کارکرد «ذکر» در هر مرحله از حیات انسان متفاوت است
کد خبر: 4139396
تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۰۸:۳۵
حق‌شناس در جلسه تفسیر نهج‌البلاغه تبیین کرد؛

کارکرد «ذکر» در هر مرحله از حیات انسان متفاوت است

یک نهج‌البلاغه‌پژوه در تفسیر خطبه ۸۳ نهج‌البلاغه با بیان اینکه اهل تقوا ذکر را در زبان و جان خود تکرار می‌کنند،‌ گفت: کارکرد ذکر قلبی در هر مرحله از حیات انسان متفاوت است؛‌ گاه در وقت معصیت، پرهیز از گناه به ارمغان می‌آورد و گاه در وقت مصیبت، فضیلت صبر را متبلور می‌کند.

حق شناس

به گزارش ایکنا از قزوین، محسن حق‌شناس، استاد نهج‌البلاغه، در جلسه تفسیر نهج‌البلاغه در ادامه تفسیر خطبه ۸۳ گفت: در بخش قبل امام تصویری اضطراب‌آور از منازل پیش روی انسان ترسیم کرد؛ منازلی که در آن احتمال لغزش بسیار است و هراس و ترس دم به دم بر آدمی سایه می‌افکند.

وی ادامه داد: مخاطب با خواندن این عبارات باید سر در گریبان برده و بر خود بلرزد اما در پی این هشدار بیدار کننده، وقت آن است که راه برون‌رفت از آسیب‌ها و نجات از این مهلکه‌ها نشان داده شود. این روشی است که حکیمی چون امیرالمؤمنین(ع) پیشه می‌کند؛ ابتدا درد و خطر را نشان می‌دهد؛ سپس راه درمان و نجات را ارائه می‌دهد.

این استاد نهج‌البلاغه اظهار کرد: روشن است تا زمانی‌ که درد معرفی نشود و آدمی از آنچه او را تهدید می‌کند آگاه نشود، درمان معنایی ندارد. ابتدا انسان باید باور کند که در پیش رو لغزشگاه‌ها و محل‌های سقوط هست تا سپس نزد حکیم حاذق و پیشوای راه بلد زانو بزند و راه نجات را طلب کند. از اینجا به بعد امام چنین می‌کند و این نسخه شفابخش را ارائه می‌دهد.

وی با بیان اینکه راهکار امام در یک کلمه خلاصه می‌شود و آن تقواست، گفت: امام ابتدا از تقوا نام می‌برد و سپس 20 عبارت در شرح آن می‌آورد. در واقع یک‌بار دیگر امام در تبیین این مفهوم سخن می‌گوید؛ اما آنچه می‌فرماید سخنان نو است که ساحت‌های جدیدی را پیش روی مخاطب می‌گشاید؛ این‌گونه ژرف‌نگری در اعماق حقایق و غواصی در بحر معرفت و برون آوردن مرواریدهای تابناک جز از دانش‌آموخته ممتاز مکتب نبوی بر نمی‌آید. این رازگشایی‌ها و نازک‌اندیشی‌ها جلوه همان تعلیم معجزه‌آسای رسول خداست که هزار هزار درِ علم را بر جان علی می‌گشاید.

چرا جامعه با سخن امیرالمؤمنین(ع) بیگانه است

حق‌شناس افزود: بی‌هیچ اغراق باید تصریح کرد که مشابه این سخنان را در هیچ متنی از متون اسلامی نداریم و سخن مولا در این باره یگانه و بی‌همتاست. عمده درد عالمان آگاه نیز همین است که با وجود چنین دریای پرگهر و چنین معدن زرخیز چرا جامعه تا این حد بیگانه با سخن امیرالمؤمنین(ع) است؟ چرا شیعیان انس لازم با نهج‌البلاغه ندارند؟ چرا نباید این کتاب، کتاب بالینی انسان مسلمان باشد و مردم در همه امور فردی و اجتماعی خود به آن تمسک بجویند؟ به دیگر سخن شیوه ارتباط خانوادگی یا تربیت فرزند یا تعامل اقتصادی یا مشی سیاسی خود را بر مبنای رهنمودهای علوی تنظیم کنند و آن را چراغ راه خود در تمام پیچ و خم‌های زندگی قرار دهند.

