات و مراقبت از دیگران را دارد. سه، طرز تفکر خاصی در مواجهه با مشکلات دارد و چهار، در برابر عوامل پیشبینیناپذیر، قدرتمند است.
صفاییپور با بیان این نکته که ما در حل مسائل دیگران بسیار بهتر از حل مسائل خودمان عمل میکنیم، بیان کرد: باید توجه داشته باشیم که حل مسائل خودمان دشوارتر از مسائل دیگران است. یک راهحل این مشکل، نگاه کردن به خود از بیرون است. در این صورت، ظرفیتهای خردمندی در ما افزایش پیدا میکند. برای پرورش خرد، به معلمان خردمند نیاز داریم، اما معلمان خردمند کم هستند و فرصتی برای انتقال خرد ندارند. باید این واقعیت را بپذیریم که برخی افراد در بعضی موقعیتها از خود خرد نشان میدهند. برای افزایش خرد باید محیط را به گونهای تغییر داد که افراد روی خردمند خود را نشان دهند و از طریق موقعیت، خرد تولید کنند.
وی افزود: در پایان این فصل، نویسنده به رویکرد فرهنگی به خرد میپردازد، مانند اینکه خرد در عقل ژاپنی، عقل چینی و عقل ایرانی چه خصوصیاتی دارد. برای مثال، ژاپنیها تفکر «اگر ... آنگاه» ضعیفی دارند و برای چینیها، مشارکت بسیار مهم است.
مدیر مؤسسه تیزفکری در خصوص فصل چهارم که درباره اندازهگیری خرد و بحثی تخصصی در روانسنجی است، گفت: در جامعه ما، این پیشفرض که تستهای روانشناسی صحیحاند، مقبولیت دارد. با مطالعه این فصل میبینیم که در سنجش خرد، چالشهای زیادی وجود دارد و مفاهیم نظری، به سادگی به تور تجربه نمیآیند.
وی درباره موضوع فصل پنجم و رشد خرد بیان کرد: نظریهای وجود دارد که میگوید وقتی انسان پیر میشود، خردمند میشود. نویسنده این نظریه را رد میکند و میگوید عوامل دیگری به غیر از سن تأثیرگذار است. ما در زندگی با مسائلی روبرو میشویم که به نحوه مواجهه ما بسیار کمک میکنند؛ مانند رنجهایی که میکشیم. خرد بر اثر رویارویی تخصصی با مسائلی بهوجود میآید که کاربرد اساسی در زندگی دارند. تجارب ما باعث رشد خردمندی ما میشوند. افرادی که فرصت بیشتری برای آموختن از زندگی و نیز معلمان خردمندی داشتهاند، فرصت بیشتری برای توسعه خردمندی پیدا میکنند.
صفاییپور ادامه داد: نویسنده در پایان این فصل، مدلی ارائه میکند که چهار مؤلفه تأثیرگذار بر رشد خرد دارد. یک، مدیریت عدم قطعیت. دو، گشایش و سعهصدر. سه، تمایل به درک حقیقت در مسائل و پدیدهها. از نظر نویسنده، این روزها دیگر توجه چندانی به سه ارزش افلاطونی زیبایی، حقیقت و عدالت نمیشود و آنها به محاق رفتهاند. چهار، توجه و حساسیت عاطفی افراد.
وی افزود: فصل ششم در خصوص پرورش خرد است. نویسنده به خطاهای شناختی مانند تأییدپذیری، قدرت مطلق، دانای کل بودن و... میپردازد. فصل هفتم درباره ارتباط خرد با دیگر ویژگیهای روانشناختی است. این تکرار همان بحث است که میگوید خرد، هوش نیست و به شخص خاصی وابستگی ندارد.
این پژوهشگر فلسفه با اشاره به فصل هشتم گفت: اگر میخواهید ببینید فرد خردمندی هستید یا نه، این 13 ویژگی را در خودتان مورد بررسی قرار دهید: 1- وابستگی خرد به دانش است؛ دانشهای واقعی، رویهای و دانش به دانستهها و ندانستهها. دانشهای رویهای با روششناسی مرتبطند؛ مانند مهارت صحبت کردن با یک نوجوان عصبانی، 2- زمینهگرایی. توجه به زمینههای یک اتفاق، نشانه خرد است، 3- نسبیگرایی ارزشگرایی. یعنی درباره باورهایمان مطلقگرا نباشیم، 4- مدیریت عدم قطعیت، هم در پیشگیری و هم در پذیرش، 5- تأملی بودن و سریع تصمیم نگرفتن، 6- یادگیری از تجارب، 7- تنظیم هیجان، 8- همدلی شناختی و عاطفی، 9- گشودگی، 10- تفکر نقادانه، 11- تفکر خلاق، 12- ایجاد تعادل میان منافع خود، دیگران و منافع بزرگتر و 13- جستجوی خیر مشترک.
وی به بیان ملاحظات خود در خصوص نکات مغفول مانده کتاب پرداخت و بیان کرد: این کتاب یک بررسی روانشناسی است، اما بهنظر میرسد جای چند چیز در آن خالی است. امروزه تمام پژوهشهای روانشناسی بدنمند هستند و به ساختار بدنی انسان توجه دارند، اما در این کتاب هیچ صحبتی در خصوص رابطه سلامتی، ورزش و تغذیه با خرمندی وجود ندارد. یکی از مسائل دیگری که جای خالی آن حس میشود، خرد زنانه و مردانه است. در این مطالعات باید به تفاوتهای زن و مرد توجه میشد، یا حداقل گفته میشد که تفاوتی در این حوزه وجود ندارد. این پژوهش نیازمند نگاههای فلسفی است. ما به لحاظ فلسفی معتقدیم که عقلانیت، مفهومی تاریخی است و امکان دارد چیزی در زمانهای اخلاقی باشد و در زمانه دیگری، نه. در خصوص این ظرافتهای فلسفی میتوان بحثهای زیادی کرد.
صفاییپور تأکید کرد: با خواندن این کتاب، این احساس به ما دست میدهد که چقدر میتوان بین گفتمانهای عرفانی و دینی با این پرژوهش، گفتوگو برقرار کرد. در نگاه دینی، از مسائل مختلف انسان صحبت میشود. جایی در کتاب، از کلمه تزکیه استفاده میشود، اما بسط پیدا نمیکند. این فعلی است که سالها در زندگی آدمها وجود دارد و میتوان درباره آن بحث کرد. موضوعی که ادبیات فراوانی دارد، نقش گناه در معرفت است. این مسئله در تمام ادیان وجود دارد و معتقدند گناه بر شناخت انسان تأثیر میگذارد. موضوع این دو حوزه بسیار به هم شباهت دارند و جای خالی آنها احساس میشود.
مسعود احمدی
انتهای پیام