به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین محمدعلی میرزایی، عضو هیئت علمی جامعةالمصطفی(ص)، در یادداشتی به مسئله شر و «عصمت طبیعت» در قرآن پرداخت. وی معتقد است که سیل، زلزله، آتشفشان و مانند آن هیچ کدام نه تنها از شر و شرور به حساب نمیآیند، بلکه بخشی از همان «عصمت طبیعت» و سازوکارهای درونی آفرینش و مقتضای سرشت آن است. در ادامه متن این یادداشت از نظر میگذرد:
نسبت دادن وصف و سرشت «شر» به فعل و آفریدگان الهی هیچ مبنای عقلی و تجربی و البته شرعی ندارد. فرقی ندارد این آفریدگان از نوع دارای شعور و خودآگاهی و اراده باشد یا خیر. انسان هم البته بخشی از همین طبیعت است. او نیز در آغاز آفرینشش، و پیش از «اعمال اراده» و بهرهگیری از «اختیار» دارای همۀ اوصاف خوب طبیعت است. یک تفاوت باعث میگردد این بخش از طبیعت مسیرش، یکسره جدا شود.
او آفریدهای دارای اراده و اختیار است. میتواند بر سرشت معصوم و خالی از عیب خود بماند و از سر ستیزه و تضاد با «تقویم احسن» خود برنخیزد و آن را تباه نسازد یا در صورت سرکشی و فرماننابرداری و گمگشتگی از راه فطرت معصوم خود، به آن بازگردد. نیز میتواند از مسیر فطری و معصومانه خود به کلی دور گردد و در واقع در تضاد و درگیری با فطرت طبیعی خویش و تناقض و درگیری با طبیعت و سنن الهی حاکم بر آن خود و دیگران را به تباهی و فساد بکشاند.
به تعبیر دیگر، طبیعت برای همیشه و بدون استثنا و انسان (قبل از اعمال اراده خود بر کنشگری در عالم) در کمال «صلاحیت» و «صالحیت» آفریده شدهاند. طبیعت به «عمل صالح» خود به طور طبیعی ادامه میدهد و هیچگاه، خود به خود و با اراده خود در دام فساد و تباهی نمیافتد. منظور کل طبیعت است نه یک درختی که بر اثر علتی کاملاً طبیعی و درست و تخلفناپذیر، روزی خشک میشود یا خرگوشی که قربانی شیر درندهای میگردد.
اگر به نقشه کلی فرایندها و چرخههای حیات طبیعت با تعمق بنگریم به سادگی خواهیم دید که بیاستثنا همۀ پدیدهها و کنشها و واکنشهای این طبیعت حتی اگر از نگاه ما و زاویۀ مصالح فرد یا جماعتی در موقعیت و شرایط زمانی و مکانی خاصی، زیانبار باشد، اما به خودی خود و قطع نظر از نوع مواجهه ارادی و اختیاری انسانها قابل توصیف شدن به «شرارت و شرّیّت» و «قبح و قباحت» و «پلیدی و فساد و تباهی» نیست.
آری، طبیعت با تمام چرخههای نامتناهیاش از دورترین کهکشانها و عوالم کیهانی تا نادیدنیترین جزئیات و اجزاء یک ذره در یک دستگاه توحیدی به همپیوسته و درهمتنیده از بالاترین سطوح عصمت طبیعی بهرهمند است. اجتناب از جزئینگری و اضمحلال ذهن در نقطهای از این بحر بینهایت وجود طبیعی و توجه به تمام چرخۀ حیات در آفرینش و طبیعت برای درک این «عصمت» ضروری است، اما انسان به خاطر اراده و اختیاری که دارد در سرشت و طبع و «نفس» او دو استعداد «فجور» و «تقوی» به الهام، نهاده شده است، میتواند یکی را برگزیند و آن دیگری را وانهد.