این استاد نهج‌البلاغه ادامه داد: سخن امام با همان عبارت «فَاتَّقُوا اللهَ عِبَادَ الله» آغاز می‌شود؛ یعنی توصیه به بندگان خدا تا تقوای الهی پیشه کنند. در این بخش نیازی به تفصیل سخن نیست؛ چرا که پیش از این در ارتباط با تقوا بسیار سخن گفته شد. همین قدر باید دانست که تقوا تبعیت از راهکارهایی است که خداوند سبحان تعیین کرده تا انسان به سر منزل مقصود برسد و نیز اجتناب از آسیب‌ها و خطرهایی است که حضرت حق به آن تذکر داده است. این راهکارها اسباب گشایش در کار دنیاست. مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً و هرکس تقوای الهی پیشه کند خداوند برای او راه بیرون شدنی قرار دهد. تقوا قدرت تشخیص به انسان می‌دهد و بینش و بصیرت را برای او به ارمغان می‌آورد؛ «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانَا» اگر تقوای الهی پیشه کنید خداوند برای شما عامل تشخیص حق از باطل قرار می‌دهد.

وی اظهار کرد: گویا خداوند تعهد دارد که دست اهل تقوا را در دنیا و آخرت بگیرد و چشم ایشان را بر حقیقت بگشاید، دریچه‌های قلب آن‌ها را باز کند و دست آخر آن‌ها را به بهترین جایگاه‌ها برساند. امام به این نکته نیز تصریح می‌فرماید که تنها کسی دغدغه رسیدن به تقوا را دارد که عِبَادَالله باشد، اگر کسی بنده‌ نفس باشد و اطاعت شیطان کند بویی از این حقیقت به مشامش نخواهد رسید؛ بندگان دنیا که برده شهوت یا شکم هستند و از قدرت و ثروت فقط ارضای نفس و فرونشاندن آتش حرص می‌خواهند به مقام تقوا نخواهند رسید.

حق‌شناس گفت: مخاطب سخن و توصیه امیرالمؤمنین(ع) بندگان خدا هستند و هر که سر از این جمع بتابد و از پذیرش حق سرباز زند راهی به کلام مولا ندارد و در حلقه معارف علوی بیگانه‌ای بیش نیست. سخن امام درباره تقوا در نهج‌البلاغه، بر چند گونه است گاه سخن از چرایی تقواست، گاه از چیستی تقوا و گاه چگونگی تقوا؛ اینکه برای رسیدن به این فضیلت چه باید کرد و اینکه چگونه می‌توان در سلک متقین درآمد. سخن در این فراز در همین رابطه است و امام بیست نکته در تبیین چگونگی تقوا می‌فرماید.

تقوای خردورزانه و تفکر دائم

این استاد نهج‌البلاغه در ادامه تفسیر خطبه غراء بیان کرد: امام در ابتدا می‌فرماید «فَاتَّقُوا اللهَ عِبَادَ اللهِ تَقِیَّةَ ذِی لُبِّ شَغَلَ التَّفَکُرُ قَلْبَهُ»؛ ای بندگان خدا تقوای الهی بورزید تقوای صاحب خردی که تفکر قلبش را به خود مشغول کرده است. واژۀ «تَقیَّة» مصدری است به معنای تقوا؛ یعنی «فَاتَّقُوا اللهَ عِبَادَ اللهِ تَقُوا» امام از انسان متقی می‌خواهد که صاحب لُب باشد. لُب همان خرد نابی است که از هر حجاب و قشر زائد رها شده است. همه انسان‌ها صاحب عقل هستند، اما صاحب لُب نیستند؛ زیرا قشرها و حجاب‌های شهرت، شهوت، زیاده‌خواهی، حب و بغض افراطی و مانند آن روی عقل را می‌پوشاند و مانع کارکرد درست آن می‌شود و عقل را از سیر آزادانه در آسمان حقیقت باز می‌دارد.

