به گزارش ایکنا از اصفهان، در چهاردهمین روز تابستان که به پاس ارج نهادن به تلاشهای نویسندگان، پژوهشگران، مترجمان و منتقدان روز قلم نامگذاری شده است، جمعی از دوستداران ادبیات در کتابفروشی اردیبهشت جهاددانشگاهی واحد اصفهان گردهم آمدند تا به بهانه انتشار کتاب «نامه سروشیار» در اواخر سال گذشته، یاد استاد جمشید مظاهری، ادیب، نویسنده، نسخهپژوه، اصفهانشناس و استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان را که در سال 96 بر اثر بیماری قلبی و کلیوی درگذشت، گرامی بدارند. «نامه سروشیار؛ یادنامه استاد جمشید مظاهری» به خواستاری و اهتمام علیاکبر احمدی دارانی و گلپر نصری، در دو جلد و حاوی 72 مقاله، اسفند 1401 در نشر ادبیات قم به بازار کتاب آمد.
محمدرضا رهبری، معاون فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان بهانه این گردهمایی را سخن گفتن از بزرگمردی دانست که دکتر محمود عابدی در حق او گفت: «همه میدانند استاد زندهیاد جمشید مظاهری بسیار میخواند، بسیار جستوجو میکرد، کم مینوشت و فراوان میآموخت.»
وی افزود: یقین دارم که فرهنگ و ادب ما در آرزوی آن است که روزی دیگر بار، استاد و محققی مانند او را دریابد، درود خداوند بر او باد و ما بسیار خوشبختیم که هنوز در شهرمان استادانی هستند که میتوانیم در محضرشان بیاموزیم و بهره ببریم.
معاون فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان موضوع مقالات «نامه سروشیار» را مجموعه متنوعی در زمینه ادبیات، تاریخ، اصفهانشناسی، شاهنامهپژوهی و موسیقی خواند و آن را از حیث تنوع و تکثر، به زندهیاد جمشید مظاهری تشبیه کرد، سپس گفت: مجلس امروز ما نیز از این تنوع نشانههایی دارد و در دعوت از استادان، به این تنوع چشم داشتیم، اگرچه محدودیت زمان اجازه نمیدهد آنچنانکه باید و آنچنانکه شایسته استاد جمشید مظاهری است، از این تنوع بهره ببریم.
وی ضمن معرفی سخنرانان به پخش دو تصنیف پیش از آغاز نشست اشاره کرد و گفت: تصنیف اول، «غم زندهرود» اثر ابراهیم اسماعیلی بود و تصنیف دوم، «ماه مجلسآرا» نام داشت. یکی از ویژگیهای کتاب «نامه سروشیار» این است که مجموعهای از صوتهای استاد مظاهری و دو تصنیفی را که در رثای او سروده شده، ضمیمه خود دارد.
مهمان اول این نشست، مهدی کیوان، تاریخشناس و اصفهانپژوه موضوع بحث خود را «تبارشناسی فکری فرهنگی استاد جمشید مظاهری» انتخاب کرده بود. وی سخنان خود را با این جمله آغاز کرد که آنچه مظاهری آموخت، از دیگران ندید، بلکه پای سخنان کسانی که دوستشان داشت، نشست؛ شبها پیش مرحوم صمصام، یاوری، تاج و کسایی بود، ولی امروز دانشگاههایی هستند که پول میگیرند و مدرک میدهند و ادراکی در کار نیست. امروز افراد از فرط شنیدن حرفهای بیمعنا و بیهوده، گوش دادن را کنار گذاشتهاند و فقط تماشا میکنند، در صورتی که با نگاه کردن چیزی آموخته نمیشود و باید «آدمی فربه شود از راه گوش». مشکل ما یکی این است که گوش دادن را فراموش کردهایم و دیگر اینکه تعاریف مشترک نداریم.
وی به عنوان کتاب مورد بحث اشاره کرد و گفت: ما به شاهکار فردوسی، شاهنامه میگوییم، نه نامه شاه؛ پس چرا عنوان این کتاب، «نامه سروشیار» است و زیر عنوان قید شده «یادنامه»؟
این تاریخپژوه همچنین از حضور کمرنگ استادان زبان و ادبیات فارسی در این نشست گلایه کرد و ادامه داد: برای تهیه دو جلد کتاب «نامه سروشیار» هزینه بسیاری صرف شده و این کار در روزگار ما شایسته قدردانی است، هر چند با توجه به تنگحوصله بودن مخاطب امروزی، بهتر بود از حجم مطالب کاسته میشد، ولی در هر صورت گردآورندگان این مجموعه را ستایش میکنم و آنها رسالت خود را انجام دادهاند.
وی خود را یک معلم تاریخ نامید و تصریح کرد: تاریخ زیربنای ادبیات است، مورخی که شعر را درک نکند، شایسته این عنوان نیست. اغلب مسائل تاریخی ما در شعر منعکس شده است، چون نظامهای حاکم اجازه صراحت به نویسندگان نمیدادند و فقط افرادی مانند ابوالفضل بیهقی پیدا میشدند که به صراحت سخن بگویند، ولی سایرین به زبان شعر سخن گفتهاند و این اشعار یعنی شکوائیههای ملت ایران. کسی که شعر را دستکم بگیرد، مورخ نیست و تمام تاریخ ما در شعر منعکس شده است. شعر ما تاریخ ماست، فیاض زاهد که روزی شاگرد من بود و اکنون در حال نگارش تاریخ اجتماعی ایران است، چند روز پیش تماس گرفت و گفت حالا متوجه میشوم که چرا 40 سال پیش در کلاسهای دانشگاه اصفهان تأکید میکردید که اگر کسی شعر را درک نکند، تاریخ ایران را متوجه نخواهد شد. تاریخ ما در شعر خلاصه شده است.