حاصل اینکه، نه از طبیعت، «شر» و بدی سر میزند و نه در ورطۀ خطا و اشتباه گرفتار میشود. یادآوری این نکته هم اهمیت دارد که این طبیعت با این دامنههای بیکرانۀ کیهانی، اما در برابر موجودی با هوش بیکران، عقل شگرف، اراده برآمده از قدرت لایزال الهی، روح دمیده در او از جانب خدا، گاهی دست کم در زمین و یا دیگر فضاهای کیهانی نزدیک به زمین، مقاومت بالایی ندارد. طبیعت لاجرم در برابر این انسان مُلهَم به دو نیروی بیکران «فجور» و «تقوا» به فساد و تباهی کشانده میشود. این «فساد» و «افساد» که به تعبیر قرآن کریم، دشت و دریا (خشکی و آب) را فرامیگیرد، پدیدهای انسانی و برآمده از «اعمال اراده» اوست.
اما سیل، زلزله، آتشفشان، سونامی، توفان، رعد و برق و مانند آنها، هیچ کدام به هیچ روی، نه تنها از شر و شرور به حساب نمیآیند که بخشی از همان «عصمت طبیعت» و سازوکارهای درونی آفرینش و مقتضای سرشت آن است. انسانها اگر علم و تجربه و حکمت خود را به کار بگیرند، در آنها چنان استعدادی هست که نه تنها از این سرشت طبیعت ننالند، آنها را در زمرۀ شر و احیانا بیعدالتی خدای متعال و گاه دلیل بر نبود خدا نشمارند، به دنبال معالجه و یافتن راه حلهای کلامی و فلسفی برنیایند و خود و شهرها و محیطهای زندگی خود را از گدازهها و ترکشهای آسیبزنندۀ آنها به دور کند، بلکه دریابند که این پدیدهها ظرفیتهای بیپایان خیر و مصلحت او به حساب میآید و زمینی که او بر آن زیست میکند در بقا و حیات و آرامش خود، وامدار این پدیدههاست.
سوگمندانه باید گفت، انسان، در «هتک عصمت طبیعت» تاریخ بلندی دارد. او که دست کم در این روزگار ما به این درک رسیده است که سرنوشت انسان و طبیعت به هم گره خورده و حرمت شکنی از طبیعت و «افساد» آن به معنی بر شاخه طبیعت نشستن و از بیخ و بن، بیرحمانه و نابخردانه بریدن آن است و میداند که حیات دنیوی انسان با طبیعت یک واحد یکپارچه است و اگر صلاحیت زمین برای زیستن را به تعبیر قرآن کریم با «دستان» خود، دستخوش اضمحلال نماید با این حال، به جای بیداری از این کابوس بزرگ و غفلت سترگ نه تنها به فکر نجات خویش و طبیعت نیست، بلکه با سفاهت تمام، آسیبپذیریهای نابخردانه خود از طبیعت را به طبیعت و آفریننده آن نسبت میدهد و در باب شر و شرور داستان سرایی وهمآلود میکند.
راز «عصمت طبیعت» را باید در شناخت دستان حکیم و اراده بیعیب و کمال مطلق نهفته در پس وجود آن بازگشود. عجیب است که اخیرا برخی از عالمان بزرگ دینی از نقص در طبیعت به عنوان دلیل اصلی شرور نام بردند. حال آن که، گرچه طبیعت، فعل الهی است. پیداست که خالق از مخلوق از هر نظر بالاتر و واجد کمالات برتر است و در قیاس با او در مراتب وجودی و اوصاف ایجابی دارای نقص و بلکه نقص و فقر محض است، اما استناد به این امر برای ربط دادن بیماری و ویروس و امثال آن به این نقص پایۀ علمی متینی ندارد.
اصولاً شری در کار نیست، هر چه هست خیر است. اگر پای شری به میان میآید باید در انسان و یا هر موجود دارای اراده و اختیاری که به این طبیعت ورود نموده و موجب آسیب به خود و او شده به دنبال ریشۀ این فساد و تباهی گشت.
ویروس کرونا از همین نوع است. اگر این ویروس را انسانساخته که در این صورت هیچ ارتباطی به طبیعت و خالق آن ندارد. جنایتی است که به دست انسان چنین بلوای عالمگیری درست کرده است. اگر این ویروس مانند دیگر ویروسها در طبیعت پدید آمده و انسانها در آن نقضی ندارند، در این صورت، بخشی از چرخۀ طبیعی هستی است.