وی ادامه داد: اما اگر انسان به مرتبه‌ای از تهذیب و تطهیر برسد که دیگر حجابی پیش چشمش نباشد و عقل بی‌واسطه با حق تماس پیدا کند، آدمی صاحب لب شده است. پس لُب عبارت است از خرد ناب و عقل آزاد و فاقد تعلق‌. امام تصریح می‌کند که انسان متقی باید به این مرتبه برسد و به گونه‌ای مراقب عقل خود باشد که پای‌بست امور مادی نشود و اسیر هیچ چارچوب غیرالهی و نفسانی‌ نگردد.

حق‌شناس اظهار کرد: امام پس از ذکر ویژگی‌های کلی، اولین صفت اهل تقوا را معرفی می‌کند «شَغَلَ التَفَکُرُ قَلْبَهُ». نکته درخور توجه آن است که این صفت کنار نشستن و پرهیز کردن و دست پس کشیدن نیست؛ بلکه مشغول شدن قلب به تفکر است یعنی متقی اهل فکر است و ذهن او پویا و در جنب و جوش است. در حدیثی از رسول خدا(ص) نقل شده که روزی به یاران خویش فرمود «لا یَکْمُلُ الْمُؤْمِنُ إِیمَانُهُ حَتَّى یَحْتَوِیَ عَلَى مِائَةٍ وَ ثَلَاثِ خِصَال» ایمان مؤمن کامل نمی‌شود تا آن هنگام که یکصد و سه خصلت در او وجود داشته باشد.

وی ادامه داد: آنگاه ایشان در پاسخ به پرسش امیرالمؤمنین علی(ع) درباره چیستی این صفات یک به یک آن‌ها را توضیح داد؛ اولین صفت «جَوَّال الفکر» بودن است؛ یعنی کامل‌ترین مؤمنان کسانی هستند که ذهنی پویا و در حرکت دارند. جریان فکر ایشان راکد نیست و در فضایی بسته و محصور اسیر نشده است؛ بلکه در فضایی باز و روشن حرکت می‌کند و در هر گام بر وسعت معرفت ایشان می‌افزاید. تفکر، قلب متقی را از برخی مسائل روی گردان و به برخی دیگر مشغول می‌کند.

این استاد نهج‌البلاغه بیان کرد: عبارت امام در بردارنده هر دو معنای روی گرداندن و روی آوردن است. متقی کسی است که قلبش فکورانه مشغول به خدا و آیات او و راه‌های رسیدن به حضرت اوست. او همچنین درباره احوال خویش و آنچه در جامعه می‌گذرد می‌اندیشد و در این تأملات راه رسیدن به کمال و زدودن موانع را می‌جوید و در پی شناخت آسیب‌ها و خطرهایی است که فرد و جامعه را تهدید می‌کند. از سوی دیگر او از اندیشیدن به امور لغو و بیهوده که هیچ تأثیری در ارتقای نفس ندارند و دستیابی به سعادت را آسان نمی‌کنند روی می‌گرداند. به تعبیر ساده فکر او درگیر باطل نیست و دقت خود را به بطالت صرف نمی‌کند. متأسفانه این نقصی است که عموم مردم به آن مبتلا هستند؛ یعنی بهترین زمان و بیشترین نیروی خود را صرف اموری می‌کنند که مصداق باطل و لغو است؛ چنان که اگر از این امور روی بگردانند ضرر نمی‌کنند و اگر به آن مشغول شوند، سودی نمی‌برند.

