نسبت دینداری و اخلاق از موضوعاتی است که فهم دقیق آن میتواند به زیست اجتماعی بهتر کمک کند و برعکس تبیین ناقص و نادرست این نسبت باعث ایجاد افراط و تفریط و ذبح یکی به نفع دیگری خواهد شد.
حجتالاسلام والمسلمین عباس پسندیده، استاد دانشگاه قرآن و حدیث، معتقد است که دین وسیلهای برای زیست اخلاقی افراد است؛ خبرنگار ایکنا در گفتوگو با او این موضوع را به بحث گذاشته است تا نتیجه بهتری برای یک زندگی دینی به دست آید.
ایکنا ـ هدف دینداری در عمل و رفتار چیست و چگونه بروز میکند؟
غایت و هدف اساسی دین، رشد و شکوفایی انسان است و وقتی که صحبت از رشد و شکوفایی انسان میشود، باید ببینیم که انسان را چگونه تعریف میکنیم؛ انسان موجودی است که خداوند او را آفریده و درونش فطرت الهی قرار داده است. این انسان وقتی رشد میکند که ابعاد وجودی او خداگونه شود و شکوفایی انسان در این است که همه حرکات و سکنات او رنگ و بوی خدایی به خود بگیرد، یعنی همه جزئیات زندگی او در راستای توحید و خداییشدن باشد، این رشد انسان است.
انسانها در زندگی با مسائل و چالشهای متعدد روبهرو میشوند و اگر بتوانند خدا را در همه زندگی خود جاری کنند، به معنای رشد و شکوفایی توحیدی است. در مقابل مفهوم خدا، خود قرار دارد؛ یعنی اگر امور زندگی انسان براساس هوس و هواهای نفسانی باشد، به معنای انحطاط انسان است و نیز غایت دینداری رشد و شکوفایی انسان محسوب میشود.
وقتی صحبت از نسبت دین با اخلاق به میان میآید، پیش از هر چیز باید تعریف روشن و مشخصی از دین و اخلاق داشته باشیم. دین برنامه زندگی انسان و معرفیکننده روش و سبک زندگی خوب است و اگر گفتیم غایت دین رشد و شکوفایی انسان است، دین برنامه زندگی انسان است. هدف از خلقت انسان، رشد و شکوفایی و خدایی شدن انسانها و شکوفا کردن و رشد فطرت توحیدی است؛ یعنی همه جنبه زندگی آنها رنگ و بوی توحیدی داشته باشد. بنابراین دین، سبکی برای رشد و شکوفایی فطرت انسان است و باید بدانیم که دین هدف نیست، بلکه برنامه است.
ایکنا ـ نسبت دین و اخلاق چیست و اخلاق چه بخشی از دین را شامل میشود؟
باید به این نکته توجه کنیم که بخشی از آموزشهای دینی مربوط به باورها، اعتقادات و شناختهای صحیح است و اگر فرد آن را بپذیرد، به ایمان در حوزههای مختلف مانند مبدأ و معاد و... تبدیل خواهد شد. بخشی را علما به احکام و عباداتی چون نماز، روزه، حج، جهاد و خمس و زکات و... اختصاص دادهاند و بخش دیگری را هم در زمره اخلاقیات میدانند که جنبههای ارزشی را شامل میشود و انسانها باید به سمت آن حرکت کند.
نکته دیگر هم تعریف اخلاق است؛ برخی اخلاق را امری نفسانی و درونی و شامل یکسری ملکات درونی میدانند؛ رویکرد دیگر این است که اخلاق فراتر از خلقیات درونی و رفتارهاست؛ در مباحث دینی ما عمدتاً تعریف دوم را مدنظر داریم؛ مثلاً به مهماننوازی، همسایهداری و مردمداری اخلاق گفته میشود و چیزهای دیگری که جنبه رفتاری دارند. بنابراین اخلاق در مباحث اسلامی، تعریفی جامع دارد و فقط به حوزه درونی انسان منحصر نیست.
همچنین اخلاق یکی از مباحث ارزشی است و اخلاقیات یعنی ارزشها. اخلاق را هر طور تعریف کنیم؛ یعنی هم در مقیاس بیرون و هم درون، ارزشهای افراد هستند و هر چیزی را که فرد ارزش میداند اگر در وجود خودش ایجاد کند، اخلاق گفته میشود. در واقع نوعی زیست ارزشی برای انسان است. دین برنامهای برای معرفی اخلاقیات و عاملی برای سبک زیست اخلاقی افراد است؛ دین برنامهای است تا ارزشهای اساسی زندگی انسانها مشخص شود، زیرا تا ارزشها مشخص نشوند دین معنا پیدا نخواهد کرد. بنابراین دین روش و وسیلهای برای معرفی ارزشهای زندگی یعنی رفتارهاست.