انسان باید با اعمال عقل و استعمال علم و تجربه و بهرهگیری از ظرفیتهای «تسخیرکنندگیِ» خدا دادش از آن اجتناب نماید و یا دست به مهار و کنترل آن بزند. نیز در زندگیاش در سبکهای زیست و مناسبات اجتماعی و سبکهای ارتباطاتی خود با دیگر اشخاص و اشیا بازنگری نماید. سازوکارها و منطقهای زیست اجتماعی انسان نباید با طبیعت در تضاد باشد. جنگ با اقتضاهای طبیعت کاری سفیهانه است و بازندۀ پایانی آن، انسان است، حتی اگر بخشی از طبیعت را در ظاهر مقهور و مقموع خویش سازد.
تسخیر طبیعت با تخریب طبیعت نسبتی ندارد. انسان با عقل خود میتواند طبیعت را در تسخیر خویش در آورد. این البته داستان بزرگی است. فهم عمیق تسخیر طبیعت با قدرتی که خدای متعال به انسان داده به هر معنایی که باشد بیتردید به معنای ویرانی و نابود کردن آن نیست.
بادها، رعد و برقها، سیلها، زلزلهها، آتشفشانها، معادن و عناصر طبیعت، جریان آب و ظرفیتهای دریاها و.. همه و همه دارای ظرفیتهای بیپایانی برای بهرهبرداری منطقی، سالم، بیزیان و به دور از تباهی انسان و طبیعت است. انسانها در گذشته قدرت پرواز نداشتهاند. امروزه با عقل و و علم خداداد، مقیاس و دامنۀ ارتباطات انسانی کاملاً جهانی شده است. این البته نوعی تسخیر آسمان است، اما آدمیان باید مراقبت کنند که ازدیاد قدرت آنها در بهرهگیری از طبیعت نباید به اسراف، تباهی، تخریب، بیدادگری، آزمندی در گردآوری اموال و «جهانخواری» و «استعمارگری» و دیگر پدیدههای شوم و «شر» بینجامد.
در پایان ذکر این نکته هم خالی از فایده نیست که ادبیات کلامی و فلسفی امروزه با مقولۀ «شر» از طرف عالمان غرب و شرق و برخی از اهل علم در ایران هم به شدت گرفتار دو مشخصه است؛ تاریخی بودن و در ادبیات گذشته به جا ماندن و نیز انفعالی بودن و فقدان نواندیشی و ابتکار علمی. در همین باب باید دانست که مبحث شر با سابقهای چند صدساله، از اساس، مقولهای متعلق به دنیای پیشاعلم و پیشامدرنیسم است. حق آن بود که با توسعۀ دانش و تکنولوژی و تسخیر طبیعت این یاوهگوییها علیه طبیعت و خدا تمام میشد.
بیتردید فهم و هضم مقولۀ «عصمت طبیعت» در سدههای گذشته به مراتب سختتر بود. امروزه انسان و دانشهای شگرف او اگر تعصبها و جهالتهای نظری و ایدیولوژیک را کناری بگذارد، از همیشه تاریخ بشریت بیشتر با چنین عنوانی همدلی و همگرایی دارد. مقدمۀ واجب و زمینۀ باور به عصمت طبیعت، رشد شگرف دانش طبیعت شناسی در زمانۀ ماست.
با این همه، ما شاهد رشد و تعمیقِ بسزای گفتمانهای فلسفی و کلامی در مقولۀ شر نیستیم. مسئله شر و طبیعت از رسوبات عصر جهالت است. عصری که مردم بین وجود حیوانات وحشی و درنده و یا طبیعت سرکش و ویرانگر و تشکیک در اصل وجود خدا پیوند و پل میساختند. انتظار این است که امروزه با رشد فزاینده و عجیب علم در شناخت جزییترین لایههای سراسر حکیمانه و دقیق طبیعت نه تنها دست از آن یاوه سراییهای تاریخی بردارد، بلکه طبیعت معصوم را آیه بر خدای متعال و کمال مطلق بدانند.