ظهور خارجی تقوا ارزشمند است

حق‌شناس گفت: تفکر زمانی ارزش پیدا می‌کند که ظهور خارجی آن دیده شود. یعنی تفکر همراه با نتایج بیرونی آن ارزشمند است به همین دلیل امام بلافاصله نتیجه عملی آن تفکر مثبت را نشان می‌دهد «وَ أَنْصَبَ الْخَوْفُ بَدَنَهُ». واژه أَنْصَبَ از ریشه «نصب» به معنای «تعب» است؛ یعنی تلاشی که در پی آن خستگی می‌آید. خداوند در سوره مبارکه انشراح می‌فرماید: «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ» و هنگامی که فراغت یافتی در طاعت بکوش‌.

وی گفت: در این آیه خداوند به پیامبر توصیه می‌کند که پس از فراغت به آسودگی وقت نگذراند؛ بلکه به سرعت کار جدیدی را آغاز کند. در واقع در مسیر چیزی به نام فراغت نداریم؛ چنان که تعبیر فارغ‌التحصیل به‌معنای کسی که کار تحصیل علم را به پایان رسانده است در نزد بزرگان اعتباری ندارد؛ انسان عاشقِ کمال هرگز از علم دست برنمی‌دارد و در هر حال خود را دانش‌آموز و جوینده دانش می‌داند؛ امام نیز می‌فرماید متقی جسم خود را به تحرک وا می‌دارد؛ یعنی از فکر او تلاش عینی و پویایی بیرونی زاده می‌شود و این معنای تقوای علوی است.

این استاد نهج‌البلاغه با تأکید بر اینکه تقوای علی(ع) تقوای جهاد دمادم و کوشش خستگی‌ناپذیر است افزود: تقوای علوی تمام لحظه‌های زندگی را در بر می‌گیرد و اثر مخرب رخوت و کسالت در آن دیده نمی‌شود. تقوای علوی تقوایی در متن جامعه و قرین با تکاپو و تأثیر است، آری اهل تقوا تنبل و تن‌پرور نیستند و از دشواری‌‌ها نمی‌هراسند؛ بلکه از آن‌ها استقبال می‌کنند.

گنجی که بازگشت ندارد

این استاد نهج‌البلاغه در بیان ادامه تفسیر خطبه گفت: حضرت در ادامه صفت سوم و چهارم را بیان می‌فرماید که یکی روز و دیگری شب متقی را توصیف می‌کند. به شکل کلی از این دو صفت و آنچه در ادامه می‌خوانیم بر می‌آید که زمان برای اهل تقوا مفهوم معناداری است. یکی از اصلی‌ترین خصایص متقی آن است که هر دقیقه از عمر برای او جایگاه خاص خود را دارد؛ هر لحظه از زمان معنادار است و وقت دیگری را نمی‌توان جایگزین این لحظه کرد.

وی افزود: متقی می‌داند که در هر ساعت و هر روز و هر ماه چه چیزی را از دست می‌دهد؛ گنجی که بازگشت ندارد و اگر از دست رفت به هیچ وجه دوباره به دست نمی‌آید. پس در گذر زمان تأمل می‌کند و برای هر لحظه برنامه دارد.

حق‌شناس اظهار کرد: امام ابتدا به شب اهل تقوا اشاره می‌فرماید «وَ أَسْهَرَ التَّهَجُدُ غِرَارَ نَوْمِهِ». در سوره مبارکه إسراء خداوند به نبی خویش دستور تهجد می‌دهد؛ یعنی برخاستن در شب و دوری کردن از خواب «مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةٌ لَکَ عَسَى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَاماً مَحْمُوداً» و پاسی از شب را بیدار باش تا با آن برای تو زیادتی باشد. امید که پروردگارت تو را به مقامی ستوده برانگیزد.

وی گفت: امام می‌فرماید تهجّد خواب اندک وی را زدوده است. نکته اول در این کلام آنکه به شکل کلی اهل تقوا پرخواب نیستند. البته در میزان مناسب خواب میان انسان‌ها تفاوت وجود دارد. اما مهم آن است که اهل تقوا به اندازه می‌خوابند. مطالعات تجربی نیز ثابت کرده است که خواب زیاد موجب کندی ذهن می‌شود.