کیوان مشتاقان فرهنگ و ادب ملی را نشانهای از علاقهمندی جامعه به اندیشیدن دانست و افزود: اهل فکر و فرهنگ نشان میدهند که جامعه هنری و ادبی ما معیارهای خود را هر چند نصفه و نیمه، ولی دارد. همین جمعیت به ظاهر اندک، ولی در حقیقت بسیار، دلیل این است که هنوز بخش قابل ملاحظه فرهنگ ما زنده است. از خودتان سپاسگزار باشید که وقت گذاشتید و در این جمع شرکت کردید. انتشار یادنامه جمشید مظاهری و برگزاری این نشست نشان میدهد که اگر ارزشهای پاک و واقعی داشته باشیم، جامعه قدردان ما خواهد بود.
وی در ادامه با بیان اینکه جمشید مظاهری به تاریخ بیهقی به لحاظ سبک و محتوا سخت مشتاق بود، به یاد او سطرهایی از این اثر در اندوه بر دار کردن حسنک وزیر را برای حاضران در نشست خواند و در ضمن آن، این پرسش را مطرح کرد که چرا هنوز برخی مقاله و رسالهنویسان نمیخواهند صدای پای زمان را بشنوند تا بدانند در کجای زمان و مکان ایستادهاند؟ این جمله از مرحوم محمد حقوقی است که میگوید: «صدای پای زمان را بشنوید و ببینید کجای تاریخ ایستادهاید؟» ما نمیدانیم کجای تاریخ ایستادهایم و نشانی اشتباه به ما دادهاند. امروز به اینجا آمدم تا بگویم صدای پای زمان را گوش دهید و ببینید کجای تاریخ ایستادهاید. تاریخ ما تکرار این جمله بونصر مشکان است که بعد از بر دار کردن حسنک وزیر میگوید: «چه امید ماند؟»
این اصفهانشناس و تاریخپژوه اضافه کرد: جمشید مظاهری عاشق نوشتههای بیهقی بود و تبارنامه نوشتههای خود او از نظر شیوه نگارش، از بیهقی آغاز میشد و به علامه قزوینی، فروزانفر، مینوی، همایی و بهار میرسید. ما 200 سال است بین سنت و تجدد درگیر هستیم و جمشید مظاهری وجودش، 10 درصد مدرنیته بود و 90 درصد سنت؛ زمانی صراحتاً به من گفت شعر پروین را به شعر فروغ فرخزاد ترجیح میدهم. با توجه به همان 10 درصد، انتظار داشتم در این یادنامه، نواندیشی مرحوم مظاهری نشان داده شود. یادنامه، امتداد شخصی است که دربارهاش نوشته میشود.
وی با تأکید بر اینکه زمانی مورخ شده که سیاست را کنار گذاشته است، گفت: من سه دوره فکری را در مطالعه تاریخ پشت سر گذاشتهام؛ در دوره اول رویکرد چپروانه به تاریخ داشتم که اشتباهات نسل ما از همین نقطه آغاز شد، ما نگاه سیاسی به تاریخ داشتیم، در حالی که مورخ باید از سیاست عبور کرده باشد، نه اینکه سیاست را به زبالهدانی تاریخ بیندازد، تاریخ بالاتر از اینهاست. پس از اینکه متوجه اشتباه بودن این رویکرد شدم، به پنج عامل رسیدم که اولین آنها، زبان فارسی است. ما مدیون این زبان هستیم، خانه جمشید مظاهری زبان فارسی بود و ایران حاصل اتحاد اقوام بر پایه این زبان است، ولی ما به آن بها نمیدهیم. عامل دوم، نظام فکری حاکم بر جامعه ایران بوده که همواره به آمدن یک منجی چشم دوخته است. عامل سوم، مذهب ماست که به خودمان تعلق دارد. ما در اسلام تحولاتی ایجاد و آن را بومی کردیم. عامل چهارم، آداب و رسوم است؛ نوروز، عاشورا و خون سیاوش را نباید کمارزش بشماریم، اینها نگاهبان تاریخ ما هستند و نباید اجازه ندهیم از ذهن ما پاک شوند. عامل پنجم، جغرافیای فرهنگی ایران از جیحون تا فرات است.