تا دیروز، مار و عقرب و زهر کشنده آنها را شر و عامل فروپاشی ایمان به خدا فرض میکردند، اما امروزه اگر با انصاف و منطق و علم حرکت کنیم پس از آن که به اعماق پیوندهای عجیب بین اجزای طبیعت و ابرسیستمهای شگرف و سراسر نظم و اتقان آن پی بردیم و نیز از اهمیت حیاتی مار و عقرب و زهر حیات بخش آنها آگاه شدیم، باید ابعاد «آیاتیِ» بیشتر آفریدگان را کشف کنیم و عامل تضعیف ایمان در دیروز در نزد کسانی امروزه باید به عامل تقویت و تحکیم ایمان تبدیل شده باشد.
مفهوم «آیه» و آیات در قرآن کریم بیش از هر چیزی در مورد طبیعت آمده است. طبیعتشناسی نه تنها نباید به تزلزل باورهای ایمانی بینجامد و از دل آن شر و شروری وهمی که به اضمحلال ایمانی عدهای بینجامد سر در نیاورد، بلکه از قضا، آن قدر که در طبیعت نشانههای وجود و صفات خدا هست و طبیعتگردی و طبیعتشناسی پرده از این آیات بر میدارد در جای دیگر با این حجم «دیده نمیشود.
در گذشته، با مباحث فلسفی به دنبال این بودیم که اثبات کنیم، طبیعتی که دال بر خداست ممکن نیست شری در آن باشد. آیات طبیعی دال بر خدا، در خود ذرهای شر ندارند، اما امروزه ادبیات این بحث کاملاً تجربی و علمی است. میشود بر پایۀ امر الهی به تفکر در طبیعت که بزرگترین نشانههای دال بر وجود و صفات خداست، به بالاترین سطوح عصمت تکوینی طبیعت هم رسید.
امروزه، چیزی به نام شر در طبیعت اصولاً وجود خارجی ندارد. تمام موجودات عالم در این طبیعت در جای خود قرار دارند. استقرار و اقامت عادلانه و معتدلانهای در دل طبیعت را تجربه میکنند. اگر بخشی از این طبیعت چه با شعور و آگاهی و اراده باشد مانند انسان و چه فاقد این صفات، در جای نامناسب خود قرار بگیرد، در مسیر انقراض و اضمحلال است. فرقی ندارد که این موجود یکی باشد یا صد عدد یا میلیاردها عدد.
این البته نوعی عصمت طبیعی است. عصمت تشریعی در طبیعت بیمعناست. در حقیقت، تمام آفریدگان بدون اراده و اختیار از این عصمت بهرهمندند. خداوند متعال، موجودی نیافریده که در عین بیاراده بودن عصیان کند. آسمان و زمین و هر آن چه در میانۀ آنهاست، بیاستثنا با اراده یا بیاراده، تسلیم اراده الهیاند؛ و همانگونه حرکت میکنند که دستور دارند. در نتیجه تصور چیزی به نام شر بیمعناست. تمام نصوص و احادیثی که در عصیانگری، طغیان و معصیت و تخلف موجودات طبیعی آمده، اگر برخی از آنها هم از نظر دلالت و سند درست باشد، اما همگی، تأویلپذیر است.
از برجستهترین دشواریهای غلطانداز در این بحث بیدقتی در فهم و تفهیم «شر» است. در هم آمیختن بیجای مفهوم شر با مصیبت، بلا، نقص، بیماری و مصادیق آنها در طبیعت که باعث قحطی، خشکسالی، زلزله، آتشفشان، وبای عالمگیر و دیگر پیامدها و نتایج عینی در زندگی انسان و طبیعت میگردد، از عوامل اصلی این پیچ و تاب خوردنهای نظری و کلامی شده است.
برای نمونه این روزها برخی از اندیشوران حوزۀ کلام آشکارا از بیماری کرونا با نام و وصفِ «شر» یاد میکنند. معلوم نیست «شرپنداری» بیماری از کجا آمده است. البته اگر مفاهیم را بر پایه و با مرجعیت اراده عرفی و عمومی مردم از دلالتهای واژگان، فهم و تفهیم کنیم، آن گاه ما سخن دیگری را خواهیم گفت که جای آن این یادداشت نیست.
