برای ملتی «استوار و سزاوار سعادت»
کد خبر: 4137147
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۰۰:۰۳
به انگیزه روز ملی خلیج فارس

برای ملتی «استوار و سزاوار سعادت»

از حاصل دوران‌های خوش و ناخوش زندگی است که ملتی شکیبایی و فرزانگی می‌آموزد. قوم ایرانی در سراسر تاریخ خود از اندیشیدن و چاره جستن باز ناایستاده، دلیل زنده بودن ملتی نیز همین است. آن همه مردان غیرتمند، آن همه گوینده، نویسنده، حکیم و عارف پرورده این آب و خاک هستند، به تولای نام اینان است که ما به «ایرانی بودنمان» افتخار می‌کنیم.

ایران را از یاد نبریمزنده‌یاد استاد محمدعلی اسلامی ندوشن، ایران‌دوست و ایران‌خواهِ نیک‌نام سرزمینمان، در کتاب «ایران را از یاد نبریم» با وصفی شورانگیز  و خردمندی خاصی که در شخصیت سراسر فرهنگی‌اش بروز و جلوه‌های فراوان داشت، دارد و خواهد داشت؛ تاریخ، تمدن و فرهنگ ایران را به شیوه‌ای خواندنی به ناز قلم خود آراسته است، این آراستگی آنچنان است که بی‌تردید مرور تک تک جملاتش، جان هر ایرانی را آمیخته‌ای از غرور و غیرت خواهد کرد و افتخار ایرانی بودن را با لبخندی دنباله‌دار و بارانی ملایم بر چهره‌ها خواهد نشاند. گرامیداشت روز ملی خلیج فارس فرصت مغتنمی است برای بازخوانی و یادآوری آنچه استاد اسلامی ندوشن «در ایران را از یاد نبریم» برای ما به یادگار گذاشته است. با هم می‌خوانیم:

در افسانه‌ها آمده است که ققنوس مرغی است خوش‌رنگ و خوش‌آواز که منقار او 360 سوراخ دارد و بر کوه بلندی در مقابل باد نشیند و صداهای عجیب از منقار او برآید.
گفته‌اند که هزار سال عمر کند و چون سال هزارم به‌سر آید و عمرش به آخر برسد هیزم فراوانی گرد آورد و بر بالای آن بنشیند و شروع به خواندن بکند و مست گردد و بال بر هم بزند، بدان‌گونه که آتشی از بال او بجهد و در هیزم افتد و او در آتش خود بسوزد و از خاکسترش تخمی بیرون آید و از آن ققنوسی دیگر به وجود آید. بین افسانه ققنوس و سرگذشت ایران تشابهی می‌توان دید؛ ایران نیز بارها به مانند آن مرغ در آتش خود سوخته و باز از خاکستر خویش زائیده شده است.

ایران سرزمین شگفت‌آوری است؛ تاریخ او از نظر رنگارنگی و گوناگونی کم نظیر است. بزرگترین مردان و پست‌ترین مردان در این آب و خاک پرورده شده‌اند. حوادثی که بر سر او آمده بدان‌گونه است که در خور کشور برگزیده و بزرگی است. فتح‌های درخشان داشته است و شکست‌های شرم‌آور. مصیبت‌های بسیار و کامروایی‌های بسیار، گویی روزگار همه بلاها و بازی‌های خود را بر ایران آزموده است. او را بارها بر لب پرتگاه برده و باز از افتادن بازش داشته.

ایران شاید جان‌سخت‌ترین کشور دنیا باشد؛ چون دوره‌ای بوده است که با نیمه جانی زندگی کرده اما از نفس نیفتاده و چون بیمارانی که می‌خواهند نزدیکان خود را بیازمایند، درست در همان لحظه که همه از او امید برگرفته بودند، چشم گشوده و زندگی را از سر گرفته است.

به رغم تلخ کامی‌ها ما حق داریم که به کشور خود بنازیم؛ کمر ما در زیر تاریخ خم شده است ولی همین تاریخ به ما نیرو می‌دهد و ما را باز می‌دارد که از پای در افتیم، کسانی که در زندگی خویش رنج نکشیده‌اند؛ سزاوار سعادت نیستند، تراژدی همواره در شأن سرنوشت‌های بزرگ بوده است. ملت‌ها نیز چنین‌اند آنچه ملتی را آبدیده و پخته و شایسته احترام می‌کند تنها پیروزی‌های او نیست؛ مصیبت‌ها و نامرادی‌های او نیز هست.

ایران شاید جان‌سخت‌ترین کشور دنیا باشد؛ چون دوره‌ای بوده است که با نیمه جانی زندگی کرده اما از نفس نیفتاده و چون بیمارانی که می‌خواهند نزدیکان خود را بیازمایند، درست در همان لحظه که همه از او امید برگرفته بودند، چشم گشوده و زندگی را از سر گرفته است.