کیوان با بیان اینکه اخیراً به بیماری سرطان مبتلا شده است، افزود: آدمی بعضی چیزها را فقط در رنج میتواند درک کند، از آن فرار نکنید و احترامش بدارید. منظور، رنج جدی است که خواب را از چشمان ما میرباید، نه غم نداشتن مادیات. خدا را بسیار شاکرم که این دستاورد برای من حاصل و رنج بیماری موجب شد تا به کشف و شهود برسم. دردی که میکشیدم، نه از بابت ترس از مرگ که آرزوی من است، بلکه از بابت ناتمام ماندن کارها بود. این کشف و شهود حاصل 40 سال خون دل خوردن برای بهبودی اخلاقی مردم ایران است و آن اینکه ما ایرانیها بر اساس رواداری و اغماض است که زندهایم و ریشه آن را در همان پنج عامل یافتهام. ما از زمان مواجهه با پیشرفتهای غرب دچار کاستی شدیم و تاریخمان بر مبنای انفعال شکل گرفت. از سوی دیگر، ما همواره حدیث خودمان را از دیگران شنیدهایم؛ هخامنشیان را در آینه یونانیها، اشکانیان را در آینه رومیها، ایران اسلامی را در آینه اعراب و صفویه را در آینه عثمانی میبینیم. زمانی که عباس میرزا از آن فرنگی میپرسد چرا شما پیشرفت کردید و ما بازماندیم، آن وقت است که تاریخ ما از حالت بده بستان خارج میشود و رو به انفعال میرود، در حالی که تا پیش از آن وقتی در برابر قومی دیگر قرار میگرفتیم، چیزی میدادیم و چیزی دریافت میکردیم، ولی در برابر غرب چیزی برای دادن نداشتیم.
وی تصریح کرد: جامعه ایرانی نه نخبهکش است و نه مردهپرست؛ ما نام مردگان را برای زندگان یادآوری میکنیم و میگوییم امثال جمشید مظاهری بیهوده به این جایگاه نرسیدند و این مردهپرستی نیست. جمشید از دبستان آغاز کرد و به دانشگاه رسید، ولی امروز هستند افرادی که بدون رنج و زحمت، مدارج علمی را به نام خود ثبت میکنند. جمشید وقت خود را در کتابفروشیهای اصفهان میگذراند و برای من عجیب است که این وقت را چگونه خلق میکرد. او اصفهان را عاشقانه فهمیده بود، در حالی که اصفهانشناسی کاری دشوار و اصفهان مدیون جمشید مظاهری است، ولی ما قدر او را ندانستیم و فکر کردیم صرفاً یک معلم ساده ادبیات است. ذره ذره وجود او معلم بود و همه جا معلم بودن سخت است. نقدی که نقادان فرهنگی به خلقیات ما ایرانیها وارد میکنند و پاسداشت یا بزرگداشت را نوعی مردهپرستی میدانند، از بنیاد نادرست است و بزرگداشت خواجگان فرهنگی، رسمی دیرین و ایرانی محسوب میشود. به ایرانیت ما بسیار توهین میکنند، ولی ملتی که شاهنامه دارد، شایسته توهین نیست. دیرزمانیست که در جامعه ما انقطاع و گسستگی زبانی روی داده، گسست نسلی طبیعی است و در آن تعامل وجود دارد، نه تقابل، ولی در گسست زبانی، صرفاً زبان و گویش مطرح نیست، بلکه این تعاریف هستند که در تقابل دیروز و امروز قرار گرفتهاند.
این اصفهانپژوه تاریخ عرفان ایران را گواهی بر رواداری ایرانیان دانست و گفت: تاریخ ما همواره جنگ میان شریعت و طریقت بوده و هر گاه از یکی خسته شدهایم، به دامان دیگری پناه بردهایم. این تداوم تاریخی ماست و تاریخی که آن را درک کردهام، همین است. فلسفه تاریخ هر جامعهای از دل مناسبات اجتماعی آن شکل میگیرد و اینکه گفته میشود تاریخ ما جنگ بین شریعت و طریقت بوده، چون چارهای نداشتیم و هنوز شرایط دوران روشنگری اروپا را طی نکردهایم. تا طبقه متوسط تشکیل نشود، جامعه تحول پیدا نمیکند. جامعه ما یا سرمایهدار است و دردی به دل ندارد و یا طبقهایست که تمام شکوائیهاش از نداشتن است. فقط زمان صفویه بود که فرصت کردیم طبقه متوسط داشته باشیم و این طبقه نیز فقط از راه تجارت و دادوستد شکل میگیرد. ما از زمان مواجهه با غرب، از تاریخ خود جدا شدیم، دیگر عالم به معنای علامه نداریم و تخصص شکل گرفته است.
وی با اشاره به تصاویری که در یادنامه جمشید مظاهری ثبت شده است، اظهار کرد: این عکسها روال تحول او را نشان میدهد، جمشید در آغاز کراوات میزد و در پایان آن را برداشت و همانطور که گفتم، 10 درصد مدرنیته بود و 90 درصد پای در سنت داشت. سنت و تجدد در مقابل هم نیستند، تجدد تکامل سنت است، البته نه تکامل خرافات، بیهوده جنگ میان متقدم و متجدد راه نیندازیم.
کیوان تأکید کرد: یادنامه نه از جنس سوگ، بلکه از جنس سخن و سخنسرایی است، تاروپود زندگی دانشمندان تافته و بافته از کلمات بوده و مرگ آنها نیز باید در امتداد تاروپود زندگی آنها باشد. به همین دلیل معتقدم که یادنامه جمشید مظاهری باید در امتداد زندگی او باشد و این نکته در تقسیمبندی کتاب باید رعایت میشد. اندیشمند مرگ ندارد، بلکه تألیف دارد؛ مردن بهمثابه نوشتن کار اندیشمند و از قضا، خواندنیتر از آثار نوشتهشده اوست. مرگ اندیشمند و هنرمند، تألیف و درسی است که باید آن را آموخت، تراژدی نیست، سوگ نیست و سخن است. این پاسداشتها باید تولد تازهای به دنبال داشته باشد، مردهپرستی نیست و پاسداشت خواجگان فرهنگی، پاسداشت ایران و ایرانیت است.
