قرآن کتاب موعظه، شفا، هدایت و رحمت است
کد خبر: 4136264
تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۰۹:۲۳
در صحبت قرآن/ 111

قرآن کتاب موعظه، شفا، هدایت و رحمت است

این صدای پروردگار ماست که بر عرشی از کلمات شکوهمند، با همه آدمیان، از خُرد و کلان و نیک و بد می‌فرماید: بیایید که شما را هدایایی آورده‌ام که قافله روم و چین را بی‌اعتبار می‌کند. این هدیه‌ها چهار جواهر گرانبهاست که در جعبه‌‌ای از کلمات خوش آهنگ تعبیه شده و آن موعظه و شفا و هدایت و رحمت است.

۳۶۵ روز در صحبت قرآن نوشته استاد حسین محی‌الدین الهی قمشه‌ای، کتاب چهارم از مجموعه کتاب‌های جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین منتشر شده است.

کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند.

این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.

گروه اندیشه ایکنا به منظور بهره‌مندی مخاطبان خود از این گنجینه قرآنی و ادبی اقدام به انتشار قطعه‌‎هایی از کتاب «در صحبت قرآن» کرده است. یکصد و یازدهمین قسمت از تحفه این کتاب با عنوان «قرآن کتاب موعظه، شفا، هدایت و رحمت است» تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.

 

يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ ﴿ یونس 57 ﴾

ای مردم عالم، شما را نصیحت و موعظه‌ای آمده است از پروردگارتان و دارویی موهبت شده است بر شفای دردهایی که در سینه شماست وهدایت و رحمتی رسیده است جمله مومنان را.

آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد
مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد (دیوان شمس)

این صدای پروردگار ماست که بر عرشی از کلمات شکوهمند، با همه آدمیان، از خُرد و کلان و نیک و بد می‌فرماید: بیایید که شما را هدایایی آورده‌ام که قافله روم و چین را بی‌اعتبار می‌کند. این هدیه‌ها چهار جواهر گرانبهاست که در جعبه‌‌ای از کلمات خوش آهنگ تعبیه شده است و آن موعظه و شفا و هدایت و رحمت است.

موعظه در علوم خطابی به کلامی گفته می‌شود عبرت‌زای و خیال انگیز که شخص را از طریق ارائه داستان و تمثیل و برانگیختن عواطف به کاری برمی‌انگیزد. بخش زیادی از آیات قرآن تمثیلاتی است که در آن موعظه‌ای نهاده شده است، یعنی عبرتی و پندی که بدون استدلال و برهان شخص را از طریق ارائه تصویرها و ترکیب عبارات و موسیقی کلمات به کاری تشویق می‌کند یا از عملی باز می‌دارد.

شفاست یعنی دارویی است که می‌تواند بیماری را علاج کند و اینجا مقصود بیماری‌هایی است که بر فطرت آدمی عارض می‌شود چنانکه تلخ را شیرین و شیرین را تلخ می‌پندارد و بوی خوش و ناخوش را تمیز نمی‌دهد و چهره اهریمنی مدعی را از قدیس الهی و سلیمان را از دیو نمی‌شناسد و چه بسیار که خود را به رنج و محنت می‌افکند. حکایت زیر از مثنوی بیان یکی از این گونه بیماری‌ها است:

آن یکی دباغ در بازار شد
تا خرد آنچه ورا در کار بود
چونکه در بازار عطاران رسید
گشت بی‌هوش و بیفتاد و خمید
خلق بر وی گرد آمد آن زمان
هر یکی لاحول گو درمان کنان
آن بخور و عود و شکر زد به هم
وان دگر از پوشش می‌کرد کم
تا که می‌خورده‌ست یا بنگ و حشیش
خلق درماندند اندر بی‌هُشیش