تصورات علمی و به ویژه در حوزهای بسیار تخصصی و دقیق مانند علم کلام-قدیم و جدید- از عوامل اصلی آشفتگیهای گفتمانی و گفتوگویی است. فرض این قلم بر این است که در «متن مؤسس» دانش کلام اسلامی که بیتردید قرآن کریم است، همچنین واژگان و مفاهیمی آمده و هم ترادفی بین آنان وجود ندارد و نمیتوانیم معنا و مفهوم شر را با مفاهیمی مانند مصیبت، بلا، ابتلا، امتحان، فتنه و نقص را مترادف و هم معنا بپنداریم و هم دانشهای دینی از جمله دانش کلام اسلامی را بالضروره باید بر مبنای مرزهای دلالتی و معنایی قرآنی بازآفرینی نمود. درهمآمیختن بیحساب و کتاب معانی عرفی و وضعی کلیدواژگان دانشهای اسلامی به خصوص علم کلام با مفاهیم دینی از عوامل بسزای آشفتگی و بینظمی معرفتی است.
اطلاق عنوان شر بر مصیبتهای طبیعی در هیچ آیه از قرآن نیامده است. این در حالی است که هم واژۀ شر در سیاقها و صور گونهگون با ابعاد گستردهای در قرآن هست و از آن طرف بلایا، مصیبتها و رنجهایی که از طبیعت دامنگیر آدمی میگردد، نیز به وفور در آن یافت میشود. حکما گفتهاند شر، نقص کمال اشیاء است، از آن حیث که دارای ظرفیت و استعداد آن را دارند، در اصل وجود؛ و اگر نه درختی که اصولاً از جنس میوهداران نیست را نمیتوان به خاطر نداشتن کمال میوهداری به شر موصوف نمود. شر وقتی بر چیزی صادق است که آن چیز بتواند آن را نداشته باشد.
چنین تعریفی گرچه مشکلی را حل میکند در قیاس با آن چه این روزها شر مینامند مانند شر دانستن زلزله و سیل و کرونا، اما مشکل آن این است که باید بر مبنای چنین تعریفی نقص عضو یک انسان که که او در آن هیچ نقشی نداشته را هم شر بدانیم. این البته مشکلاتی دارد و باز هم گره تازهای بر کار ما میزند. باید دید حتی چنین تعریفی تا کجا با مفهوم و معنای شر در قرآن تطابق دارد؛ و یا حتی با برخی از تعریفات خود ملاصدرا از شر، نا سازگار خواهد شد.
آن جا که با دو گانه کردن شر به شر ذاتی و عرضی مدعی است اصولاً شر ذاتی نداریم و شر وقتی است که بالعرض شریت آن حاصل میگردد. در این تعریف حتی رذیلتهای اخلاقی ذاتاً شر نیستند، چون شهوات هم از کمال نفس انسان است و بدون شهوات این نفس ناقص است. چیزی که باعث شریت این صفات است بالعرض و در نسبتش با چیزی و رفتاری است نه ذاتاً.
اما در مقام واقعیت بیرونی در عالم، ملاصدرا در جلد هفتم کتاب اسفارش در بخشی که در همین باب سخن گفته تقسیم پنجگانهای دارد، در باب نسبت موجودات با «شر» و آن این گونه است:
۱-چیزهایی که خیر محض و خالص است و آغشته به هیچ شری نیست.
۲- چیزهایی که بیشترین آن خیر است، اما به اندکی شر هم آمیخته است.
۳-چیزهایی که بیشترینه اش شر است با اندکی خیر.
۴- چیزهایی که خیر و شر آن برابر است.
۵- چیزهایی که شر محض و خالص است و هیچ خیری ندارد.
آن گاه وی بر این امر استدلال دارد که سه قسم آخر هیچ مصداقی در عالم ندارند. چیزهایی که بیشتر آنها شر یا شر و خیرش برابر یا شر محض و خالص باشند در وجود مصداقی ندارد.
البته مطابق بیان فلسفی ملاصدرا هنوز میتوان از وجود شر قلیل در برخی از آفریدگان خدا سخن گفت. این ادعای فلسفی در مقام بحث هستیشناسی صدرایی و با رویکردی بنیادین ممکن است درست باشد. به هر حال، طبیعت، خدا نیست بلکه آفریدۀ اوست. طبیعت میراست، بر اثر علل و اسبابی دستخوش فساد و تباهی میگردد. تحولپذیری به آن راه دارد. گرفتار محدودیت است. در معرض انفعال پذیری است. تر و خشک میگردد. طبیعت، لحظهای از حرکت و دگرگونی نمیایستد.