در ادامه، نوبت سیدمهدی نوریان، عضو سابق هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان بود تا از دوست از دست رفته خود بگوید. وی سخنان خود را با این بیت سعدی آغاز کرد که: «آنها که خواندهام همه از یاد من برفت/ الا حدیث دوست که تکرار میکنم» و ضمن تبریک به دستاندرکاران تهیه کتاب گفت: لحظات پایانی که برای حضور در نشست قصد بیرون آمدن از خانه را داشتم، از حسن اتفاق، تماسی از دکتر سعید حمیدیان دریافت کردم و به او خبر برگزاری این نشست را دادم. دکتر حمیدیان هم از من خواست تا سلام او را به شما برسانم و تأکید کنم که جمشید مظاهری در میان ما محوریت داشت و از فضل و کمال، خوشمحضری و خوشمشربی او بگویم. من و دکتر حمیدیان به همراه دکتر طاهری عراقی، عباس ماهیار، جمشید مظاهری و چند نفر دیگر در دوره کارشناسی ارشد دانشگاه تهران همکلاسی بودیم و همه متفقالقول، جمشید را محور این جمع دوستانه میدانستیم.
عضو سابق هیئت علمی دانشگاه اصفهان فراهم کردن یادنامهها را سنتی دانست که از غرب آموخته شده و افزود: یکی از نمونههای قدیمی و برجسته یادنامه که به تاریخ فرهنگ ما مربوط میشود، مجموعه مقالاتی است که حدود 80 تا 90 سال پیش، بزرگترین مستشرقان و ایرانشناسان اروپا فراهم و با عنوان «ران ملخ» به سیدحسن تقیزاده تقدیم کردند. ران ملخ به این بیت از جمال اصفهانی اشاره دارد که میگوید: «ران ملخی پیش سلیمان بردن/ عیب است ولیکن هنر است از موری»؛ یعنی خودشان را در برابر عظمت علمی تقیزاده، همچون موری میدانستند که ران ملخی را به دندان گرفته و پیشکش حضرت سلیمان میکند. تهیه یادنامه بهتدریج در ایران ادامه پیدا کرد و سال 54 بود که مجموعه مقالاتی به نام «نامه مینویی» به استاد مجتبی مینوی تقدیم شد.
وی تأکید کرد: این آثار، بار علمی سنگینی دارد و بسیار باارزش است. بارها در کلاسهایم گفتهام که ارزش مقاله بیشتر از کتاب است، به شرطی که واقعاً علمی بوده و شرایط تحقیق در آن رعایت شده باشد، چون پژوهشگر در مقاله تمام جوانب مربوط به یک موضوع را میسنجد و ابعاد آن را روشن یا مسئلهای را برای اولین بار کشف میکند. بنابراین، مقاله را نباید دستکم گرفت و مطالب بسیار آموزندهای میتواند داشته باشد. در همین کتاب «نامه سروشیار» نیز مقالات بسیار عالی و باارزشی وجود دارد.
نوریان یادآور شد: جمشید مظاهری با تمام وجود در کتابها و علم و پژوهش غرق و عاشق این بود که آنچه را در خلال کتابها و منابع گوناگون به دست آورده بود، در اختیار شاگردان خود بگذارد. شاگردانش از وجود او بسیار بهره میبردند و تا وقتی زنده بود، همیشه در راهروهای دانشکده تعداد زیادی از دانشجویان را میدیدیم که در کنارش راه میروند و سؤال میپرسند و پس از او دیگر معلوم نبود که پرسشهایشان را از چه کسی باید بپرسند. درواقع، خلأ وجود جمشید مظاهری همیشه احساس میشود.
وی با تأیید سخنان مهدی کیوان در خصوص بههمپیوستگی تاریخ و ادبیات بیان کرد: همیشه این نکته را به دانشجویان گوشزد میکنم که ادبیات و تاریخ مانند شیر و شکر به هم آمیختهاند و اصلاً نمیتوان این دو را از هم جدا کرد. کسی که میخواهد ادبیات بیاموزد، باید تاریخ بلد باشد و کسی که میخواهد تاریخ بخواند، باید ادبیات بلد باشد. در غیر این صورت، کارش لنگ میماند و با مشکل مواجه میشود. بیهقی در همان داستان حسنک وزیر، بسیاری از مطالب را بیان کرده، مطالب فراوانی را نیز به کنایه گفته و با یک کلمه، حق مطلب را ادا کرده است. در ادبیات موضوعی به نام مقاصد ثانویه وجود دارد و منظور از آن این است که کسی حرفی میزند، ولی مقصودش چیز دیگریست. در داستان حسنک وزیر، بیهقی اشاره میکند بوسهل زوزنی که شرارت در ذاتش نهفته بود، حسنک را به علی رایض سپرده بود و بدون اینکه جریان را توضیح دهد، فقط در یک جمله میگوید: «بر وی استخفافها رفت.» رایض به معنای رامکننده اسب است و علی رایض مسئول اصطبل بود و سپردن حسنک وزیر به او و زندانی کردنش در اصطبل برای خوار و خفیف ساختن حسنک بوده است. بنابراین، ادبیات و تاریخ باید دست به دست هم بدهند تا این مطالب درک شود. تمام بزرگانی که میشناسیم، به همان اندازهای که در تاریخ غور کرده بودند، در ادبیات نیز تبحر داشتند و از مجموع اینها توانسته بودند به جایگاهی والا دست پیدا کنند.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: اگرچه برای حضور در این نشست شرایط جسمی مساعدی نداشتم، ولی حقی که جمشید مظاهری به گردن ما دارد، بسیار زیاد است و زحمتی که برای تهیه کتاب کشیده شده، واقعاً جای قدردانی دارد.