در کارخانه‌های دبّاغی قدیم بوی ناخوش و روایح نامطبوع بسیار بوده است چنانکه مردم چون از کنار آن می‌گذشتند سعی می‌کردند بینی خود را از آن بوی ناخوش حفظ کنند اما آن دبّاغ که سال‌ها در آن کارخانه‌ کار کرده و دماغش از آن روایح ناخوش پر شده است آن زشتی و بدی را احساس نمی‌کند اما چون به بازار عطاران می‌رسد بوی خوش از عنبر و مشک او را از هوش می‌برد و همچنین است در عادات و رفتارهای اجتماعی و فردی که شخص به تدریج تمییز طبیعی میان پاکی و پلیدی را از دست می‌دهد و برای بازگشت شامه سالم نیاز به معالجه دارد و این معالجه را رسول از طریق وضع و فرض پاره‌ای عبادات و تشویق پاره‌ای عادات خوب انجام می‌دهد. نماز و روزه عادات خوبی را در فرد تقویت می‌کند چون صبح خیزی و زنده نگه داشتن یاد خدا و تعظیم کردن و رکوع و سجده کردن در برابر حق و پاک نگه داشتن جسم و جامه و محل و دوری از تجاوز به مال غیر و در روز حاکمیت بر نفس و پرهیز از پرخوری و آگاهی از احوال گرسنگان و به رفع نیازهای آنان همت گماشتن و صدها خیر و برکت دیگر که بعضی در جهت ایجاد عادات خوب و بعضی در جهت معالجه عادات و گرایش‌های بیمار گونه است.

همه شنیده‌اید که «حق تلخ است» الحق مرّ، اما کمتر کسی به این نکته توجه می‌کند که چرا حق تلخ است و حق، که همان الله است «ذلک بان الله هو الحق» (حج62 و سرچشمه همه شهدها و شیرینی‌هاست، چگونه می‌تواند در کام ما تلخ شود. باید گفت که این نشان بیماری ماست و نشان نیاز ما به طبیبی است که ما را به سلامت بازگرداند تا حق را شیرین احساس کنیم و ناحق در کاممان تلخ باشد. در حقیقت، این نفس ماست که به سبب غلبه هوی و حرص و آز و طمع و خودبینی و غرور و امثال آن، حق را تخل احساس می‌کند، چنانکه اگر این حقیقت را با وی بگویند که تو شایسته چنان مقام نیستی با اینکه خود نیز از آن اگاه است سخت آشفته می‌شود و چنان روی در هم می‌کشد که گویی زهر نوشیده‌ است. چنین بیماری‌های روح فرسایی است که پیروی قرآن می‌تواند آن را شفا بخشد.

مولانا در مثنوی حکایت پادشاهی را نقل می‌کند که با دلقک خویش شطرنج می‌باخت و هر بار که دلقک برنده می‌شد مهره‌های شطرنج شاهی را که از طلا و نقره بود بر سر و روی آن دلقک پرتاب می‌کرد. زیرا تاب تحمل حقیقت را نداشت. یک روز دلقک لحاف ضخیمی را بر سر کشیده بر سر بازی آمد. شاه گفت« این چیست؟» دلقک گفت:

کی توان حق گفت جز زیر لحاف
با تو ای خشم‌آور آتش سجاف؟

دو هدیه دیگر در این آیه هدایت و رحمت است: انبیا در بیان بی نشان عالم در هر گوشه و کنار علائمی نصب می‌کنند که از این سو مروید و از این سو حرکت کنید.

این راه بسته است و آن گشاده، آن دور است و این نزدیک، قوم عاد از این سو رفتند و هلاک شدند و قوم سبا و ثمود بدین گمراهی افتادند و محروم ماندند و چه رحمتی است نشانه نصب کردن در دریایی مواج که همه نشانها را محو می‌کند و چه رحمتی بالاتر از اینکه مردمان را کلامی آورند که زندگی را معنی بخشد و آدمی را روح جاودانه عطا کند. ابیات زیر از مولانا می‌تواند از زبان خود او باشد یا با تعمیم، از زبان رسول اکرم و دیگر انبیا و اولیا.

ما طبیبانیم شاگردان حق
بحر قُلزم دید ما را، فانفلق
آن طبیبان طبیعت دیگرند
که به تو از راه نبضی بنگرند
ما به دل بی‌واسطه خوش بنگریم
کز حقیقت ما به عالی منظریم (مثنوی)

انتهای پیام
captcha