حجتالاسلام والمسلمین محمدعلی میرزایی، عضو هیئت علمی جامعةالمصطفی(ص) العالمیة، در گفتوگو با ایکنا، با بیان اینکه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره)، بزرگترین تحول بنیادین دورانِ پسامعصوم در تاریخ اسلام است، گفت: حجم دگرگونیهای نرم و سخت پدیدآمده در جهان، که ریشه در این پدیده شگرف دارد، با تحولات هیچ رخداد دیگری در تاریخ دوازده قرن مسلمانان قابل مقایسه نیست. آشکار است که بر هم زدن معادلات بومی و محدود در جوامع سنتی گذشته با لرزه بر معادلات یکپارچه جهان مدرن یکسان نیست. سخن میشل فوکو درباره این پدیده شگرف از این زاویه بسیار معنادار است، به ویژه وقتی به این امر بنگریم که فوکو دارای رهیافتهای پساساختارگرایی بود و از هیمنه مدرنیسم در جهان و پیامدهای ویرانگر آن رنج میکشید.
بیشتر بخوانید؛
وی افزود: انقلاب اسلامی از نظر فوکو، دارای چنان ظرفیتی بوده که میتوانسته با جریان هژمونی جهان مدرن دست و پنجه نرم کند. البته طبیعی است که با مشاهده زاویه تند و تیز انقلاب اسلامی علیه حتی پستمدرنیسم و استقلال پارادایمی آن، امثال فوکو نیز از آن فاصله بگیرند. دور شدن فوکو از انقلاب اسلامی بر اثر تجدیدنظر او نسبت به مدرنیسمستیزی انقلاب اسلامی نبود، بلکه ناشی از آن بود که میدید که آرمانها و پارادایم و دکترین این انقلاب با فضای پستمدرن او سرِ سازگاری ندارد. این انقلاب دارای الهیات آزادیبخش و بنیادهای آن مبتنی بر نوعی ایدئولوژی مرتبط با متافیزیک و بر عقلانیتی کاملاً مستقل استوار بود.
عضو هیئت علمی جامعةالمصطفی(ص) العالمیة با بیان اینکه این انقلاب شباهت عمیق و معناداری با دیگر انقلابها نداشت، گفت: وقتی مبانی و پایههای آن بر متافیزیک و الهیاتی فراخناک، عقلانی، انسانمحور، آزادیبخش، اجتماعی و جهاناندیش ساخته شده باشد، به طور طبیعی مرزهای مفهومی و عینی آن از دیگر پدیدههای انقلابی متمایز خواهد شد و این رهیافتهای متافیزیکی، الهیاتی و انسانی لاجرم در نظامهای اساسی آن بازتاب خواهد یافت.
وی تصریح کرد: امر بسیار مهم دیگر که باید در کارنامه بنیادین انقلاب نوشته شود و در فراروی تاریخ بشریت همواره گشوده باشد، بازتولید متعالیترین فهمها و تفسیرهای از دین است. اگر رهبری عالی این نهضت در دست شخصیتی غیر از امام بود، چنین هویت، ماهیت و سرشتی برای انقلاب متصور نبود. جامعیّت، انسانیّت، عصریّت و وحدت معرفت و وجود در شخصیت حضرت امام بیش از آنکه ابعاد او باشد، عناصر و مؤلفههای تشکیلدهنده نظام معرفتی و رفتاری و بخشهای تشکیلدهنده اَبَردستگاه تفکر و کنش امام بود. همین خاصیّت باعث شد که انقلابی از امامت او پدیدار شود که آن صفات یکپارچه در آن بازتاب داده شود و نظامهای تقنین، اجرا، نظریه و عمل عطر و رایحه معارف به وحدت رسیده در جان امام در این انقلاب نمود پیدا کند.
میرزایی تأکید کرد: امام(ره) از آغاز تا میانه راه جریانهای معارف و حرکت عملی انقلاب را هدایت و از اصالت و ژرفای آن پاسداری کرد و برای پیشگیری از انحراف آن در هزار میدان، سلحشورانه با شهامت و شجاعت و ازخودگذشتگی، دل به دریای بلا و مصیبت زد، اما این بار امانت را هر کسی نمیفهمید چه رسد به حمل آن. باری، امام سلحشورانه و جانفشانانه در برابرِ جبهههای داخلی، منطقهای و جهانی و وزشِ بلاهای توفنده، که با هزار چهره از هر سو رخ مینمود، از این امانت الهی و به قول شهید صدر از این آرمان و رؤیای تحققیافته انبیای الهی به هر قیمتی بود نگاهداری کرد. مجاهدت امام در این راه خود مثنوی هفتاد من کاغذ است و تاکنون قطرههایی از آن نوشته شده است.
وی با بیان اینکه از ناکامیهای ما در انقلاب اسلامی، عدم تدوین این ایده و تفکر بنیادین انقلاب است، گفت: انقلاب اسلامی ایران بدون جامعیّت وجودی، توانمندی و کارآمدی در پاسخگویی به نیازهای فطری مطلق انسان، قطع نظر از باورهای دینی و غیردینی، اسلامی و غیراسلامی، شیعی و غیرشیعی او، راه خود را به وادی دولت جهانی مهدوی بازنخواهد گشود و در میانه راه گرفتار جاذبههای مسیر خواهد شد. جامعیّت انقلاب نیز بازتاب و شعاعی از جامعیّت سرشت، شخصیت و اندیشه حضرت امام است.