جویا جهانبخش، پژوهشگر، کتابشناس، مصحح و تراجمنگار، آخرین مهمان این برنامه بود که پشت تریبون قرار گرفت. وی در ابتدا تأکید کرد که قصد ایراد خطابه منضبط کتابگزارانه ندارد، هر چند نشست در باب یک کتاب است و دلیل آن را سخن از وجود عزیزی دانست که سالهای دراز ادراک محضر ارزشمندش را کرده است و بالطبع نمیتواند به انضباط سخن بگوید.
وی اظهار کرد: 28 سال این توفیق را داشتم که در زمره ارادتمندان و مستفیدان مرحوم استاد مظاهری باشم، از سال اول یا دوم راهنمایی و این سعادت نیز به دلالت خیر استاد بهزاد قدسی برای من حاصل شد. در این 28 سال، بسیار و از راههای گوناگون از محضر استاد مظاهری فیض بردم و طی 6 سالی که از درگذشت ایشان گذشته، بعید است روزی بر من سپری شده باشد که به یاد آن مرحوم نبوده و آب در دیده نگردانده باشم. به راستی این 6 سال، آسان نبود و با درگذشت استاد مظاهری، بخشی از روح اصفهان از دست رفت.
این مصحح و پژوهشگر با قدردانی از مدونان و ناشر کتاب «نامه سروشیار» گفت: شاید کسانی که دستی بر آتش چنین کارهایی نداشته باشند، گمان کنند کار چندان پیچیدهای انجام نشده است، مقالاتی از اهلش ستانده شده، مدونی هم در این میان بوده و آنها را به دست ناشری سپرده، ولی شخصاً چون به نوعی تجربه چنین کاری را دارم، از دشواریهای آن به خوبی آگاهم و به صراحت میگویم که موضوع بسیار متفاوت است با چنین روند سادهای که ترسیم کردم. وقتی این مجموعه بسیار جلیل را تصفح میکردم، بارها بر همت بلند مدونان آفرین گفتم و حتی به همسرم گفتم که نمیدانم چگونه این مقالات اینقدر گزیده و منتخب درآمده، چون مقاله گرفتن برای یادنامهها و جشننامهها واقعاً دشوار و با روال مجلات متفاوت است. در مجله به راحتی میتوان مقالهای را نپذیرفت و آن را واجد مزایای علمی کافی ندانست، ولی در یادنامه و جشننامه و در مقام درخواست و تعارفات و آدابدانی ایرانی و این محظورات، چنین کاری آسان نیست و سپس نیز بتوان مجموعهای به این پاکیزگی فراهم کرد که البته نمیگویم مقاله ضعیف ندارد، ولی اینکه اکثر قریب به اتفاق مقالات قوی، خواندنی و نخبه است، واقعاً شگفتانگیز مینماید و میتوانم بگویم بهعنوان کسی که یادنامهباز حرفهایست، همانطور که دکتر نوریان گفتند، واقعاً مجموعه آبرومندیست، بلکه گمان میکنم یکی از آبرومندترین یادنامههاییست که در این حیطه منتشر شده است و مجموعه بسیار ارزشمندی از مقالات را بهخصوص در حیطه مطالعات ادبی و تاریخی دارد که اهل فن از آنها بینیاز نخواهند بود.
وی جمشید مظاهری را مردی قدردان نامید و قدردانی اهل فرهنگ نسبت به او را بازتاب و پژواک همان قدردانیها و خوی و منش والای مظاهری دانست. جهانبخش ادامه داد: در این مجموعه، مقالات کسانی به چشم میخورد که اصلاً استاد را ندیده بودند و با ارادتمندی و توجه به حیطه مطالعات ایشان، مقالات بسیار خوبی به این مجموعه پیشکش کردهاند و این بازتاب همان منشیست که مرحوم مظاهری داشت. منش او دربردارنده دو صفت به ظاهر متناقض بود؛ استاد مظاهری از یک سو بسیار خردهبین و نقاد بود و از سوی دیگر، بسیار قدردان و بزرگوار و جمع این دو صفت آسان نیست. نقدهای استاد بسیار ریزبینانه و طبعاً سختگیرانه بود، ولی مخصوصاً زمانی که به ساحت استادان بزرگ مربوط میشد، با احترام و ارجگذاری خاص همراه بود. قدری از این تربیت و منش نیز بیگمان حاصل تجربه ایشان از رفتارهای کریمانه دیگران و انطباعی بود که از این رفتارها پذیرفته بود.