این استاد نهج‌البلاغه در اشاره به نکته دوم بیان کرد: بخشی از بیدار خوابی اهل تقوا به تهجد می‌گذرد. این صفت نشان می‌دهد که ایشان فرصت شب را مغتنم می‌دانند و از آن بهترین استفاده را می‌کنند. آن‌ها باور دارند که مناجات سحر و فیض درک صبح با جان آدمی چه می‌کند. آن‌ها در کلام حق خوانده‌اند که انس با دوست در شب موجب استواری قدم در روز است. «وإِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْنَا وَ أَقْوَمُ قِیلاً». قطعاً برخاستن شب، قدمی سخت‌تر و گفتاری پایدارتر است.

وی ادامه داد: ایشان در وقت شب بیداری هم به همان آدابی عمل می‌کنند که قرآن دستور داده است. «کَانُوا قَلِیلاً مِنَ اللَّیْل مَا یَهْجَعُونَ وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» و همواره اندکی از شب را می‌خوابیدند و آنان در سحرگاهان طلب آمرزش می‌کردند. پاس انتهایی شب برای ایشان وقت استفاده بهینه از ظرفیت دعا و تلاش برای تحکیم رابطه با خالق هستی است.

حق‌شناس در همین رابطه اظهار کرد: اولین دستور عبادی که به پیامبر اسلام(ص) داده شد نیز همین بود. در سوره مبارکه مزمل که از جمله چند سوره نخستین نازل شده بر پیامبر است می‌خوانیم «یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلاً» ای جامه بر خود برگرفته، شب را جز اندکی به پا خیز. تهجد باعث می‌شود که اضطراب‌های روز تخفیف پیدا کند و گام‌های انسان در دشواری‌ها استوارتر شود.

انسان متقی روز را چگونه سپری می‌کند؟

این استاد نهج‌البلاغه در بیان احوال انسان متقی در روز اظهار کرد: امیرالمؤمنین در ادامه صفت روز اهل تقوا را بیان می‌فرماید «وَ أَظْمَاً الرَّجَاءُ هَوَاجِرَ یَوْمِهِ». آن‌ها به‌واسطه امیدواری به فضل خداوند در مسیر طاعت، جدی و کوشا هستند. آن‌ها گرمای روز و عطش ناشی از آن را به برکت تقوا می‌پذیرند. امام در مضمون این سخن در حدیثی دیگر نیز بیان فرموده است ای نوف آیا میدانی شیعه من کیست؟ نوف گفت: سوگند به خدا نمی‌دانم. امام فرمود شیعیان من کسانی‌اند که لب‌هایشان از ذکر و دعا خشکیده و شکم‌هایشان از روزه‌داری لاغر شده؛ آنان که دنیا‌گریزی در چهره‌هایشان پیداست، خداترسان شب و شیر مردان روزند.

حق‌شناس ادامه داد: صفت پنجم اهل تقوا چنین است: «وَ ظَلَفَ الزُّهْدُ شَهَوَاتِهِ». امام می‌فرماید زهدی که در وجود متقی است مانع از نفوذ شهوات در او می‌شود. در این عبارت لطافتی هست که نیاز به توضیح فزون‌تر دارد. واژه «زُهد» در لغت به معنای بی‌میلی و بی‌رغبتی است. در داستان حضرت یوسف وقتی برادران او را، به قیمتی ناچیز می‌فروشند علت این کار چنین بیان می‌شود «کَانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ» و در آن بی‌رغبت بودند. برادران به یوسف زاهد بودند؛ یعنی اعتنا و میلی به او نداشتند.

وی در بیان واژه زهد افزود: اصطلاح شرعی واژه زهد دو بخش نظری و عملی دارد؛ زهد نظری آن است که انسان در درون زهد می‌ورزد؛ یعنی به شهواتی که دیگران را شیفته و شیدای خود ساخته، به گونه‌ای که برای فرو نشاندن آن شهوات حرص می‌ورزند، بی‌رغبت می‌شود. انسان زاهد در رقابت اهل دنیا شرکت نمی‌کند. خود را برای تصاحب مطلوب دیگران به تکاپو نمی‌اندازد.