عضو هیئت علمی جامعةالمصطفی(ص) افزود: معنویت، حکمت، جماعت و اجتماع، مبارزه، اخلاص در توحید و تشعشع آن در سیاست و ادارۀ حیات، ظلمستیزی و آزادی از هیمنۀ باطل و روح انقلابیگری و جهاد ظاهری و باطنی، همه و همه، در سرشت اصلی این انقلاب نهفته است و بازتاب همکنشی آنها در شخصیت امام(ره) است. این ابعاد و عناصر تشکیلدهندۀ شخصیت امام و شخصیت انقلاب اسلامی، دارای منطقی جدلی و متقابل و متعامل با یکدیگر است.
وی با اشاره به رکن معنویت در بیانیه گام دوم گفت: این رکن که به درستی از ارکان اصلی انقلاب شمرده شده است، ناشی از رکن عرفان در شخصیت امام و تفسیر عرفانی او از اسلام و قرآن کریم و توجه به آن به مثابۀ عالیترین مقصد وحی است. این معنویت، از بخشهای ذاتی و سرشت عمیق انقلاب است. بازتاب این رکن در نظامها، مقاصد عالی و سرشت نیروهای انسانی به ویژه، در قوانین، قواعد، ساختارها و فرایندهایِ نهادها، شخصیتها و مدیران انقلاب اسلامی لازمۀ اصالت و سلامت و ضامنِ اسلامیّت انقلاب است. وضعیت فعلی انقلاب اسلامی از نظر ارزیابی این رکن معنویت قابل بررسی و تأمل است.
میرزایی با بیان اینکه قرآنبنیان بودن از دیگر مختصات انقلاب اسلامی است، گفت: نظریه ولایت فقیه نیز بر پایههای قرآنی شکل گرفته است. فقه قرآنی و قرآنمدار، بزرگترین فرصت انقلاب و نظریههای آن برای بازسازی اجتهادی اندیشه اسلامی است. فقه سنتی، که غیر از فقه جواهری است، حتی اگر شامل فقه جواهری هم شود، زمانی در دل انقلاب جهانی ما کارآمد و پاسخگوست که از منبع اصلی اسلام، یعنی قرآن کریم، بهره بگیرد.
وی افزود: قرآن کریم سرچشمه جوشان و ابدی امر کلی الهیات است و دارای ظرفیتهای بیحد و مرز اجتهادی برای برونرفت از انسدادهاست. تصور انسداد علم ناشی از به حاشیه رفتن و مهجوریّت معرفتیِ مرجعیت قرآن کریم است. پیداست که جریان نقلبنیان و ظنمدارِ اجتهادی تاب و توانِ رقابت با جریانهای علمی و عقلی جهانی را ندارد. از ظلمهای بزرگی که بر دین رفته همین است که جریان علمِ دینی و علم به دین را با غیبت امام معصوم دائرمدارِ گمان و ظن ببینیم. سخن در معذور بودن و شلاق نخوردن انسان در روز قیامت نیست و نیز سخن در حجت مجتهد عندالله نیست، بلکه در همین دنیا، توّهم بسته بودن علم در حوزه دین و باز بودن آن در دیگر حوزهها امر تأسفانگیزی است که با مرجعیت قرآن کریم قابل پوشش و اصلاح است.
عضو هیئت علمی جامعةالمصطفی(ص) گفت: به نظر میرسد که قرآن کریم با این رهیافت معرفتی و مرجعیت علمی و با رویکردی تمدناندیش، انسانی و جهانگرا به پشتوانه معرفتی انقلاب تبدیل نشده است. علیرغم هزینههای بسیار بزرگ و سترگ مادی که از طرف دولتها و مجلسهای مختلف برای امر قرآن اختصاص داده شده، اما خروجی آن هیچگاه در این مسیر قرار نگرفته است. ما به بازسازی بینشها و رهیافتهای خود درباره قرآن کریم و نقشهای بنیادین آن در انقلاب اسلامی نیازمند هستیم.
وی با بیان اینکه هیچ نظریه و نظام معرفتی که بر مبنای قرآن کریم و حاکمیت پهناور و بنیادین قرآنی شکل نگیرد، اسلامی نیست، تصریح کرد: مشروعیتِ هر تئوری در انقلاب اسلامی و حکومت دینی منوط به ریشههای قرآنی آن است. پس از قرآن کریم، نوبت به دیگر منابع معرفت دینی به ویژه، سنت و سیره معصومان(ع) میرسد. سنت معصوم نقش مُبیّن قرآنی دارد. قرآن در انقلاب اسلامی و نظامهای آن به مثابه قانون اساسی است و دیگر منابع اجتهادی و غیراجتهادی و حتی سنت معصوم همه و همه در حاشیه و در حکم تفسیر، تطبیق و تبیین کتابالله است. جای خلأ مرجعیت و حاکمیت معرفتیِ قرآن با هیچ امری پرشدنی نیست.