این مصحح و مترجم تصریح کرد: وقتی استاد مظاهری این رفتارهای کریمانه را میدید، هم به شوق و وجد میآمد و هم در جانش چنان مینشست که خود او را اینگونه میساخت. به همین دلیل، هم کریم بود و استغنای دنیوی اظهار میکرد و هم بسیار بذول بود. گاهی که از ایشان چیزی طلب میشد، بیدریغ و حتی گاهی به اصرار، کتاب یا نسخهای در اختیار میگذاشت.
وی در اثبات قدردان بودن جمشید مظاهری گفت: یکی از صفات بارز ایشان، این ادب اسلامی رفیع بود که کم دیگران را بسیار میدید و بسیار خود را کم. این نکتهای شاخص در رفتار استاد بود و بارها یادم هست که وقتی با یکدیگر صحبت میکردیم و ایشان میپرسید مشغول چه کاری هستی و من مثلاً میگفتم یادداشتی درباره بیتی از فرخی مینویسم، با چنان مرحمت و توجهی به این مقوله میپرداخت و تشویق میکرد که احساس میکردم مهمترین کار دنیا را انجام میدهم. از طرف دیگر، اگر استاد خود نکتهای مییافت و منبعش را میپرسیدیم، پاسخ میداد که همه نوشتهاند و همه جا هست، ولی درواقع آن نکته گوشه کتابی نوشته شده و استاد آن را خوانده بود و دیگران نخوانده بودند، اما در عین حال آن را بهعنوان کشف خاص خود اظهار نمیکرد. این ویژگی با نوعی سنجیدگی در باب مآل امور همراه بود. وقتی فرهنگ سخن دکتر انوری منتشر شد، من در آن روزگار جوانتر و خامتر از امروز بودم و در پی این برآمدم که ببینم این کتاب مرجع تازه چگونه است و شروع کردم به خردهگیریهای جوانانه. استاد مظاهری که گویا به نیت من پی برده بود، گفت: اگر چیزی نوشتید، خوب بنویسید. منظورشان این بود که کتاب را تحسین کنید. من علت آن را جویا شدم و ایشان گفت یک ناشر خصوصی سرمایه اختصاص داده و برای زبان فارسی فرهنگ نوشته، نباید ذوقش کور شود و من همانجا متوجه شدم که استاد تمام جوانب را در نظر میگیرد و من در حال خردهگیری هستم. همین ویژگیهاست که بازتاب آن، قدردانی میشود و پاسخ جامعه علمی به این مرد قدردان سنجیدهکار، همین کتاب ارجمند «نامه سروشیار» است.
جهانبخش ادامه داد: صفات برجسته مرحوم مظاهری بیش از آن است که در این مجال اندک به آنها پرداخته شود. بنابراین، اگر بخواهم به ناچار و با صرفنظر از کثیری از اوصاف، ایشان را فقط در یک تعبیر وصف کنم، باید بگویم آموزگار دقت و باریکبینی در متون کهن بود و آنچه به ما یاد میداد، همین بود که جلوه آن را در این کتاب میبینید. درواقع، این یادنامه نمودار موفقیت استاد در این مسیر است و اکثر این مقالات مبتنی نیست جز بر دقت و باریکبینی در متون کهن. گمان میکنم کسانی که از این پس بخواهند خصوصاً در حیطه متون کهن فارسی بنویسند، حتماً باید سری به این کتاب بزنند، فهرست مطالبش را ببینند، بسی نکتهها در این مجموعه بیابند و از همه مهمتر اینکه به تعبیر امروزی، متوجه شوند چگونه پروژه مطالعاتی و فکری مرحوم مظاهری به بار نشسته و مخاطبان، شاگردان و علاقهمندان او دریافتهاند که او میخواست دیگران در چه حیطهای گام بردارند و در همان حیطه گام برداشتهاند و نتیجهاش، این مجموع نفیس شده است.
وی اضافه کرد: استاد مظاهری گاهی به مزاح میگفت فلان کس مرد نفیسیست و واقعاً خود ایشان بدون هیچ مزاح، مرد نفیسی بود. سخنی منتسب به مرحوم دکتر عبدالباقی نواب وجود دارد که از دکتر محمود عابدی شنیدم و به سند و زنجیره راویان نقل میکنم. ایشان میگفت زمانی که دکتر نواب به آکسفورد رفته و در یکی از مخازن نفیس نسخ خطی آنجا حاضر شده بود، نگاهی به این نسخهها انداخته و گفته بود ما در اصفهان، شخصی به نام جمشید مظاهری داریم که مانند این کتابخانه است، مردیست به نفاست یک کتابخانه و واقعاً چنین بود. این نفاست حاصل همنشینی با کتب نفیس و در او بازتافته بود و شأن واقعی ایشان نیز همین بود که کتابها را خوانده و شناخته باشد و دانشجویان و مخاطبانش را به سوی همان کتابها رهنمون شود. در یک شیوه تعلیمی راقی، استاد صرفاً انتقالدهنده مفردات و معلومات به شاگردان خود نبود، بلکه راهنمای آنها به سوی منابع بود.
این پژوهشگر و کتابشناس با بیان اینکه صرف درک محضر استادان بزرگ و گذراندن تعدادی واحد درسی، لزوماً ما را به جایی نمیرساند، یادآور شد: بسیاری معاشر یا شاگرد بزرگان بودند، ولی چند نفر از آنها مظاهریها، نوریانها و شفیعی کدکنیها شدند؟ امثال این افراد نه تنها از محضر آن بزرگان استفاده کردند، بلکه از محضر آنها راه را آموختند و سپس خود با عرقریزان روح در دریای کتابها غوطه خوردند و مجاهدتها انجام دادند تا مطالب بسیاری به دست آورند و این تنها راهیست که برای مانند مظاهری شدن وجود دارد و گاه متأسفانه خلاف آن به ما نموده میشود.