این صفات دارای جنبۀ به تعبیر ملاصدرا «عدمی» است. عدمیات و شرور دو روی یک سکهاند، اما با زاویۀ نگاه و ادبیات قرآنی، هیچ کدام از اینها برای اطلاق عنوان «شر» بر چیزی از آن صادق نیست. نام نقص را میشود بر حالت هر آفریدهای نهاد، اما وصف شر هرگز. با این حال، بحث ما بحثی فلسفی نیست و چنان که گذشت مفهوم و معنای شر در قرآن کریم را دارای حاکمیت و مرجعیت علمی در ادبیات اسلامی میدانیم.
در نتیجه، چنان که مرحوم علامه در تفسیر گران سنگ المیزان در ذیل آیۀ ۷۵ از سورۀ سجده، گفته است: «هر چیزی که متعلق خلقت و آفرینش الهی است، فی نفسه (وجودش بدون اضافۀ غیر) خیر است؛ چون خدا کسی است که مخلوقاتش را نیکو آفریده و پروردگار جهانیان است.» چیزهایی که ما شر میپنداریم در واقع شر نیستند. پدیدار شدن شر به رفتار انسان باز میگردد.
در جای دیگری مرحوم علامه از وجود شیطان به عنوان «یکی از ارکان عالم یاد» میکند. (المیزان، ج ۸، ص ۳۹). بنا بر این، آن چیزی که شیطان را به شر در زندگی ما تبدیل میکند خروج انسان از حریم حمایتی تقوا و اراده الهی است. مدار حقایق و معارف و تدین، دارای جاذبهای شگرف است و از رهاشدگی و فروپاشی و اضمحلال انسان پیشگیری مینماید. انسان مسخر شیطان نیست و بیرون از سلطۀ اوست، مگر این که انسان، با اختیار و اراده خودش، در خدمت تحقق برنامههای شیطان قرار گیرد.
در پایان این نوشته باید گفت که تفکیک مسئله شر از رنجها، مصیبتها، سختیها، نقصها، بلایای طبیعی و امثال آنها یک مسئله تعیینکننده است. این درخواست و ضرورت، ریشه در معناشناسی شر در قرآن دارد. در قرآن کریم «شر» منحصراً در دنیای انسانی و با اضافه کردن وجود انسان معنادار است. در عالم غیرانسانی و به صورت مشخص در عالم طبیعت اگر از وجود و رفتار انسانی صرفنظر کنیم هیچ شری قابل تصور نیست. طرح مبحث شر و آمیختن غیرحرفهای آن با بلاهای طبیعی و سختیهای زندگی انسان باعث بینظمی معرفتی و آشفتگی علمی شده است، البته با نظام معنایی قرآنی هم هیچ سازگاری ندارد و بحثی کاملاً عرفی و خطاست.
در آیه ۲۱۶ از سورۀ بقره آمده است: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ ٱلْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَّکُمْ وَعَسَىٰٓ أَن تَکْرَهُواْ شَیْـًٔا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَیْـًٔا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَٱللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ».
در آغاز آیه در باب قتال، واژه «شر» در توصیف آن به کار نرفته است. بلکه از «کُره» استفاده شده است. معلوم است که خدا نمیفرماید که جنگ برای شما شر است و ای بسا شری که به سود شماست! اما شما خوشتان نمیآید. زیرا هر آن چه ما خوشمان نمیآید معلوم نیست شر باشد و هر آن چه برای انسان خوشایند است، معلوم نیست خیر باشد.
سپس فرمود: «ای بسا چیزهایی که برای شما دوستداشتنی و خواستنیاند، اما برای شما شر است. خدای میداند و شما نمیدانید.» در اینجا با دقت در شواهد و قراین و سیاق آیه، نکته کلیدی این است که جنگ با همۀ آسیبها و سختیها و خونریزیها و مرگومیرها، اما ممکن است شر نباشد، چنان که صلح و اجتناب از جنگ با همۀ خوشایندیها و مطلوبیتهایش برای انسان و زندگی و آرامش او، اما آن هم ممکن است خیر نباشد. پس معلوم میشود که خیر و شر در قرآن کریم با آنچه اهل علم میگویند و سپس با هزار زبان به دنبال توجیه آنها برمیآیند، تفاوت بنیادینی دارد.