این استاد نهج‌البلاغه بیان کرد: از این نظر که به احوال متقین نگاه می‌کنیم این صفت را در خصوص ایشان صادق می‌بینیم. این بزرگان به نحوی در مسیر تهذیب حرکت می‌کنند که در جان خود میلی به شهوت‌رانی و دنیاطلبی ندارند، در وجود ایشان شهوت نام و نان و میل به جاه و مقام مهار شده است و بر پای این مسائل بند و زنجیر عقل را بسته‌اند.

وی گفت: دومین بعد زهد، زهد عملی است؛ یعنی جایی که انسان این بی‌تعلقی خویش را در میدان عمل نشان می‌دهد. در این حوزه، زاهدان از وابستگی افسار گسیخته به مال دنیا پرهیز می‌کنند، زندگی فردی و اجتماعی آن‌ها تهی از تجمل و زیاده‌خواهی است، در معنایی دقیق؛ مقصود از زهد عملی اجتناب از مصرف‌زدگی است؛ یعنی تولید بیشتر و مصرف کمتر. انسان زاهد در معنای علوی آن کنار نشسته و بی‌فایده نیست؛ بلکه اهل تولید و اثرگذاری است؛ انسان زاهد در معنای علوی در مصرف به قاعده عمل می‌کند و پا را از محدوده‌ای که برای خود تعریف کرده است برون نمی‌گذارد. این رویه اهل تقواست که شهوات را در وجود خود مهار کرده و عقل خود را حاکم بر آن‌ها قرار داده‌اند.

بی‌قراری انسان متقی برای ذکر شتابان

وی در بیان صفت ششم تقواپیشگان به «ذکر» اشاره کرد و گفت: «وَ أَوْجَفَ الذِّکْرُ بِلِسَانِهِ». امام می‌فرماید: متقی اهل ذکر شتابان است. زمانی ذکر در وجود انسان شتاب می‌گیرد که اشتیاق و بی‌قراری در جان نشسته باشد. این اشتیاق نیز هنگامی ظاهر می‌شود که زیربنای ذکر در قلب و جان مهیا شده باشد. می‌دانیم که ذکر دو جنبه دارد؛ ذکر زبان و ذکر جنان؛ ذکر زبانی در حد خود ارزشمند است؛ اما جوهر ذکر و حقیقت آن، ذکر جنان یا ذکر قلبی است.

این استاد نهج‌البلاغه ادامه داد: اگر بخواهیم تصویری عینی و روشن از این ذکر ارائه دهیم باید بگوییم که این ذکر در چهار موضع خود را نشان میدهد؛ چهار موضع که برای هر انسانی ممکن است رخ دهد و هر کس در این مواقع می‌تواند خود را بسنجد و ببیند که آیا به مقام ذکر قلبی رسیده است یا نه.

وی افزود: اولین موضع گناه است؛ یعنی وقتی که زمینه برای معصیت فراهم شده است و مانعی برای انجام گناه وجود ندارد؛ تفاوتی هم نمی‌کند که معصیت فردی باشد یا اجتماعی؛ اقتصادی باشد یا اخلاقی. گاه وقتی است که انسان می‌تواند لب باز کند و در حق بنده‌ای از بندگان خدا توهین یا گستاخی یا غیبت یا تهمتی روا دارد، گاه زمینه برای فسادی جنسی مهیا می‌شود و نزدیک است که شخص در خلوت خود دور از چشم مردم پا از حریم مجاز فراتر بگذارد و خطایی بکند، گاه زمینه تحصیل مالی نامشروع فراهم می‌شود و انسان می‌تواند در بیت‌المال تصرف غیرمجاز کند؛ همه این مواضع موضع معصیت است که در آن‌ها فاصله انسان با نافرمانی به کمترین میزان می‌رسد اما انسان ذاکر همین که زمینه گناه را آماده می‌بیند دست پس می‌کشد و می‌گوید «أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللهَ یَرَى» مگر ندانسته که به حقیقت، خداوند می‌بیند؟