وی اظهار کرد: تبدیل شدن مرجعیت و حاکمیّت نظری و معرفتیِ قرآنی به گفتمان و ادبیات قرآنی یک ضرورت انکارناپذیر برای برونرفت انقلاب از بحرانها و دشواریها و چالشهای خود با جهان اسلام و غیراسلام است. انقلاب اسلامی و انقلابیون منسوب به جمهوری اسلامی در تمام سطوح فکری، عملی و اداری و نیز در سطوح نخبگانی و تودههای مردمی از جمله در دو طبقه حاکمان و عالمان، از سطح بالایی از این گفتمان محروم است.
وی با اذعان به اینکه جریان کلی قرآن در کشور با اقتضاهای معرفتی، تئوریک و الگوساز انقلاب اسلامی و حاکمیت سیاسی نسبتی ندارد، اظهار کرد: اصولاً این نگاه به قرآن در نظامهای جامع و اسناد بالادستی و کلان انقلاب قابل رصد و مشاهده نیست. از این رو، بازنگری بنیادین در تمام برنامهها و اسناد کلان قرآنی کشور ضروری است؛ گرچه سوسوی نور و امیدی در ساختاری که در سالهای اخیر در شورای عالی انقلاب با هدفِ توسعه فرهنگی قرآنی بازتاب یافته است. سطح برنامهها با وجود اهمیت و ضرورتی که دارد و دستاوردهای قابل ستایش و ارزشمندی که داشته است، با تحلیلی که در بالا از نسبت قرآن و انقلاب اسلامی ارائه شد نسبت قابل توجهی ندارد.
میرزایی تصریح کرد: پیداست که مهجوریتِ معرفتی قرآن در کلانروندها و کلانفرایندهای انقلاب به کارآمدی نظامهای علمی حاکم بر جامعه ما لطمه بنیادین میزدند. این امر باعث میشود که در جامعه علمی دانشگاهی و حوزوی، برنامههای اسلامیسازی علوم انسانی همواره در افت و خیز باشد و در عمل کمنتیجه و گاه عقیم بماند. قرآن کریم از نظر مبانی معرفتی علوم انسانی در حکمِ قانون اساسی معرفت است. اگر نباشد، علوم انسانی که مانند قوانین ما دونِ قانون اساسی است سامان نخواهد یافت. مبانی قرآنی را نمیتوان به سر و ته علوم انسانی چسباند! منطق، ساختار علوم، سیاستها، مقاصد و اهداف آنها تحت تأثیر مرجعیت قرآنی قرار میگیرند. فعلاً کاری با علوم طبیعی محض ندارم، اما در علوم انسانی هر تفسیر بنیادینی از انسان، جهان و ادیان لاجرم بر ساختار دانشهای انسانی آثار عمیقی را بر جای خواهد نهاد. انسانشناسی قرآنی تمام تار و پود علوم انسانی را تحتالشعاع قرار خواهد داد. این رسالت بزرگ هنوز جدی گرفته نشده است.
وی اظهار کرد: آخرین نکته اینکه، انقلاب اسلامی با مرجعیت قرآن کریم میتواند و باید از رهیافتهای مذهبی عبور کند. ساختارها و اندیشهها و روشهای معمول و معتبر در مذاهب همواره در پرتو قرآن کریم باید بازآفرینی شود. انقلاب اسلامی ذاتاً و فطرتاً پدیدهای تمدنی، جهانی و انسانی است. این مدنیت، انسانیت و جهانیّت هر سه در پرتوِ الهیاتی خاص و متافیزیکی بسیار منسجم و منطقی و عقلانی و ملتفت به انسان شکل میگیرد. سرشت این انقلاب با حرکت در سطوح متعالی فوق سالم و در امان خواهد ماند. در نتیجه در سایهسار معرفت قرآنی میتوان از رهیافتهای تاریخی مذاهب عبور کرد و به فراخنای جوهر اسلام راه یافت. انقلاب اسلامی متولی رتقوفتق سیاسی فرقهای از فرق اسلامی نیست، بلکه در پرتو قرآن و عترت و عبور از رویکردهای تنگ و تاریک تاریخی درصدد ارائه پارادایمها و دکترینهای جهانی است.
میرزایی بیان کرد: این امر هیچ منافاتی با التزامبخشی از انقلابیون با این مذهب و آن مذهب ندارد، بلکه امری فرامذهب است نه غیرمذهبی. امر غیرمذهبی با سرشت و بنیاد انقلاب سازگار نیست. این حرکت، ذاتی الهیاتی و دینی دارد و ارزش عمیق آن هم در همین است، اما الهیات سیاسی انقلاب اسلامی ایران دارای رهیافتی انسانی در رهاییبخشی است. بدون بازسازی ساختار اجتهاد و فهم دین در پرتو محکمات و ثوابت محتوایی قرآن و محکمات و ثوابت روشی و منهاجی رسول و اهل البیت(ع) مسیر دولت جهانی مهدویّت هموار نخواهد شد.
انتهای پیام