البته وقتی در غرب از اخلاق کاربردی صحبت میشود، در برخی مباحث به فقه و احکام تنه میزند؛ مثلاً وقتی از اخلاق محیط زیست سخن گفته شود، فقه محیط زیست هم پیش میآید. بنابراین گاهی اوقات مرز بین فقه و اخلاق، مرز بسیار باریکی میشود و شاید از جهاتی تداخل داشته باشند؛ یعنی از جهتی بتوان آن را فقهی دانست، زیرا میخواهیم حرمت و وجوب و استحباب و اباحه یک حکم را مشخص کنیم یعنی از طرفی میتواند ارزشی باشد و از این منظر اخلاقی است و از سوی دیگر جنبه فقهی دارد.
ایکنا ـ آیا اخلاق موضوعی صرفاً دینی یا اسلامی است یا فرادینی؟
این سؤال مغالطه است؛ اینکه بگوییم اخلاق فرادینی است از این نظر مغالطه است که وقتی ما از انسان سخن بگوییم، مراد چه انسانی است؟ آیا انسانی که خداوند او را آفریده است و همان خدا در فطرت او عشق به همه فضایل را قرار داده است؟ خداوند خوبی و بدی را در وجود انسان الهام کرده است؛ «فالهمها فجورها». انسان براساس فطرت و الهام الهی میتواند بسیاری از ارزشها را شناسایی کند و حتی در برخی روایات آمده که خیر و خوبی رفتار و گفتاری است که باعث آرامش قلبی انسان میشود و او اضطراب و تنش ندارد، زیرا با فطرت هماهنگ است، ولی شر و بدی و اثم باعث تشویش درونی انسان است.
بنابراین اخلاقیات با فطرت انسانها سازگارند؛ دین هم برنامه برای شکوفایی فطرت انسان است. از این رو وقتی بپرسیم که اخلاق، دینی است یا انسانی و فرامذهبی، با نوعی مغالطه روبهرو هستیم؛ درست شبیه این است که بگوییم «حجتالاسلام پسندیده، مرد است یا استاد دانشگاه و طبیعتا او هم مرد است و هم استاد دانشگاه». دین برنامه است؛ مثلاً دین بودا، ادیان شرقی و غربی و مسیحیت و یهودیت هر کدام برنامهای را برای پیروانشان ارائه میکنند و ما میتوانیم بپرسیم که دیدگاه هر کدام از این ادیان درباره اخلاقیات چیست؟ یا دیدگاه کدامیک مناسبتر است، ولی نمیتوان پرسید که اخلاق دینی است یا فرادینی، چون درون انسان عشق به خوبیها قرار داده شده و دین، برنامه آن شکوفایی است. دقیقاً مانند دفترچه راهنمای یک وسیله و اگر بپرسیم یخچال بهتر است یا دفترچه راهنمای او، پرسشی بیمحتوا و غلط است. البته این سؤال از آنجا ناشی شده است که میخواهند بگویند ممکن است فردی دین نداشته باشد، ولی اخلاقی رفتار کند. ممکن است کسی دین نداشته باشد، ولی براساس فطرت و الهام الهی خود عمل کند و رفتار اخلاقی داشته باشد. او اعتقادی به دین ندارد، ولی بخشهایی از رفتارها و گفتارهای او براساس وجدان و فطرت الهی با دین هماهنگ است، بدون اینکه او اعتقادی به دین داشته باشد. بنابراین چنین امکانی وجود دارد، زیرا آنها براساس تنظیمات کارخانه انسانسازی الهی رفتار میکنند و خداوند این ساختار را در وجود آنان تعبیه کرده است. بنابراین از اساس این پرسش را مغالطه میدانم.