حق‌شناس یادآور شد: پس اولین شاخصه ذکر قلبی آن است که در هنگام معصیت، خدا را به یاد آدمی می‌آورد و او را از ارتکاب خطا منصرف می‌کند در اینجا ذکر قلبی عامل بازدارنده است. جایگاه دوم ظهور ذکر قلبی در وقت طاعت است. گاه بستر برای انجام کار پسندیده‌ای فراهم می‌شود که به سرانجام رساندن آن، اراده و توانی بسیار می‌طلبد. در میانه‌ انجام کاری که سستی چیره شده ناگهان نیرویی درونی او را نهیب بزند که برخیز که فرصت از دست می‌رود، همین ندای انگیزه‌بخش بر همه تردیدها غلبه می‌کند و قلب و جان را استواری و قاطعیت می‌بخشد. این ندا همان ذکر قلبی است که در اینجا حکم محرّک را دارد و انسان را به طاعت وا می‌دارد.

وی ادامه داد: در مرحله سوم ذکر قلبی را باید در ابتلائات و دشواری‌ها جست‌وجو کرد. این صحنه‌ها بهترین فرصت است که انسان به درون خود بنگرد و احوال نفس را ملاحظه کند؛ آیا در اینجا آدمی صبر و تحمل پیش می‌گیرد یا از سر بی‌قراری زبان به شکوه می‌گشاید و از زمین و زمان گله می‌کند. ذکر قلبی در این مواقع وسعتی به روح می‌بخشد تا انسان با صبر از کنار مصیبت بگذرد و آن را با دل آرام و ضمیر مطمئن تحمل کند. نتیجه این صبر همراه با رضا، عالی‌ترین پاداش‌های خداوند است.

این استاد نهج‌البلاغه گفت: در مرحله چهارم ذکر قلبی در وقت خوشی‌ها و وسعت‌ها خود را نشان می‌دهد. مراد از وسعت وقتی است که مقام و منصب یا مال و ثروت به انسان رو می‌کند یا نیروی جوانی در برترین حد خود آدمی را به سوی لذت‌ها و خوشی‌ها می‌کشاند یا انسان صاحب نام و شهرتی می‌شود و حرف او خریدار پیدا می‌کند و جایگاه اجتماعی‌اش ارتقا می‌یابد. در این وقت حال انسان چگونه است؟ آیا آزادانه در این میدان وسیع می‌شتابد و مرزها را زیر پا می‌گذارد یا امیال خود را مهار می‌کند؟ اگر او در عین دارندگی دست پس بکشد و پا از حریم الهی بیرون نگذارد متبرک به ذکر قلبی است.

وی اظهار کرد: پس کارکرد ذکر قلبی در هر مرحله از حیات انسان متفاوت است در وقت معصیت عفت و پرهیز از گناه را به ارمغان می‌آورد، در وقت طاعت انگیزه‌بخش است و مشوّق، در وقت مصیبت فضیلت صبر را متبلور می‌کند و در هنگام نعمت از گردن‌کشی باز می‌دارد و گوهر شکر را در جان می‌نشاند. امام با ملاحظه همه این حوزه‌های گسترده ذکر است که می‌فرماید اهل تقوا ذکر را در زبان و آنگاه در جان خود تکرار می‌کنند.