از حاصل دوران‌های خوش و ناخوش زندگی است که ملتی شکیبایی و فرزانگی می‌آموزد. قوم ایرانی در سراسر تاریخ خود از اندیشیدن و چاره جستن باز ناایستاده، دلیل زنده بودن ملتی نیز همین است. آن همه مردان غیرتمند، آن همه گوینده، نویسنده، حکیم و عارف پرورده این آب و خاک هستند، به تولای نام اینان است که ما به ایرانی بودن افتخار می‌کنیم.

نباید بگذاریم که مشکل‌های گذرنده و نهیب‌های زمانه، گذشته را از یاد ما ببرد، ما امروز بیش از هر زمان دیگر نیازمند آنیم که از شکوه و غنای تاریخی خود الهام بگیریم. خوشبختانه ضربه‌هایی که بر سر ایران فرود آمده است هرگز بدانگونه نبوده که او را از گذشته خود جدا سازد، حمله تازیان، شاهنشاهی ساسانی را از هم فرو ریخت، کاخ‌ها خراب شد و گنج‌ها به باد رفت اما روح ایرانی مسخر نگردید.

ایران را از یاد نبریم

ایران طی قرن‌ها به دست فرمانروایان غیرایرانی حکم‌گزاری شده است ولی چه باک؛ عرب و ترک و مغول تاتار چون میهمانانی بودند که چند صباحی بر سر سفره ایران نشستند؛ آمدند و رفتند، بی آنکه ایران را با خود ببرند. در همان زمان‌هایی که پیکر ایران لخته لخته شده بود و هر پاره آن در سلطه حاکم خودی یا بیگانه‌ای بود روح او پهناور و تجزیه‌ناپذیر مانده بود. ایران همواره استوارتر و ریشه‌دارتر از آن بوده که به نژاد یا مسلک سلطان یا خان یا فاتحی اعتنا کند.

قلمرو ایران «قلمرو فرهنگی» بوده و تمدن و زبان، مرزهای او را مشخص می‌داشته‌اند؛ تاریخ جاودانی هر ملتی تاریخ تمدن و فکر اوست، مابقی وقایع گذرنده‌ای هستند که ارزش آنها سنجیده نمی‌شود، مگر در کمکی که به بهبود زندگی و تأمین رفاه مردم زمان خود کرده‌اند. تاریخ واقعی تاریخ سیر بشریت به سوی ارتقا است. از این رو ما چون به گذشته خود نگاه می‌افکنیم چندان بدان کاری نداریم که فلان عهد چه کسی بر ایران حکم می‌رانده یا مرزبانان این سرزمین در کدام خط پاسداری می‌کرده‌اند.

سیر معنوی قوم ایرانی و جنبش‌ها و کوشش‌های او برای ما مهم است، ما دوران اعتلای ایران را دورانی می‌دانیم که تمدن و فرهنگ به شکفتگی گرائیده و دوران انحطاط او دورانی که تمدن و فرهنگ دستخوش رکود و فساد گردیده؛ فی المثل عصر سامانی به مراتب درخشان‌تر از دوران نادر شاه افشار است و زیان خاندان صفوی برای ایران کمتر از سود آنان نیست.

اگر گمان کنیم که کهنگی کشور ایران مانع می‌گردد که ما نو شویم و با نیازمندی‌های دنیای امروز هم‌آهنگی یابیم اشتباه بزرگی است، برعکس گذشته بارور کشور ما پایه محکمی است برای آنکه ستون‌های آینده بر آن قرار بگیرد، ما هرچه در اقتباس تمدن جدید و علم و فن جدید بیشتر بکوشیم، بیشتر احتیاج خواهیم داشت که از گذشته خود مدد و نیرو بگیریم، برای آنکه پایمان نلغزد، برای آنکه خود را نبازیم و سرگردان نشویم.

از سوی دیگر ذخایر فکری و معنوی کشور ما کارنامه چند هزار ساله پدران ما و شرح مردانگی‌ها، کوشش‌ها، خطاها و شکست‌های آنان ما را برمی‌انگیزد که ایران را بدانگونه که شایسته نام بلند او و مقتضای دنیای امروز است بسازیم.

ایران سزاوار آن است که خوشبخت و سرفراز باشد و برای آنکه خوشبخت و سرفراز گردد باید هم به خود وفادار بماند و هم به استیلای علم بر جهان کنونی ایمان بیاورد و در آموختن آنچه نمی‌داند غفلت نورزد.

انتهای پیام
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
علی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴۰۲/۰۲/۱۱ - ۱۶:۲۹
0
0
زیبا بود
captcha