وی از عبدالعزیز المیمنی الراجکوتی بهعنوان مردی نام برد که استاد مظاهری او را بسیار دوست داشت و گفت: راجکوتی یک هندی حنفیمذهب بود که چنان در ادبیات عرب صاحب ید شده بود که عربها میگفتند ما عربی را از او میآموزیم. با تسامح میتوان گفت که در ادبیات عرب، حکم علامه قزوینی را در تاریخ و ادب و فرهنگ ما داشت و در مصر، اقبالی که به آرا و آثار او و انتشار آنها میشد، فوقالعاده بود. نمیخواهم درباره شخصیت راجکوتی به تفصیل سخن بگویم، ولی نکتهای بسیار عجیب در شرح حال خودنوشت او دیدم و آن اینکه حوزوی بود و در حوزه، فراوان بر آموختن از محضر استاد تأکید میشود، اما در عین حال میگوید من نزد استادان خوبی درس میخواندم، ولی تسلط کافی و لازم را در حل مشکلات نداشتم و آنجا بود که به ذهنم رسید به کتابها تکیه کنم و متون اصلی را بخوانم و آن وقت بود که مشکلاتم گشوده شد. درواقع، در کنار درک محضر استادان بزرگ باید در دریای کتابها غرق شد.
جهانبخش به کتاب «شعرالعجم» علامه شبلی نعمانی هندی و نقد شعرالعجم اثر حافظ محمود خان شیرانی اشاره و از دانشجویان و جوانان دعوت کرد به این دو کتاب مراجعه کنند تا متوجه شوند حاصل خواندن و بسیار خواندن چیست. به گفته وی، حاصل آن همین دو کتاب است و این دو عالم اهل شبه قاره آنقدر استغراق در متون فارسی پیدا کردند که سبک بیان شاعران و شیوه سخن سخنوران ما را دریافتند و با خواندن آثار منسوب به آنها، مجموعهای از اطلاعات را در عصری که دسترسی به جستوجوهای رایانهای و وسایل جدید وجود نداشته، در اختیار ما گذاشتهاند که حیرتانگیز است و مجموعهای از بصیرتها حاصل کردند. از همین دست میتوان به کتاب «نهجالادب» و بسیاری کتابهای دیگر اشاره کرد.
این کتابشناس و مصحح تأکید کرد: مرحوم مظاهری عاشق این مردان بود، به شیوه آنها اعتقاد داشت و خود نیز به همین شیوه سلوک کرد. زمانی که تاریخ بیهقی ویراسته دکتر یاحقی و سیدی چاپ و در آغاز آن، قصیده ادیب پیشاوری درباره بیهقی درج شده بود، استاد مظاهری گفت ادیب پیشاوری خود از جنس بیهقی است و درست میگفت. خود استاد مظاهری نیز همینگونه و از جنس بیهقی، حمزه اصفهانی و ابوریحان بیرونی بود. اگر آدمی امثال استاد مظاهری را ادراک نکرده بود، به راستی گمان میکرد بسیاری از مطالب که در باب شور طلب در دانشوران قدیم گفته میشود، افسانه و مبالغه است، ولی این ویژگی در ایشان مشهود بود.
وی به عکسها و اسناد مهم «نامه سروشیار» اشاره کرد و گفت: تصویری در صفحه 1495 این کتاب با زیرنویس بدون شرح وجود دارد که استاد مظاهری را با لباس راحتی در میان دریای کتابها نشان میدهد و تصویر واقعی ایشان همین است و به لحاظی، چه مناسب است که این نشست در خصوص کتاب «نامه سروشیار» در فضای کتابفروشی برگزار میشود، چراکه کتابفروشی سالیان سال محل حضور و دیدارهای استاد و جای حقیقی ایشان بوده و هست. هر جا که صحبت از کتابها بود، او خود از نادرهکاران بود و جای او هر جا بود که سخن از نادرهکاران بود.
جهانبخش بیان کرد: «نامه سروشیار» عمدتاً مشتمل بر مقالات علمیست و هیچ متنپژوه قلمرو فرهنگ ایرانی از این کتاب بینیاز نیست. از طرف دیگر، اشتمال چندانی به مقالاتی ویژه خاطرات مربوط به استاد مظاهری و سیره ایشان ندارد که بجا هم بوده است، چون مجله دریچه ویژهنامهای به اینگونه مقالات اختصاص داد که در جای خود عرضه شده است. مقالهای در این کتاب آمده به نام «نادرهکار سپاهان» تنظیم زهرا آقابابایی و دکتر حسین مسجدی که بسیار ارزشمند و پیداست که زحمت بسیار برای آن کشیدهاند و البته قابلیت تکمیل هم دارد، ولی همینطور هم سخت خوب است. از نکات قابل ذکر در این مقاله، این است که گفته شده استاد مظاهری در بند ظواهر مترتب بر دانش و تحصیل نبود و همه میدانیم که ایشان هیچگاه درصدد گرفتن مدرک دکترا بهطور رسمی برنیامد.