خوف از گناه مقدمه آرامش روحی است

حق‌شناس در ادامه تفسیر خطبه غراء گفت: امام صفت هفتم انسان متقی را چنین بیان می‌فرماید: «وَ قَدَّمَ الْخَوْفَ لِأَمَانِهِ»؛ و خوف را مقدم می‌دارد تا به امنیت برسد. در ظاهر سخن امام تناقضی وجود دارد که از ملاحت‌های کلام و نشانه‌ای دیگر است از دقت‌ها و ظرافت‌هایی که از حکمت و فصاحت برمی‌خیزد. «خَوْف» و «امن» دو واژه متضاد هستند که امام آن‌ها را در کنار هم می‌نشاند؛ در واقع اولی را مقدمه رسیدن به دیگری قرار می‌دهد، در نگاه ابتدایی خوف یا ترس باعث ایجاد امنیت نمی‌شود؛ پس باید برای درک کلام توضیح بیشتری داد.

وی بیان کرد: کدام عامل است که امنیت را در وجود انسان از بین می‌برد؟ اگر پاسخ به این پرسش را در فرهنگ اهل بیت(ع) جست‌وجو کنیم در می‌یابیم که هیچ عاملی به اندازه گناه عامل ایجاد ناامنی و اضطراب در وجود نیست. هر مقدار معصیت سنگین‌تر و تمرد وقیحانه‌تر باشد میزان اضطراب روح بیشتر می‌شود و آدمی احساس نا‌آرامی و ناامنی بیشتری می‌کند.

این استاد نهج‌البلاغه اظهار کرد: در مقابل طاعت و ایمان موجب امنیت روح و آرامش روان می‌شود. در تحلیل واژه «ایمان» می‌گویند که یکی از ریشه‌های این کلمه از امنیت می‌آید. ایمان «مؤمن» و آرامش‌دهنده است. حقیقت آن است که فطرت انسان به گونه‌ای آفریده شده که با طاعت هماهنگ است نه با معصیت‌؛ همان‌طور که شراب با انسان نمی‌سازد و عوارض و آسیب‌های متعدد به همراه می‌آورد، همان‌طور که زهر دستگاه گوارش را مختل می‌کند و آن را به نابودی می‌کشاند گناه هم موجب پریشانی و نابودی جسم و روح می‌شود. به همین دلیل انسان متقی از عصیان می‌هراسد و خائفانه از معصیت دست پس می‌کشد، این خوف عالمانه مقدمه امنیت او می‌شود و جانش به واسطه هم‌نشینی دمادم با طاعت، آرام و آسوده می‌ماند.

وی ادامه داد: پس معنای سخن امیرالمؤمنین این است که خوف از گناه، مقدمه امنیت فراگیر روح می‌شود و جان را از پریشانی می‌رهاند و نکته لطیف دیگر اینکه نوعی از لالایی مادر در کلام عرب «هَدْء» نام دارد. وقتی مادر در کنار گهواره کودک می‌نشیند و آوازی نرم در گوش او زمزمه می‌کند آرامش دنیا را در قلب فرزند خویش می‌ریزد؛ به فرموده خداوند کسی که در سایه ایمان و طاعت الهی قرار می‌گیرد قلبش به هدوء می‌رسد «وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ» و کسی که به خدا ایمان آورد خداوند دلش را هدایت می‌کند. گویا خداوند گهواره وجود مؤمن را آرام آرام تکان می‌دهد و امنیت و قرار را در تمام زوایای وجود او تزریق می‌کند.

حق‌شناس در پایان گفت: متقی ارزش این آرامش را می‌داند؛ پس، از معصیت می‌هراسد تا به امنیت برسد. دیگر اینکه متقی از آسیبی می‌ترسد که بسیار خطرناک است و آن هم ظلم است؛ این ترس باعث می‌شود که در هر گام از زندگی حاشیه امن عدالت را بجوید. به عبارتی، برای اینکه از عدل خداوند می‌هراسد عدالت‌ورزی می‌کند. امیر مؤمنان می‌فرماید: متقی برای حفظ امنیتش خوف را مقدم می‌دارد و همین ترس است که امنیت را در وجودش حاکم می‌کند و جانش را آرام می‌سازد یعنی ترس از خدا موجب ایجاد امنیت در زندگی او می‌شود.

انتهای پیام
captcha