ایکنا ـ آیا در تاریخ مواردی وجود دارد که عدهای با رفتار اخلاقی مقابل دین ایستاده باشند؟
پاسخ به این پرسش نیازمند روشنتر شدن بحث است؛ در روایات داریم گاهی اوقات افرادی چون بنیامیه و بنیعباس که ضد دین بودند خلقیات و رفتارهای خوبی داشتند که براساس این گزارشها و روایات، خداوند این خلق شایسته را در وجود آنها قرار داده است تا مردم بتوانند از دست آنها در امان باشند و نفس راحتی بکشند. با این فرض، چنین امکانی وجود دارد که برخی افراد دست به تقابل اخلاق و دین بزنند؛ به این معنا که یک فرد یا گروهی یکسری از اخلاقیات را رعایت کنند نه همه آنها را، ولی در عین حال در مورد سبک و برنامه زندگی ضد دین باشند و رفتار کنند؛ چنین چیزی ممکن است. در حقیقت او یک سبک و برنامه برای زندگی خود دارد که جزئی از آن اخلاقیات هماهنگ با دین است و او بر این اساس بر ضد دین کار میکند مثلا فردی حقوق انسانی و حیوانات را رعایت میکند و در تعامل با دیگران خوش اخلاق است، ولی ریشه به تیشه یک مذهبی چون شیعه میزند. چنین چیزی ممکن است، ولی این به معنای تقابل دین و اخلاق نیست، بلکه نشانه تنازع در درون این فرد است که حق و باطل را در هم آمیخته است.
چرا فکر میکنیم تقابل فقط بین رفتارهای اخلاقی و دینی است؟ مگر تقابل دین با دین صورت نمیگیرد؟ مگر بنیامیه و بنیعباس با دین به جنگ دین نرفتند؟ مگر امیرالمؤمنین(ع) را جز با حربه دین و اعتقادات کنار نگذاشتند؟ همین الان مگر داعشیها با دین به جنگ دین نمیروند؟ بنابراین جای تعجب نیست که برخی با اخلاق به جنگ دین بروند. البته ذات اخلاق و ذات دین در تضاد با هم نیستند و ممکن است انسانها با دین سر ستیز بردارند، ولی انسان در رفتارهایش برخی اخلاقیات را رعایت کند و این اخلاقیات مردم را فریب دهد و امر را برای آنان مشتبه و تشخیص را دشوار کند.
پس به صورت کلی چنین نیست که اخلاق در تضاد با دین قرار بگیرد و این تناقض در اذهان ایجاد شود که چگونه ممکن است دین و اخلاق در تضاد با هم قرار بگیرند؟ اخلاق بماهو اخلاق در ذات خود با دین متعارض نیست، ولی شاید افرادی برخی از ارزشهای اخلاقی را رعایت کنند تا در ذهن مردم اخلاقمدار شناخته شوند، و بر ضد دین عمل کنند. بنابراین ممکن است میان افراد اخلاقمدار و دین تضاد ایجاد شود، ولی تضاد بین اخلاق و دین ممکن نیست. نباید فریب بخوریم.
برخی آقایان با این تحلیلی که گفته شد معتقدند که نباید با اخلاق حرکت کرد، بلکه باید سراغ تقوا برویم، زیرا تقوا میان اخلاق صحیح و غیرصحیح تمایز ایجاد میکند، ولی به نظرم این درست نیست، زیرا اولاً تقوا یکی از سازوکارهای مهم اخلاقی بودن است و ثانیاً تقوا یک تعریف انسانی بماهو انسان و یک تعریف دینی و الهی دارد و امکان سوء استفاده از تقوا وجود خواهد داشت.
ایکنا ـ به نظر شما ایجاد دوگانههایی مانند دین و اخلاق از کجا ناشی میشود؟
گاهی دوگانهسازیهای اشتباهی صورت میگیرد که در دو چیز ریشه دارد؛ تصویر غلط از موضوع و بدسلیقگی در طرح مباحث. گاهی اوقات ما تعریف اخلاق و دین را به خوبی نمیدانیم. اخلاق یک امر انسانی و دین امری الهی و برنامهای برای شکوفایی اخلاق است. لذا تضادی بین این دو نیست. همانطور که گفته شد بین انسانهای اخلاقمدار و دین میتواند تضاد وجود داشته باشد، ولی بین اخلاق و دین تضاد وجود ندارد. مسئله دیگر هم کجسلیقگی در بیان برخی مباحث است و برخی آقایان که به این دوگانگی دامن زدهاند دچار کجسلیقگی بودند و نتوانستند به خوبی موضوع را تحلیل کنند.
گفتوگو از علی فرجزاده
انتهای پیام