وی افزود: چیزی که شاید برخی از شما ندانید، در آن مقاله هم نیامده و استاد برای من تعریف کرد، این است که میگفت کارشناسی ارشد را هم در رودربایستی با دکتر شهیدی و بهدلیل کرامت و بزرگواری ایشان گرفت. این را برخی شنیدید یا خبر داشتید که در اواخر کار، دانشگاه اصفهان استاد مظاهری را به استادیاری ارتقا داد و در مرتبه دکترا شناخت. من با اینکه معاشرت بسیاری با ایشان داشتم، هیچگاه در این خصوص کنجکاوی نکرده بودم و جای کنجکاوی هم نبود، ولی همواره متعجب بودم که در نظام اداری قرطاسباز ما چگونه چنین بصیرتی حاصل شده که قدردان دانشوران واقعی و طالبان راستین علم باشند که در مقالهای که به آن اشاره کردم، پاسخم را گرفتم. نوشتهاند: «در نهایت در سال 1379 به پایمردی برخی همکارانش همچون دکتر سیدمهدی نوریان و با پذیرش کتاب تاریخ اصفهان بهعنوان رساله دکترا، به مرتبه استادیاری ارتقا یافت.» اینجا بود که سر آن مسئله برای من مکشوف شد و با خود خواندم: «قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر، گوهری».
این نویسنده و پژوهشگر تصریح کرد: درواقع، قدر استاد مظاهری را شخصیتی مانند دکتر نوریان میداند، نه دستگاه اداری و همان که بزرگان ما از صدر اسلام گفتهاند: «خداوندگاران فضلاند که اهل فضل را میشناسند و فضل اهل فضل را به جای میآورند.» لقب دکترا بر مقام استادان بزرگی چون زندهیاد مظاهری چیزی اضافه نمیکند، ولی آنچه مهم مینماید، همین قدر فضل و اهل فضل را دانستن است و آن را هم جز از خداوندگاران فضل نباید چشم داشت. روزی که دانشگاه تهران بهطور رسمی، استاد مجتبی مینوی را علامه خواند، بر او چیزی افزوده نشد، بر قدر دانشگاه تهران افزوده شد. زمانی که زندهیاد محدث ارموی پایاننامه دکترایش را در دانشگاه تهران گذراند که تصحیح فهرست شیخ منتجبالدین بود، مرحوم دکتر محمود شهابی گفته بود نه به آقای محدث که به دانشگاه تهران باید تبریک گفت. درواقع، اهل فضلی چون دکتر نوریان حضور داشت که چنین قدمی برداشت و با این کار درست و سنجیده خود، بر آبروی دانشگاه اصفهان افزود. خوشا به سعادت اصفهان که فرزندی چون جمشید مظاهری داشت و فرزندانی چون دکتر مهدی نوریان و دکتر مهدی کیوان دارد، ای خوش اصفهانی که شما حاضران باشندگان آن هستید و زهی سعادت من که در این مجلس در حضور فرزندان برومند بزرگانی چون ابونعیم و حمزه و در شهر جمال و کمال و جلال، به تعبیری که دکتر نوریان از استاد مظاهر مصفا نقل کرد، توفیق داشتم درباره استاد مظاهری سخن بگویم.
پس از پایان یافتن سخنرانیها، اسماعیل نهجیری، از دوستان جمشید مظاهری، ابیاتی از مولانا را قرائت کرد که او پس از غیبت کوتاه شمس در ستایشش سروده بود و نهجیری در مرثیه جمشید مظاهری خواند. وی اظهار کرد: 52 سال تجربه همزیستی با جمشید مظاهری را دارم و در تمام این سالها، هرگاه میخواست مطلبی بگوید، هیچ وقت از ضمیر اول شخص استفاده نکرد و این بزرگترین نشانه تواضع و فروتنی او بود.
پایانبخش این نشست، صحبتهای علیاکبر احمدی دارانی و گلپر نصری بهعنوان تدوینکنندگان کتاب بود. نصری ضمن قدردانی از حاضران و مهمانان مراسم در سخنانی بیان کرد: استاد مظاهری جدا از اینکه مشوق دانشجویان و مریدان خود در نگارش کتاب و مقاله بود، منبع الهام آنها نیز به شمار میرفت و بهوضوح پس از درگذشتش، بسیاری کمنویس شدند و قلمهای فراوانی خشک شد، ولی کاری نمیتوان انجام داد و این انگار قانون تلخ دنیاست که در نبود برخی آدمها، زندگی دیگر به روال پیشین خود برنمیگردد.
احمدی نیز با سپاس از حامیان تدوین و انتشار کتاب گفت: در فرهنگ ما معمولاً کارهای مشترک به نتیجه نمیرسد، یا در نیمه به تنش منجر میشود، ولی طی سه سال و نیمی که با خانم نصری در تدوین کتاب همکاری میکردم، دقت و وسواس علمی ایشان قابل توجه بود، بهگونهای که تمام منابع مندرج در مقالات را با اصل آنها میسنجید، یعنی کاری که ویراستاران مقالات دانشنامهای و دایرةالمعارفی انجام میدهند و وقتی من میگفتم این کار دیگر به عهده ما نیست، ایشان معتقد بود که این کتاب باید خوب چاپ شود، چون احتمالاً یک بار بیشتر فرصت چاپ پیدا نمیکند.
محبوبه فرهنگ
انتهای پیام