در قرآن این فرض که جنگ با همه ابعاد فاجعهبار و مصیبتآفرینش ممکن است در شرایطی خیر محض باشد و صلح و جنگگریزی با تمام جاذبههایش ممکن است شر محض باشد؛ یک فرض عینی و کاملاً تأیید شده است. جای گفتن ندارد که در ادبیات قرآنی اصل بر صلح و عدم جنگ است و هیچ گونه ارزش ذاتی برای جنگ و ناامنی در آیات قرآنی دیده نمیشود، اما سخن از در موقعیتهای خاصی است که جنگ عامل دفع فتنه، ویرانی و خرابی است و صلح عامل تسلیمشدن، خواری و به زیر چتر هیمنه و تسلط و استعمار رفتن است.
خلاصه اینکه، عاملی که باعث تحقق شر در زندگی انسان است، به خود انسانها بازگشت دارد. شرّی در بیرون نیست. جنگ، تهدیدهای طبیعی مانند حیوانات وحشی و بلاهای طبیعی هیچ کدام با معناشناسی قرآنی مصداق شر نیستند. البته هر امری با بیتدبیری، ناپاکی و نابخردی انسانی ظرفیت آن را دارد که به شر تبدیل شود و سلامت و سعادت انسانی را به آتش بکشد. شر آن است که انسان میآفریند گاه با جنگ و گاه با صلح، گاه با طبیعت و گاه با انسان، گاه با علم و گاه با جهل.
در بررسی معنا شناختی «واژگان همنشین» شر در قرآن کریم ما با «شر طبیعت» قطع نظر از انسان و نقشهای او در تولید شر طبیعی، مواجه نمیشویم. شر، مقولهای مرتبط با انسان است و در دنیای طبیعت شری وجود ندارد. البته شرارت انسان از آستین طبیعت و غیر طبیعت بیرون میآید. اما ذات هیچ رخداد و پدیده طبیعی حاوی هیچ شری نیست.
در میان بیش از بیست واژه همنشین، کلمۀ «شر» در قرآن کریم تنها دو واژه همنشین چهرهای به ظاهر طبیعی دارند و نسبت شر به طبیعت برداشت میشود؛ یکی واژه «من شر ما خلق» و دیگری، «من شر غاسق اذا وقب» که هر دو به نظر پدیدههای طبیعیاند. پناه بردن به خدا از شر هر آن چه آفریده و دومی پناه بردن به خداوند از شر شب هنگامی که فرامیرسد. بقیه همنشینهای «شر» به مسائل اخلاقی و انفسی انسان مرتبط است؛ برای نمونه، حسدورزی یک شر است. انسان حسدورز فردی شرور به حساب میآید، زیرا حسد آرامش و سعادت حاسد و محسود را به آتش میزند. این شر، ساختۀ انسان و رفتارهای اوست. همچنین است باقی همنشینها که بر نسبت پیوسته و جداییناپذیر شر با اراده انسانی دلالت قطعی دارند.
مرحوم علامه علت این امر را در این دانسته که شب زمان مناسبتری برای شکلگیری شر علیه انسان است. بیهیچ تردیدی شب نه تنها شر نیست بلکه از بزرگترین آیات خداست. چگونه ممکن است در دهها آیۀ کریمه شب از آیات دال بر خدا و حکمت و علم و قدرت و رحمت او باشد و در عین حال شر؟ طبعاً چنین تفسیر و فهمی مخدوش و متناقض خواهد بود.
و، اما واژه «ما خلق» عام و کلی است. شامل انسان و قوای شهوانی و جن و همه منابع دیگر شر میشود. بیتردید انسانها بزرگترین عامل شکلگیری صور مختلف شرور در زندگی ما هستند. در نتیجه این عبارت صرفاً برای گسترده دیدن دامنۀ شر علیه انسان است و دلالتی بر شرپنداری طبیعت در آن نیست.
انتهای پیام